سفر خلیلزاد به کابل؛ افغانستان در «بازی بزرگ» آینده، ابزار ژئوپلیتیکی یا بازیگر مستقل؟
سفر اخیر زلمی خلیلزاد به کابل همراه با نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها و آزادی یک شهروند امریکایی توسط طالبان، نشانهای از بازگشت تدریجی دیپلماسی چانهزنی غیررسمی ایالات متحده با کابل است. رحمتالله نبیل در این نوشته به جایگاه احتمالی افغانستان در معادلات جهانی میپردازد.
با گذشت بیش از صد سال از قرارداد سایکس-پیکو که در سال ۱۹۱۶ منجر به شکلگیری ساختار فعلی خاورمیانه شد، ایده خاورمیانه نوین در سال ۲۰۰۶ توسط کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا مطرح شد؛ اما این پروژه در برابر تحولات سیاسی و امنیتی منطقه با چالشهای عمدهای روبرو گردید. پس از وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نخستوزیر اسرائیل بار دیگر از «خاورمیانه نوین» سخن گفت، و با احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، بار دیگر این مفهوم وارد گفتمان ژئوپلیتیک شده است.
در چنین فضایی، سیاست خارجی ایالات متحده که با تمرکز بر مهار چین دنبال میشود، نیاز به متحدان خوداتکا و منطقهای همچون روسیه، هند و اسرائیل دارد. با این تحولات، دو پرسش کلیدی در برابر ما قرار دارد:
۱- آیا افغانستان بار دیگر به ابزار ژئوپلیتیکی در بازی قدرتها تقلیل خواهد یافت؟
۲- یا میتواند نقش یک بازیگر مستقل را ایفا کند؟
افغانستان همواره در گرهگاه منازعات ژئوپلیتیکی قرار داشته و اکنون بار دیگر، در میانه بازتعریف سیاستهای کلان جهانی و صفآرایی تازه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، جایگاه حساسی یافته است. افغانستان امروزی در کجای بازی قدرتهای جهانی قرار دارد؟
افغانستان امروز تنها میدان بازی نیست، بلکه به ابزار کلیدی در مهار چین، کنترل نفوذ ایران، تنظیم توازن در آسیای مرکزی (در همکاری یا رقابت با روسیه)، و مدیریت بحرانهای احتمالی در پاکستان تبدیل شده است.
افغانستان بار دیگر در مرکز «بازی بزرگ» ژئوپلیتیکی قرار گرفته است؛ اما این بار نه فقط در رقابت شرق و غرب، بلکه در معادلهای پیچیدهتر میان قدرتهای در حال ظهور (چین، هند و ایران)، قدرتهای سنتی (امریکا، روسیه) و شبکهای از بازیگران منطقهای با منافع متضاد.
سفر اخیر زلمی خلیلزاد به کابل همراه با نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها و آزادی یک شهروند امریکایی توسط طالبان، نشانهای از بازگشت تدریجی دیپلماسی چانهزنی غیررسمی ایالات متحده با کابل است؛ دیپلماسیای که نه بر رسمیتبخشی، بلکه بر حفظ خطوط ارتباطی برای سناریوهای احتمالی متمرکز است. در همین فضا، بازگشت دوباره چهرههایی مانند حقانی نیز که مدتها از عرصه افغانستان دور بودند، متهم نمودن طالبان و هند از سوی پاکستان، احتمال نزدیکی امریکا و روسیه و دادن احتمالی امتیاز به روسیه در اکراین، ازدیاد تنش با ایران و ازدیاد ادبیات تهاجمی در سیاستهای خارجی، گمانههایی را در مورد مشورتهای جدید در سطح منطقهای و احتمال بازنویسی نقشهای پشتپرده برای آینده افغانستان راتقویت کرده است.
۱- نقش افغانستان در راهبرد مهار چین: میان گذرگاه انرژی و بیثباتی هدایتشده
چین، بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، وابستگی شدیدی به منابع انرژی و مسیرهای تجاری مصون دارد. آمارهای کلیدی این موضوع را نشان میدهند:
۷۰ درصد از نفت مصرفی خود را وارد میکند.
۸۰ درصد از این واردات از تنگه مالاکا عبور میکند.
۴۵ درصد از گاز طبیعی مصرفی چین نیز وارداتی است.
تنگه مالاکا، بهعنوان گلوگاه ژئوپلیتیکی چین، بهشدت آسیبپذیر است. افزایش حضور نظامی آمریکا و متحدانش در قالب پیمان کواد (QUAD) با هدف کنترل این مسیر و محدودسازی دسترسی چین به انرژی، بخشی از استراتژی مهار پکن است.
در این چارچوب، افغانستان منحیث متغیر اهمیت دوگانه پیدا میکند:
- به عنوان مسیری جایگزین برای انتقال انرژی و کالا نه تنها به چین، بلکه به سایر کشورهای منطقه از جمله هند، پاکستان و حتی اروپا مهم است؛
- و به عنوان منطقهای بیثبات که میتواند پروژههایی مانند «کمربند و جاده» و «CPEC» یا بندر گوادر را با موانع مواجه سازد.
۲- جنگ قدرت درونی طالبان: رقابت قندهار و کابل و جايگاه آن در اين بازى
افغانستان امروز تنها صحنه رقابتهای خارجی نیست؛ درون طالبان نیز شکاف عمیقی میان جناح قندهار و کابل شکل گرفته است. جناح قندهار، تحت رهبری هبتالله آخوندزاده، دارای پیوندهای ایدئولوژیک با نهادهای مذهبی ایران بوده و به شدت مخالف تعامل با غرب است.
جناح کابل، با گرایشهای عملگرایانه، متمایل به همکاری با برخی کشورهای ذینفع منطقهای و متحدان غرب است و خواستار کاهش فشارهای اقتصادی از طریق برخی اصلاحات میباشد.
در حالی که ایران به قندهار نزدیکتر است، برخی از بازیگران منطقهای و بینالمللی که منافعشان در تعامل با طالبان است، با کابل رابطه گستردهتری دارند. این تضاد، نه تنها شکاف درونی طالبان را تعمیق میبخشد، بلکه به محملی برای رقابتهای نیابتی در آینده تبدیل شده است.
۳- چین و ایران: دو بازیگر با نفوذ فزاینده
چین و ایران طی سه و نيم سال گذشته نفوذ خود را در افغانستان، نه از مسیر شناسایی رسمی طالبان، بلکه از طریق همکاریهای اقتصادی، امنیتی و فرهنگی گسترش دادهاند.
⁃ ایران، به ویژه در غرب و جنوب غرب افغانستان، بر علاوه ايجاد خط تعامل مستقيم با حلقه قندهار از طريق چهرههاى نزديك بخود و با نفوذ بر رهبرى قندهار، با بهرهگیری از رسانهها، نهادهای مذهبی و حمایت از گروههای محلی، میدان نفوذ نرمی برای خود ساخته است.
⁃ چین، با تمرکز بر امنیت پروژههای معدنی، و نگرانی از فعالیت گروه ترکستان شرقی، بهطور مستقیم و غیرمستقیم همکاریهایی با طالبان برقرار کرده است.
این نفوذ فزاینده، تعادل درونی در افغانستان را دگرگون کرده و نگرانىها از ابزارهای رقابتی جدیدی برای آمریکا و متحدانش ایجاد نموده است.
۴- سناریوهای آینده ایران و تأثیر آن بر افغانستان
ایران در آستانه انتخابی دشوار قرار دارد:
الف) عادیسازی با غرب:
در این مسیر، تهران با فاصلهگرفتن از محور چین/روسیه، فاصله گیری از تقویه نیروهای نیابتی، پشت پا کردن به برنامه هستوی/راکتی وارد فضای جدیدی از دیپلماسی میشود که:
⁃ حمایت ایران از طالبان یا گروههای نزدیک به آن ممکن است کمتر شود.
⁃ فضای جدیدی برای قدرتهای دیگر و نیروهای داخلی افغانستان برای نقشآفرینی باز خواهد شد.
⁃ اگر رهبران افغانستان بتوانند از این فرصت استفاده کنند، امکان شکلگیری همکاریهای منطقهای و سرمایهگذاریهای تازه بهوجود میآید.
⁃ اما اگر مانند گذشته از این فرصتها استفاده نشود، بازیگران دیگر جا را پُر خواهند کرد.
ب) درگیری نظامی با آمریکا / اسرائیل:
اگر ایران وارد جنگ مستقیم با غرب شود، ممکن است افغانستان به طور ناخواسته درگیر این بحران شود. در این صورت:
⁃ ایران ممکن است از خاک افغانستان برای حمایت از گروههای نیابتی خود منحیث عمق استراتیژیک استفاده کند.
از گروههای مذهبی وسیاسی همسو یا فرماندهان محلی بخواهد علیه منافع غربی یا رقبای خود اقدام کنند که در اینصورت گروه های مخالف ایران همچون داعش و جیش العدل هم فعالتر وارد تنشهای نیابتی خواهند شد.
⁃ این وضعیت امنیت افغانستان را پیچیدهتر و روابط بینالمللی افغانستان را متشنج میسازد.
⁃ در این حالت، ممکن است غرب نیز فشارهای خود بر افغانستان را افزایش دهد تا مانع استفاده ایران از خاک افغانستان شود.
ج) فروپاشی یا بیثباتی داخلی در ایران:
اعتراضات قومی، مذهبی و اقتصادی در ایران – به ویژه در سیستان و بلوچستان میتواند مرزهای غربی افغانستان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و موجی از بحران مهاجرت، ناامنی و حتی رقابت مذهبی را به دنبال داشته باشد.
در صورت تشدید بحرانهای داخلی در ایران، مانند اعتراضات قومی و مذهبی در سیستان، بلوچستان:
- این بحرانها میتوانند به مرزهای غربی افغانستان سرایت کنند.
- موجی از مهاجرین، مشکلات اقتصادی، قاچاق اسلحه یا تنشهای مذهبی ممکن است وارد افغانستان شود.
- گروههای افراطی میتوانند از این بینظمی برای قدرتگیری استفاده کنند.
- حتی احتمال دارد ایران، برای انحراف افکار عمومی داخلی، دخالتهای بیشتری در افغانستان انجام دهد.
۵ . هند؛ قدرت نوظهور با اهداف استراتژیک در افغانستان
هند بهعنوان یکی از قدرتهای نوظهور آسیایی، نقش فزایندهای در معادلات ژئوپلیتیکی افغانستان ایفا میکند. دهلینو که از منظر امنیتی و اقتصادی در رقابت با چین و پاکستان قرار دارد، تلاش کرده با سرمایهگذاریهای توسعهای، نفوذ نرم، و همکاریهای منطقهای، جایگاهی پایدار در افغانستان بیابد. حضور هند در پروژه بند سلما، ساخت ساختمان پارلمان افغانستان، توسعه بندر چابهار با مشارکت ایران، و حمایت از ابتکارات آموزشی و فرهنگی در افغانستان، همه نشاندهنده یک سیاست کلان برای توازن نفوذ چین و مهار تهدیدات ناشی از محور چین-پاکستان است. علاوه بر آن، هند به عنوان یکی از شرکای اصلی ایالات متحده در پیمان امنیتی «QUAD»، افغانستان را بخشی از حلقه استراتژیک غرب برای مهار چین میبیند. با افزایش رقابتهای منطقهای، نقش هند میتواند در تعیین آینده امنیتی و اقتصادی افغانستان پررنگتر شود.
۶. پاکستان: از شریک راهبردی تا تهدید بالقوه
پاکستان نیز در وضعیت شکنندهای بهسر میبرد:
⁃ تشدید بحرانهای قومی، سیاسى، امنيتى، مذهبی و اقتصادی
⁃ فشار هند و آمریکا برای دوری از چین
⁃ در نتيجه تشديد اين بحران ها احتمال فروپاشی تدریجی اردوى پاكستان و خلع سلاح هستهای
این وضعیت، آینده افغانستان را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهد. زيرا چنین تحولاتی در پاكستان میتواند مرزهای شرقی افغانستان را بیثبات کند، و حتی منجر به افزایش تنش در مناطق مرزی، تحرکات قومی بلوچ ها و پشتونها و دیگر ناراضیان قومی و مذهبی و تغییر معادلات جغرافیای سیاسی منطقه شود.
۷. سه سناریوی کلان برای آینده افغانستان:
در نتيجه تحولات فوق الذكر، افغانستان با سه سناريو روبرو خواهد بود:
يكم: تثبیت بیثباتی کنترلشده: طالبان در قدرت میماند اما تحت فشار و فاقد مشروعیتهای داخلی و خارجی.
دوم: ادغام تدریجی در نظم جهانی: ملاهبت الله و همفكرانش به بهانهاى حذف میشوند و با تعيین رهبرى جديد، طالبان با پذیرش اصلاحات جزئی، به رسمیت نسبی دست مییابد.
سوم: تحول از درون: با گسترش نارضایتی داخلی و حمایت خارجی، نیرویی جدید ظهور میکند. سناریوی سوم، در صورتی که با گفتمان ملی، فراملی و مستقل همراه باشد، میتواند نظم فعلی را برهم بزند.
۸. فرصتهای ازدسترفته و پنجرههایی در حال بستهشدن
افغانستان در دو دهه گذشته فرصتهای مهمی برای تبدیل شدن به بازیگر مستقل و يا حداقل مطرح داشت؛ اما این فرصتها بهخاطر فساد، فقدان اجماع، مداخله كشور هاى منطقه در تضاد با حضور امريكا، مديريت سياسى ضعيف و وابستگی به حمایتهای خارجی، یکی پس از دیگری از بین رفتند.
امروز، تحت سلطه طالبان و نبود اپوزیسیون مؤثر، این پنجرهها در حال بستهشدناند چون بازى بزرگ در مراحل اخير تشكيل آن است.
۹. بازسازی تصویر ملی؛ پیششرط ایفای نقش مستقل
برای آنکه افغانستان از یک ابزار در رقابتهای ژئوپلیتیکی به یک بازیگر مستقل تبدیل شود، نیازمند بازسازی تصویر سیاسی و ملی خود است؛ تصویری که بتواند نماینده همه اقوام، جریانها و نسلها باشد. این بازسازی مستلزم:
⁃ ایجاد گفتوگوی ملی فراگیر و عدالتمحور
⁃ عبور از سیاستهای انحصارطلبانه و نگاههای ایدئولوژیک
⁃ شکلگیری یک قرارداد نوین اجتماعی همزیستی و مشارکت سیاسی
تا زمانیکه روایت ملی مشترک و عادلانهای میان مردم افغانستان شکل نگیرد، عبور از نقش ابزاری در سیاست منطقهای امکانپذیر نخواهد بود.
نتیجهگیری: بازی آینده بدون نقش مردم افغانستان ناتمام است
تحولات اخیر؛ از سفر هيات امريكا و خلیلزاد، بازگشت حقانی، افزایش نفوذ چین و ایران، متهمسازی طالبان و هند از سوی پاکستان، تنشهای غرب و ایران، همه نشانههاییاند از ورود افغانستان به فصل تازهای از «بازی بزرگ». اما تاریخ معاصر افغانستان به ما آموخته است:
نه طالبان، نه آمریکا، نه ایران و نه چین، تصمیمگیرنده نهایی نخواهند بود.
این مردم افغانستاناند که اگر بخواهند، میتوانند از مهره بودن به بازیگر مستقل تبدیل شوند.
آینده را دیگران برایمان نخواهند نوشت؛ اگر بیدار شویم، خود ما میتوانیم آن را بازنویسی کنیم.