افغانهای خارج
با سقوط کابل به دست طالبان در اگست ۲۰۲۱، یکی از بیسابقهترین موجهای مهاجرت نخبگان سیاسی، فعالان مدنی، خبرنگاران و نیروهای دانشگاهی به کشورهای خارجی رخ داد. در پی این رویداد، عرصه سیاسی و اجتماعی افغانستان بهیکباره از حضور کادرهای متخصص و نیروهای فعال خالی شد.
طالبان از این وضعیت بیشترین بهره را بردند و تاکنون توانستهاند بیش از سه سال در قدرت باقی بمانند.
یاسین صمیم، عضو گروه دادخواهی هزارههای کانادا، درباره نقشآفرینی افغانهای مهاجر در کشور میزبان میگوید: «جامعه مهاجران افغان در کانادا ظرفیت بالایی برای فعالیتهای مدنی و دادخواهی دارد.» حضور گسترده فعالان زن، نمایندگان پیشین پارلمان، و کنشگران جامعه مدنی و حقوق بشر در کانادا باعث شده است که در سه سال گذشته، وضعیت زنان و دختران در افغانستان بهطور واقعی در مجامع و محافل کانادا بازتاب یابد.
برای نمونه، سازماندهی تظاهرات در اعتراض به بازداشت زنان، درخواست پایان دادن به آپارتاید جنسیتی، و کمپینهای دادخواهی برای توقف نسلکشی هزارهها از جمله اقداماتی بوده است که در سطوح مختلف دولت کانادا مطرح شدهاند. بااینحال، تعامل مهاجران بیشتر بر احزاب و نهادهای غیردولتی حقوق بشری متمرکز بوده است. این امر باعث شده که برقراری ارتباط با نهادهای قدرت محلی، از جمله شوراهای شهر و شهرداریها، کمتر مورد توجه قرار گیرد و مهاجران بهخوبی با ساختارهای قدرت محلی آشنا نشوند.
چالش خلق روایت مشترک
دیاسپورای افغان در سه سال گذشته نقش اساسی در برجستهسازی مشکلات مردم و بازتاب اوضاع افغانستان داشته است. این ظرفیت، درعینحال که یک فرصت مهم است، اما در صورت عدم تغییر در اوضاع سیاسی داخل کشور، ممکن است بهتدریج تحلیل رود. یکی از تهدیدهای جدی، سرخوردگی و نارضایتی از شرایط زندگی و معیشتی در جامعه میزبان است.
خلق یک روایت مشترک در افغانستان همواره چالشبرانگیز بوده است. در بیست سال اخیر، مناسبات قومی گرچه عادلانه نبود، اما چترهایی وجود داشت که وحدت نسبی را حفظ میکرد. با سقوط جمهوریت، این چترها فروپاشیده و گفتمانهای قومی و نژادی بار دیگر برجسته شدهاند.
در فضای دیاسپورا، قطببندیهایی همچون طرفداران و مخالفان جمهوریت یا طالبان محسوس است. این شکافها تأثیر منفی بر فعالیتهای دیاسپورا گذاشته و بیاعتمادی میان اقوام مختلف را افزایش داده است. این مسئله توانایی دیاسپورا را برای خلق یک روایت جمعی و ملی با چالش مواجه کرده است.
شاهمحمود میاخیل، والی سابق ننگرهار و عضو رهبری حرکت جمهوریخواهان افغانستان، باور دارد که دیاسپورای افغان در شرایط امروزی بهمثابه «نیمه پر لیوان» است. او معتقد است که اگر حکومت طالبان تاکنون به رسمیت شناخته نشده، ناشی از فعالیت و مبارزات افغانهای خارج از کشور است. ازاینرو، او تأکید دارد که دیاسپورای افغان باید بهعنوان یک ظرفیت بالقوه در نظر گرفته شود.
میاخیل از پراکندگی و نبود اولویتبندی در میان جامعه مهاجر انتقاد دارد. به گفته او، فقدان یک چتر سیاسی کلان، بزرگترین چالش افغانهای خارج از کشور است. علاوه بر این، او معتقد است که رسانهها نیز نتوانستهاند یک روایت سازنده و مشترک خلق کنند. این کاستی در میان همه اقشار جوامع مهاجر افغان مشهود است.
وضعیت موجود
در حال حاضر، مسیر برای همه نامشخص است. افغانهای مهاجر میان ایدهآلیسم و رئالیسم گرفتار شدهاند. از یکسو، خواهان فعال ماندن جامعه بینالمللی در قضیه افغانستان هستند و از سوی دیگر، هر فردی که اقدامی انجام دهد، ممکن است با اتهام «جاسوسی» مواجه شود.
میاخیل تصریح میکند که «هر سیاست خارجی که مشکل ما را در افغانستان حل نکند، سیاست مؤثری نیست. اگر فشار بر طالبان نتیجه ندهد، باید گزینههای دیگری روی میز قرار گیرد.»
زهرا جویا، مدیرمسئول رخشانهمیدیا در بریتانیا، میگوید که روایت اصلی و مشترک در داخل و خارج افغانستان، آزادی، حق آموزش و امنیت است. بااینحال، برای اینکه این روایت به یک اهرم فشار مؤثر تبدیل شود، فعالیتها و اقدامات باید از رنگ و بوی قومی فاصله بگیرد. او معتقد است که نگاههای قومی مانع از ایجاد تفاهم و خلق یک روایت مشترک شده است.
دیاسپورا میتواند نقش مؤثری ایفا کند، اما این امر مستلزم عبور از روایتهای قومی و کنار گذاشتن نسل رهبران سیاسی کهنه است. حضور معنادار زنان در تمامی عرصهها باید تقویت شود.
نسل جدید و نیروی مجرب ۲۰ سال اخیر، بیشترین ضربه را از سقوط جمهوریت متحمل شده است. اگر قرار باشد آینده افغانستان ساخته شود، باید بر همین نیروها تکیه کرد. به باور جویا، اگر جامعه مهاجر افغانستان بخواهد از بحران کنونی عبور کند، ظرفیتهای بالقوهای در میان آن وجود دارد. این امر مستلزم ایجاد مکانیزمهایی برای انسجام و هماهنگی است.
وی تأکید دارد که برای تحقق این هدف، ممکن است نیاز به یک فرد یا نهاد محوری باشد که بتواند جریانهای مختلف را هماهنگ کند. همچنین، او معتقد است که باورمندی به نسل جدید باید تقویت شود، چراکه در عرصه سیاست، نسل پسین قطعاً کمتر از نسل پیشین درگیر فساد خواهد شد.