پژوهشهای جدید درباره نقش یک داروی ارزانقیمت سرطان در درمان کودکان مبتلا به اوتیسم
دوم آپریل که امسال برابر با ۱۳ حمل است، به عنوان روز جهانی آگاهی از اوتیسم نامگذاری شده است. پیشرفت قابل توجه در عملکرد زبانی و ارتباطی کودکان مبتلا به اوتیسم با استفاده از داروی لوکوورین، افقهای جدیدی را پیش روی متخصصان و خانوادههای افراد اوتیستیک قرار داده است.
بر اساس گزارش نیویارک پست، تحقیقات گسترده ریچارد فرای، متخصص مغز و اعصاب کودکان، نشان میدهد این دارو که به طور معمول برای کاهش عوارض جانبی شیمیدرمانی تجویز میشود، میتواند تاثیرات چشمگیری در بهبود ویژگیهای اوتیسم داشته باشد.
نیاز به راهکارهای درمانی نوین
اختلال اوتیسم طیف گستردهای از ویژگیها را شامل میشود که بر نحوه یادگیری، رفتار، ارتباط و تعامل افراد با دیگران تاثیر میگذارد.
آمارها نشان میدهند تشخیص اوتیسم در ایالات متحده با افزایش چشمگیر ۱۷۵ درصدی بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ مواجه بوده است. بر اساس گزارش مرکز کنترول و پیشگیری از بیماریها (CDC)، در حال حاضر از هر ۳۶ کودک در امریکا، یک نفر در طیف اوتیسم قرار دارد.
پژوهشگران دلایل متعددی را برای این افزایش مطرح کردهاند: بالا رفتن آگاهی عمومی و حمایتهای اجتماعی که منجر به غربالگری بیشتر شده، تغییر در روشهای تشخیصی، تحولات سیاستگذاری، عوامل محیطی و گسترش تعاریف تشخیصی.
با افزایش موارد تشخیص، نیاز به راهکارهای درمانی موثر و کارآمد نیز بیش از پیش احساس میشود.
کشف یک رویکرد نوآورانه
در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی، داکتر فرای با مشاهده الگوهای متمایزی در کودکان اوتیستیک، مسیر پژوهشی نوینی را آغاز کرد.
این متخصص مغز و اعصاب کودکان در ایالت آریزونا متوجه تفاوتهای بیوشیمیایی در مغز این کودکان شد.
همزمان، پژوهشهای تازه نشان داد بسیاری از کودکان با اختلالات عصبی-تکاملی، سطح پایینی از فولات (ویتامین B9) در مغز خود دارند؛ وضعیتی که به عنوان کمبود فولات مغزی (CFD) شناخته میشود.
این یافتهها، داکتر فرای را به سمت بررسی لوکوورین به عنوان یک گزینه حمایتی امیدبخش هدایت کرد.
دانشمندان همچنین دریافتند بسیاری از این کودکان، اتوآنتیبادیهای گیرنده فولات آلفا (FR⍺) را حمل میکنند که انتقال صحیح فولات به مغز را مسدود میکنند.
یک مطالعه نشان داد بیش از ۷۵ درصد کودکان مبتلا به اوتیسم دارای این اتوآنتیبادیها هستند، در حالی که تنها ۱۰ تا ۱۵ درصد کودکان بدون این اختلال، چنین وضعیتی دارند.
داکتر فرای با آزمایش بیماران خود، دریافت که بسیاری از آنها دارای اتوآنتیبادیهای گیرنده فولات آلفا هستند.
او درمان برخی از آنها را با لوکوورین آغاز کرد؛ دارویی که اغلب برای تسکین عوارض جانبی درمانهای سرطان استفاده میشود.
لوکوورین که از اسید فولیک مشتق میشود، نوعی فولات و ویتامین بی ضروری است که به بدن در ترمیم و ایجاد سلولهای جدید و سالم کمک میکند.
پژوهشها نشان دادهاند درمان بیماران مبتلا به کمبود فولات مغزی با این دارو، میتواند با عبور از سد ایجاد شده به وسیله اتوآنتیبادیهای گیرنده فولات آلفا، سطح فولات مغز را افزایش دهد.
بسیاری از بیماران داکتر فرای پس از شروع درمان با لوکوورین، بهبود چشمگیری را تجربه کردند.
او یکی از موارد درمانی خود را کودکی توصیف کرد که فقط در گوشهای مینشست و دچار تشنج میشد.
این کودک اگرچه پس از درمان کاملا به حالت طبیعی برنگشت اما توانست با خانوادهاش ارتباط برقرار کند، با برادرش بازی کند و تشنجهایش نیز بهبود یافت.
بازگشت توانایی تکلم و بهبود مهارتهای ارتباطی
داکتر فرای چشمگیرترین نتایج را در کودکان غیرکلامی مبتلا به اوتیسم مشاهده کرد که پس از درمان توانستند صحبت کنند.
در یک کارآزمایی بالینی در سال ۲۰۱۲، فرای و تیمش لوکوورین را روی ۴۴ کودک مبتلا به اوتیسم و دارای اتوآنتیبادیهای گیرنده فولات آلفا آزمایش کردند. یکسوم از کودکان تحت درمان با این دارو، بهبود قابل توجهی در مهارتهای زبانی خود نشان دادند.
در مطالعه دیگری که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، فرای ۴۸ کودک مبتلا به اوتیسم و اختلالات زبانی را بررسی کرد. نیمی از آنها لوکوورین دریافت کردند، در حالی که نیمی دیگر دارونما گرفتند.
پس از ۱۲ هفته، کودکانی که این دارو را مصرف کرده بودند، در مقایسه با گروه کنترول، «بهبود در شاخصهای ارتباط کلامی» نشان دادند؛ به ویژه در افرادی که اتوآنتیبادیهای گیرنده فولات آلفا داشتند.
اخیرا در یک مورد شگفتانگیز، کودک نوپای مبتلا به اوتیسم غیرکلامی که به والدینش گفته شده بود هرگز صحبت نخواهدکرد، تنها سه روز پس از شروع مصرف دارو، اولین کلمات خود را بر زبان آورد.
داکتر فرای تاکید کرد که لوکوورین به تنهایی درمان کاملی برای اوتیسم نیست. بیماران او همزمان با مصرف این دارو، سایر مداخلات درمانی مانند تحلیل رفتار کاربردی و گفتار درمانی را نیز دریافت میکردند.
به اعتقاد او، برای دستیابی به نتیجه مطلوب، باید جنبههای مختلف درمانی را با هم به کار گرفت زیرا نقش اصلی لوکوورین، افزایش اثربخشی و تسریع روند سایر درمانهاست.
تیم داکتر فرای اکنون در حال بررسی این موضوع است که آیا لوکوورین میتواند به بهبود سایر ویژگیهای مرتبط با اوتیسم، مانند توانایی برقراری ارتباط کمک کند یا خیر.
او در کودکان بزرگتر تحت درمان با این دارو افزایش تواناییهایشان در درک مفاهیم و کاربرد پیچیدهتر از زبان را مشاهده کرد.
داکتر فرای معتقد است این پیشرفتها در مهارتهای زبانی، نقش مهمی در بهبود تعاملات اجتماعی دارد. یافتههای این گروه همچنین حاکی از تاثیر مثبت لوکوورین بر افزایش تمرکز و کاهش رفتارهای تکراری در بیماران است.
مطالعات دیگر نشان میدهند این دارو ممکن است برای افراد مبتلا به سندروم داون، اسکیزوفرنی، برخی اختلالات تشنجی و حتی زوال عقل نیز مفید باشد.
ارتباط ژنتیکی و رویکرد پیشگیرانه
داکتر فرای بر این باور است که موفقیت لوکوورین در درمان کودکان مبتلا به اوتیسم، دیدگاه ارزشمندی درباره عوامل زمینهای این اختلال ارائه میدهد.
مطالعات او نشان میدهند حدود نیمی از کودکان دارای اتوآنتیبادی فولات، مادرانی با شرایط مشابه دارند. به نظر میرسد این کودکان با مشکل دوگانه کمبود فولات پیش و پس از تولد مواجه هستند.
تیم تحقیقاتی داکتر فرای در حال بررسی الگوهای زیستی مرتبط با اوتیسم و انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر است، حتی در مواردی که نسل قبل ویژگیهای اوتیستیک آشکاری نداشتهاند.
هدف اصلی این پژوهشگران، شناسایی این وضعیت در والدین و درمان آنهاست. این رویکرد میتواند به پیشگیری از اوتیسم یا کاهش چشمگیر شدت آن در فرزندان کمک کند.
مسیر پیش رو
لوکوورین دهههاست که برای کاهش اثرات مضر درمانهای سرطان استفاده میشود. با وجود امکان تجویز این دارو برای موارد دیگر، اغلب پزشکان به دلیل ناآشنایی با کاربردهای آن در درمان اوتیسم، تمایلی به تجویز آن ندارند.
داکتر فرای در حال حاضر در حال آزمایش شکل تازهای از لوکوورین است. او امیدوار است این فرمولاسیون نوین بتواند مجوز رسمی سازمان غذا و داروی امریکا (FDA) را برای درمان اختصاصی اوتیسم دریافت کند.
داکتر فرای به خانوادههای دارای فرزند مبتلا به اوتیسم توصیه میکند با پزشکان متخصص درباره فواید بالقوه لوکوورین گفتوگو کنند.
تجربه بالینی او نشان میدهد پیشرفت درمانی کودکان، ارتباط مستقیمی با مشارکت و حمایت والدین دارد.
یافتههای علمی در این زمینه، افقهای تازهای برای مداخلات درمانی موثرتر و روشهای ارتقای کیفیت زندگی افراد در طیف اوتیسم گشوده است.
اوتیسم که به آن اختلال طیف اوتیسم (ASD) نیز گفته میشود، میلیونها نفر را در جهان تحت تاثیر قرار میدهد. با اینکه آگاهی عمومی درباره آن در حال افزایش است، اما هنوز سوءبرداشتهای زیادی وجود دارد که نگرش اجتماعی، سیاستگذاریها و حتی فرآیند تشخیص و حمایت از افراد را تعیین میکند.
دوم آپریل (امسال برابر با ۱۳ حمل)، به عنوان روز جهانی آگاهی از اوتیسم نامگذاری شده است.
اوتیسم دقیقا چیست؟ یک ناتوانی است، یک تفاوت، یا یک اختلال؟ آیا افراد دارای اوتیسم میتوانند بهطور مستقل زندگی کنند؟ آیا فقط کودکان را درگیر میکند؟ و چرا تعداد تشخیصها در حال افزایش است؟
در این مقاله، به بررسی علمی و واقعی اوتیسم و افسانههایی که باید کنار گذاشته شوند، میپردازیم.
اوتیسم چیست؟
اختلال طیف اوتیسم یک شرایط عصبتحولی است که بر چگونگی ارتباط، پردازش اطلاعات و تجربه جهان از سوی فرد تاثیر میگذارد. اصطلاح «طیف» به این معناست که افراد میتوانند ویژگیها، تواناییها و چالشهای بسیار متفاوتی داشته باشند.
برخی افراد دارای اوتیسم صحبت نمیکنند، برخی دیگر بسیار پرحرف هستند. برخی نیاز به حمایت کامل دارند، در حالی که برخی دیگر بهصورت مستقل زندگی میکنند و در شغل، تحصیل یا روابط موفق هستند. این تنوع، اوتیسم را پیچیده میکند اما نه مرموز.
از منظر بالینی، اوتیسم باعث تفاوت در تعامل اجتماعی و ارتباطی، شامل دشواری در تفسیر نشانههای اجتماعی، زبان بدن، یا قواعد نانوشته گفتوگو میشود.
رفتارهای تکراری یا علایق محدود مانند وابستگی به فعالیتهای روزمره، تمرکز شدید روی موضوعی خاص، یا حساسیتهای حسی (مثلا نسبت به صدا، نور یا لمس) هم در این اختلال وجود دارد.
پردازش غیرعادی اطلاعات حسی میتواند در افراد به صورت حساسیت زیاد یا کم نسبت به محرکهای حسی بروز کند.
مهم است بدانیم اوتیسم بیماری روانی نیست. همچنین ناشی از شیوه تربیت والدین یا تروما نیست؛ یک تفاوت عصبی است که از دوران رشد اولیه شروع میشود. هرچند ممکن است علایم آن تا زمانی که فشارهای اجتماعی افزایش پیدا نکنند، آشکار نشود.
تشخیص: چرا اوتیسم رو به افزایش است؟
تعداد تشخیصهای اوتیسم در چند دهه اخیر بهویژه در کشورهای با درآمد بالا افزایش یافته است. در امریکا، مرکز کنترول و پیشگیری از بیماریها تخمین میزند که از هر ۳۶ کودک، یک نفر در طیف اوتیسم قرار دارد. روندهای مشابهی در سایر کشورها نیز مشاهده میشود.
این افزایش نه یک «اپیدمی»، بلکه حاصل شناخت بهتر است. در گذشته، بسیاری از افراد دارای اوتیسم، بهویژه زنان، دختران و افراد رنگینپوست، تشخیص داده نمیشدند یا به اشتباه تشخیص داده میشدند.
تغییر معیارهای تشخیصی و افزایش آگاهی، باعث شناسایی بهتر و دقیقتر شده است؛ نه اینکه موارد آن افزایش پیدا کرده باشد.
تشخیص اوتیسم از طریق ارزیابیهای رفتاری انجام میشود. هیچ آزمایش خون یا اسکن مغزی قطعی برای آن وجود ندارد. متخصصان بهدنبال الگوهای رفتاری و رشدی میگردند و معمولا آن را با گزارش والدین یا سوابق رشد فرد ترکیب میکنند.
علت اوتیسم چیست؟
هیچ عامل واحدی برای اوتیسم وجود ندارد. پژوهشها نشان میدهند که ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی بر رشد مغز تاثیر میگذارند. برخی ژنها با افزایش احتمال اوتیسم در ارتباط هستند اما هیچ ژنی بهتنهایی باعث آن نمیشود.
برخی مطالعات به عوامل دوران بارداری مانند سن والدین، عوارض زایمان یا مصرف داروهای خاص اشاره کردهاند اما اینها عوامل خطر هستند نه علت مستقیم.
مهمتر از همه اینکه واکسنها باعث اوتیسم نمیشوند. این موضوع بارها و بارها در پژوهشهای علمی معتبر تایید شده است.
این افسانه از یک مطالعه جعلی در سال ۱۹۹۸ آغاز شد که اکنون بهصورت رسمی رد و از مجلات علمی حذف شده اما آسیب آن همچنان باقی مانده و منجر به بیاعتمادی خطرناک به واکسیناسیون شده است.
افسانهها در برابر واقعیتها
برخی از رایجترین باورهای غلط درباره اوتیسم و واقعیتهای مرتبط با آنها را بخوانید:
افسانه ۱: افراد دارای اوتیسم فاقد همدلی هستند.
واقعیت: بسیاری از افراد اوتیستیک احساس همدلی بسیار عمیق و شدیدی دارند، گاهی حتی بیشتر از دیگران. آنها ممکن است احساسات خود را به شکلی متفاوت بیان کنند یا در تشخیص حالات چهره مشکل داشته باشند اما این به معنای بیتفاوتی نیست.
افسانه ۲: همه افراد اوتیستیک نابغهاند.
واقعیت: یکی از رایجترین تصورات اشتباه درباره اوتیسم، تصویری است که فیلم معروف «مرد بارانی» (Rain Man) در سال ۱۹۸۸ ساخت.
در این فیلم، بازیگر مشهور داستین هافمن، نقش مردی به نام ریموند را بازی میکند؛ مردی در طیف اوتیسم که توانایی خارقالعادهای در به خاطر سپردن اعداد، محاسبات ریاضی و شمارش سریع دارد اما در عین حال، در تعاملات اجتماعی و زندگی مستقل ناتوان است.
گرچه این فیلم در زمان خودش باعث افزایش آگاهی درباره اوتیسم شد اما همزمان کلیشهای از این وضعیت ایجاد کرد: فردی منزوی، نابغه، غیرقابل برقراری ارتباط و وابسته. واقعیت این است که اکثریت افراد دارای اوتیسم، تواناییهای خارقالعاده یا نابغهوار ندارند و آنهایی هم که دارند، از ویژگیهایی متنوعتر و گستردهتری از آنچه در فیلم نشان داده شد، برخوردار هستند.
پژوهشها نشان میدهند که تنها درصد کمی از افراد اوتیستیک (تقریبا ۱۰ درصد یا کمتر) دارای مهارتهای فوقالعاده در یک حوزه خاص هستند که به آنها گاهی «تواناییهای ساوانت» گفته میشود.
با این حال، بسیاری از مردم هنوز تصور میکنند هر فرد اوتیستیکی باید نابغهای در ریاضی یا حافظه باشد که این باعث فشار، قضاوت اشتباه و درک سطحی از واقعیت طیف اوتیسم میشود.
افسانه ۳: اوتیسم فقط کودکان را درگیر میکند.
واقعیت: اوتیسم یک وضعیت مادامالعمر است. کودکان دارای اوتیسم، در بزرگسالی نیز دارای این ویژگیها خواهند بود. نیازهای آنها ممکن است تغییر کند اما ویژگیهای عصبی اصلی باقی میماند.
افسانه ۴: میتوان «درمان» شد.
واقعیت: افراد از اوتیسم «خارج» نمیشوند. با حمایت و آموزش مناسب میتوانند مهارتهایی برای مدیریت چالشها کسب کنند اما هویت عصبی آنها باقی خواهد ماند.
افسانه ۵: اوتیسم ناشی از شیوه تربیت والدین است.
واقعیت: یکی از قدیمیترین و مخربترین افسانهها درباره اوتیسم، نظریهای به نام «مادر یخچالی» (Refrigerator Mother Theory) بود.
این نظریه در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ از سوی روانکاوانی مانند برونو بتلهایم مطرح شد. آنها ادعا میکردند اوتیسم نتیجه والدینی سرد، بیعاطفه و ناتوان از ایجاد پیوند عاطفی با فرزندشان است؛ بهویژه مادران.
بر پایه این فرض نادرست، بسیاری از مادران در آن زمان سرزنش شدند، احساس گناه کردند و حتی از مراقبت از فرزندشان باز داشته شدند. کودکانی که امروز مشخصا در طیف اوتیسم قرار میگیرند، در آن زمان در بیمارستانهای روانی بستری و از خانواده جدا میشدند.
این نظریه نه تنها کاملا نادرست بود، بلکه آسیب روانی شدیدی به خانوادهها زد.
پژوهشهای علمی بهویژه از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد، ثابت کردند اوتیسم هیچ ارتباطی با شیوه فرزندپروری ندارد. با وجود رد کامل این نظریه از سوی جامعه علمی، تاثیرات اجتماعی و احساسی آن تا سالها باقی ماند.
امروزه، نظریه مادر یخچالی بهعنوان مثالی از پزشکی غیرعلمی و آسیبزننده شناخته میشود و یادآور این نکته است که چگونه پیشداوری و فقدان شناخت میتواند باعث درد و بیعدالتی شود.
طیف گسترده اوتیسم
عبارت معروفی وجود دارد که: «اگر یک نفر اوتیستیک را دیدهای، فقط یک نفر را دیدهای»؛ چرا که اوتیسم در هر فرد به شکلی متفاوت بروز میکند.
برای مثال، زنان و دختران اوتیستیک اغلب کمتر تشخیص داده میشوند. آنها ممکن است رفتارهای اجتماعی را بهتر تقلید کنند یا گفتوگوها را از قبل حفظ کنند. به همین دلیل بسیاری از آنها تا بزرگسالی یا حتی هرگز تشخیص داده نمیشوند.
افراد غیرگویا (غیرکلامی) اغلب به اشتباه بهعنوان افراد دارای ناتوانی ذهنی در نظر گرفته میشوند، در حالی که بسیاری از آنها از طریق نوشتن، ابزارهای کمکی یا روشهای جایگزین، ارتباط برقرار میکنند.
بسیاری از افراد دارای اوتیسم همچنین دچار شرایط همراه مانند بیشفعالی، اضطراب، صرع یا ناتوانی ذهنی هستند که فرآیند تشخیص را پیچیدهتر میکند.
زبان: «فرد اوتیستیک» یا «فردی با اوتیسم»؟
در مورد اصطلاحات، بحثهایی وجود دارد. برخی زبان هویتی را ترجیح میدهند، چرا که معتقدند اوتیسم بخشی جدانشدنی از وجود آنهاست: «فرد اوتیستیک».
برخی دیگر زبان فردمحور را ترجیح میدهند تا بر فردیت تاکید شود: «فردی با اوتیسم».
هیچ پاسخ قطعی یا جهانی در این زمینه وجود ندارد. با این حال، بسیاری از فعالان اوتیسم، زبان هویتی را ترجیح میدهند. بهترین راه، پرسیدن ترجیح خود فرد است.
حمایت و فراگیری
اوتیسم نیازی به «درمان» ندارد اما افراد اوتیستیک به حمایت، درک و تسهیلات نیاز دارند؛ بهویژه در آموزش، اشتغال، مراقبتهای بهداشتی و زندگی روزمره.
در مدارس، شیوههای آموزشی فراگیر و برنامههای حمایتی فردی میتوانند به موفقیت دانشآموزان اوتیستیک کمک کنند. در محل کار، تغییرات کوچکی مانند ارتباط واضحتر، محیطهای کمصدا، یا انعطاف در ساعات کاری، تاثیر زیادی دارد.
بسیاری از بزرگسالان دارای اوتیسم با وجود داشتن تحصیلات عالی، با بیکاری مواجه هستند. دلیل آن بیشتر فرآیند مصاحبههای شغلی، چالشهای حسی، یا فرهنگ کاری نامناسب است. کارفرمایانی که به تنوع عصبی اهمیت میدهند، اغلب با کارکنانی دقیق، صادق و نوآور روبهرو میشوند.
نقش خودحمایتی
جنبش حقوق اوتیسم، به رهبری خود افراد اوتیستیک، روایتهای قدیمی که اوتیسم را تنها یک نقص یا تراژدی میدانستند، به چالش کشیده است.
امروزه بسیاری از افراد درباره تنوع عصبی صحبت میکنند؛ یعنی تفاوتهای عصبی بخشی طبیعی از تنوع انسانی هستند، نه لزوما مشکل یا اختلال.
این نگاه به معنای نادیده گرفتن چالشها نیست. بلکه به معنای شناخت همزمان نقاط قوت و ضعف و تمرکز بر پذیرش بهجای دلسوزی است.
شعار معروف «هیچ چیز درباره ما، بدون ما» بیانگر این است که صدای افراد اوتیستیک باید در سیاستگذاری، تحقیقات و گفتوگوهای عمومی شنیده شود.
بازنمایی اهمیت دارد
تصویرسازی رسانهای از اوتیسم بهبود یافته اما هنوز کلیشهها پابرجاست: نابغه عجیب و غریب، فرد بیاحساس یا پسر سفیدپوست منزوی. این بازنماییها میتوانند انتظارات عمومی را شکل دهند و درک واقعی را محدود کنند.
اوتیسم واقعی گستردهتر، پیچیدهتر و متنوعتر از آن چیزی است که در فیلم و سریالها میبینیم.
بازنمایی بهتر در کتابها، سیاست، فرهنگ و رسانه به عادیسازی تفاوت و کاهش اَنگ اجتماعی کمک میکند.
به سوی آینده
در روز جهانی آگاهی از اوتیسم، تنها بالا بردن آگاهی کافی نیست. آگاهی باید منجر به عمل، شمول و تغییرات ساختاری شود. آگاهی یعنی حمایت از خدمات و پژوهشهایی که با اولویتهای خود افراد اوتیستیک هماهنگ است.
آگاهی یعنی آموزش معلمان، کارفرمایان و پزشکان برای داشتن رویکردی مبتنی بر شناخت اوتیسم و درک اینکه اوتیسم با رسیدن به ۱۸ سالگی تمام نمیشود و بزرگسالان اوتیستیک هم نیاز به احترام، حمایت و فرصت دارند. آگاهی یعنی شنیدن صدای خود افراد اوتیستیک، نه صحبت کردن بهجای آنها.
اوتیسم بخشی از تنوع انسانی است. هرچه بیشتر آن را درک کنیم، بیشتر میتوانیم دنیایی بسازیم که برای همه قابل زندگی باشد.
اگر شما یا یکی از عزیزانتان بهدنبال اطلاعات یا حمایت درباره اوتیسم هستید، سازمانهایی مانند Autism Self Advocacy Network (ASAN)، Autistica و گروههای محلی منابع مفیدی هستند.
در ایران، مراکزی مانند انجمن اوتیسم ایران، سازمان بهزیستی و برخی کلینیکهای تخصصی روانپزشکی و گفتاردرمانی، خدمات ارزیابی، مشاوره و حمایت به خانوادهها و افراد در طیف اوتیسم ارائه میدهند.
اوزبیکها بهعنوان قومی تأثیرگذار در مناسبات قدرت در افغانستان همواره مطرح بودهاند و جهتگیریهای سیاسی آنان در تاریخ کشور، همواره در دوام یا سقوط رژیمها نقش تعیینکنندهای داشته است.
طالبان اوزبیکتبار در پیروزیهای این گروه در شمال، نقشی مهم و برجسته ایفا کردند اما تحولات درونگروهی طالبان در بیش از سه سال اخیر نشان میدهد که سهم آنان در قدرت روزبهروز بیشتر حالت نمادین یافته و از اثرگذاری واقعی کاسته شده است.
در حال حاضر، اوزبیکها با داشتن کرسی معاونت اداری رئیسالوزرا، یک وزیر، سه فرمانده پولیس، و چند مقام معمولی دیگر، تنها سه درصد از سهم قدرت در رژیم طالبان را در اختیار دارند.
در این گزارش، با استناد به منابع داخلی طالبان اوزبیکتبار و همچنین منابع باز، به جایگاه و نقش طالبان اوزبیکتبار در ساختار قدرت این گروه پرداخته شده و میزان رضایت و تأثیرگذاری آنان در تحولات مورد بررسی قرار گرفته است.
عبدالسلام حنفی، معاون اداری کابینه طالبان، مخدوم عالم، فرمانده پولیس غزنی، عطاالله عمری، وزیر زراعت و آبیاری، و قاری صلاحالدین، فرمانده پولیس زابل، از چهرههای شاخص اوزبیکها در رژیم طالبان هستند.
نارضایتی جمعی و شلیکهای مسلسل
روز پنجشنبه، ۲۳ جدی ۱۴۰۰، سکوت شهر میمنه با صدای مسلسلها و حضور صدها مرد خشمگین که علیه طالبان شعار میدادند، شکسته شد.
این نخستین اعتراض آشکار اوزبیکها در شمال افغانستان بود که قدرت مطلقه طالبان را، کمتر از یک سال پس از تسلط این گروه، به چالش کشید. طالبان پشتونتبار شهر را ترک کردند و جنگجویان اوزبیک حامی مخدوم عالم و قاری صلاحالدین، با سلاحهایشان در تظاهرات حضور یافتند. این حرکت اعتراضی در واقع ترکیبی از حرکت مدنی و مسلحانه بود که زنگ خطر را برای حاکمیت هبتالله آخندزاده به صدا درآورد.
معترضان خواستار آزادی مخدوم عالم، فرمانده مشهور اوزبیکتبار، بودند که یک روز پیش در بلخ به اتهام آدمربایی بازداشت شده بود. پیش از این، حذف فرماندهان اوزبیکتبار از مناصب نظامی و انتقال آنان به وزارتخانههای ملکی با اختیارات محدود، خشم اوزبیکها را برانگیخته بود.
به نظر میرسد اوزبیکها تا پیش از سقوط جمهوری اسلامی افغانستان، نقشی پنهان در پیروزی طالبان داشتند. اما زمانی که صلاحالدین ایوبی، چهره نسبتاً شناختهشده اوزبیکتبار، شامگاه ۲۴ اسد ۱۴۰۰ (۱۵ اگست ۲۰۲۱) از پشت میز اشرف غنی، رئیسجمهور پیشین افغانستان، بر صفحه تلویزیونها ظاهر شد، نقش این گروه قومی در پیروزی طالبان برجستهتر شد.
صلاحالدین ایوبی با ۴۰ مهاجم انتحاری و دو هزار جنگجوی دیگر، از مسیر لوگر وارد کابل شد تا اشرف غنی را دستگیر کند. اما پیش از هر درگیری، با راهنمایی یکی از مسئولان ارگ که توسط عباس استانکزی معرفی شده بود، وارد ارگ ریاستجمهوری شد. لحظهای که برای او به رؤیا میماند. او بعدها در یکی از مصاحبههایش گفت: «وقتی وارد ارگ شدم، از خوشحالی گلویم بغض کرده بود و حتی نمیتوانستم صحبت کنم.»
صلاحالدین ایوبی
صلاحالدین ایوبی در روستای مرشادی، ولسوالی المارِ ولایت فاریاب زاده شده و برای نخستین بار در دوران حاکمیت اول طالبان، توسط برادرش ملا صدرالدین به این گروه جذب شد. او پیش از سقوط جمهوری، بهعنوان والی نامنهاد طالبان در فاریاب و رئیس کمیسیون نظامی این گروه فعالیت میکرد.
این فرمانده اوزبیکتبار در زمان جمهوریت از سوی امنیت ملی وقت بازداشت شد، اما پس از هشت سال حبس، بهطور مرموزی از زندان امنیت ملی در کابل فرار کرد. او در حال حاضر بهعنوان فرمانده پولیس زابل گماشته شده و تاکنون چندین بار از این سمت استعفا داده، اما دوباره به کار بازگشته است.
صلاحالدین دیگر نفوذ پیشین خود را در میان اوزبیکها ندارد. او از نظر شخصیتی بهعنوان فردی تندمزاج و گوشهگیر شناخته میشود. شاید به همین دلیل هرگز نتوانسته در دل روستاییان اوزبیک جایگاهی پیدا کند.
او در روزهای نخست پیروزی طالبان، با تقلید از مارشال دوستم، همواره با کاروانی از خودروهای نظامی و دهها محافظ مجهز به جنگافزارهای مدرن سفر میکرد. حدود ۸۰ تا ۱۰۰ محافظ، همراه با چند خودرو نظامی، از جمله دو خودرو زرهی، او را همراهی میکردند. اما اکنون دیگر این تشریفات را ندارد و به دلیل نداشتن صلاحیت کافی، از سمت خود نیز ناراضی است.
صلاحالدین سه بار ازدواج کرده و در دو سال اخیر، یک خانه سهطبقه در شهر میمنه ساخته است. آخرین ازدواج او، زمانی که براساس برخی گزارشها نامزاد شخص دیگری را به عقد خود درآورد، برایش دردسرساز شد و نامزاد این زن پروندهای علیه صلاحالدین ایوبی در دادگاه فاریاب باز کرد.
مخدوم عالم
شهرت مخدوم عالم بیشتر به سال ۲۰۱۶ بازمیگردد؛ زمانی که از زندان امنیت ملی آزاد شد و به فاریاب بازگشت. هرچند او در دوران نخست حاکمیت طالبان به این گروه پیوسته بود، اما با آغاز جنگ مجدد طالبان علیه جمهوری، فعالیت خود را در زادگاهش در ولسوالی پشتونکوت آغاز کرد و به شهرت نسبی در ولایت فاریاب رسید.
مخدوم عالم پس از رهایی از زندان، بار دیگر به میدان نبرد بازگشت و این بار با امکانات بیشتر، بهعنوان رئیس کمیسیون نظامی طالبان در فاریاب تعیین شد و نقش عمدهای در گسترش نفوذ این گروه در شمال ایفا کرد.
او توانست با جذب روستاییان بیکار اوزبیک، حوزه نفوذ خود را گسترش دهد. شیوه جنگی و تاکتیکهای او تغییر کرد و دیگر مانند گذشته با موتورسیکلت در خط مقدم نبرد حاضر نمیشد.
همچنین، روابط خود را با مردم مستحکمتر کرد و در برخی موارد، با پادرمیانی بزرگان محل، اسیران نیروهای امنیتی سابق جمهوری را یا مستقیماً آزاد میکرد یا برای رهایی آنها از بند طالبان میانجیگری میکرد.
مخدوم عالم پس از گذراندن سه ماه زندان به اتهام آدمربایی، بار دیگر آزاد شد و بهعنوان فرمانده پولیس غزنی منصوب شد. او هماکنون در همین سمت مشغول به کار است. مخدوم عالم سه همسر دارد و خانهای مجلل برای خود در فاریاب ساخته است.
عبدالسلام حنفی
عبدالسلام حنفی در روستای گردان، ولسوالی درزابِ ولایت جوزجان متولد شده است. او تحصیلات ابتدایی دینی خود را در مدارسی در فاریاب و جوزجان گذراند و سپس تحصیلات خود را در مدارس دینی پیشاورِ پاکستان تکمیل کرد.
در دوران نخست حاکمیت طالبان، به این گروه پیوست و در همان دوره بهعنوان معاون وزارت معارف و استاد دانشگاه کابل فعالیت داشت. پس از سقوط طالبان، به پاکستان گریخت و از آنجا ابتدا بهعنوان والی نامنهاد طالبان در جوزجان و سپس بهعنوان عضو تیم مذاکرهکننده این گروه در روند مذاکرات دوحه حضور یافت.
او یکی از چهرههای طالبان است که نامش در فهرست تحریمهای سازمان ملل متحد قرار داشته و در حال حاضر بهعنوان معاون اداری کابینه طالبان فعالیت میکند. بااینحال، به نظر میرسد که صلاحیتها و حوزه اختیارات او در این سمت چندان مشخص نیست، و تصمیمگیریهای مربوط به عزل و انتصاب کارمندان ارشد، اغلب در قندهار و بدون مشورت با او انجام میشود.
در این مدت، او کمتر به زادگاهش سفر کرده و رابطه عمیقی با جامعه اوزبیک ندارد. بسیاری از روستاییان اوزبیک او را فردی فاقد صلاحیت میدانند و به او اعتماد چندانی ندارند.
عطاالله عمری
عطاالله عمری نیز مانند سایر اوزبیکتباران در گروه طالبان، دانشآموخته مدارس دینی است و نقش فعالی در گسترش نفوذ این گروه در شمال افغانستان داشته است.
شهرت او به سال ۲۰۰۵ بازمیگردد، زمانی که بهعنوان والی نامنهاد طالبان برای فاریاب تعیین شد و بهصورت مخفیانه علیه دولت وقت جنگید. او همچنین بهعنوان والی نامنهاد این گروه در ولایتهای جوزجان، سرپل، سمنگان و بادغیس فعالیت کرده است.
آقای عمری زاده ولسوالی اندخوی ولایت فاریاب است. پس از تسلط طالبان بر افغانستان، ابتدا بهعنوان فرمانده قولاردوی شمال منصوب شد و پس از مدت کوتاهی به سمت معین فنی وزارت دفاع ارتقا یافت. سپس، بر اساس فرمان هبتالله آخندزاده، بهعنوان وزیر زراعت منصوب شد و تاکنون در این سمت فعالیت میکند.
هرچند او بهعنوان وزیر زراعت شناخته میشود، اما گزارشها حاکی از آن است که او اختیارات اجرایی چندانی ندارد و بسیاری از صلاحیتهایش از سوی یکی از معاونانش که بهطور مستقیم از دفتر هبتالله حمایت میشود، سلب شده است.
آینده طالبان اوزبیکتبار: حذف یا انشقاق در صفوف طالبان
در حالی که رهبری طالبان در ابتدا وعده داده بود که به مقامات اوزبیک قدرت بیشتری واگذار خواهد شد و امور ولایتهای اوزبیکنشین به آنان سپرده میشود، در واقعیت نه تنها چنین وعدهای محقق نشد، بلکه حضور اوزبیکها در رژیم طالبان به تدریج تضعیف شده و بهطور کلی به حاشیه رانده شدند.
بر اساس یک پژوهش از انستیتوت تحقیقاتی خاورمیانه، اوزبیکها تنها سه درصد ترکیب کلی طالبان را تشکیل میدهند؛ اما بهصورت نمادین، از میان ۱۳۷ مقام طالبان، تنها ۲۸ نفر از آنان اوزبیکتبارند که بیشتر پستهای فاقد صلاحیت به آنان سپرده شده است.
افزون بر حذف چهرههای تأثیرگذار اوزبیکتبار از مناصب امنیتی، کمیسیون تصفیه طالبان نیز هزاران جنگجوی اوزبیکتبار را که در گذشته نقش فعالی در جنگها در شمال داشتند، از صفوف این گروه بیرون کرد.
نارضایتی اوزبیکتباران طالبان از وضعیت کنونی در رژیم طالبان، بیانگر مشکلات اساسی در درون این گروه است. طالبان اوزبیکتبار که در مراحل اولیه پیروزی طالبان در شمال افغانستان نقشی برجسته داشتند، بهمرور درصد زیادی از جایگاه و نقششان از آنان گرفته شده است. این روند تدریجی، بهویژه پس از استقرار حاکمیت طالبان در سال ۱۴۰۰، منجر به بیاعتمادی عمیق میان اوزبیکهای طالبان و رهبری طالبان شده است.
علاوه بر کشمکشهای درونگروهی دیگر که طالبان دارند (مانند درگیری دو جناح پشتونتبار به مرکزیت قندهار و کابل)، برخورد جهتدار و معنادار با اعضا و شخصیتهای اوزبیکتبار طالبان از جانب رهبری پشتونتبار این گروه، نشان از بالا گرفتن سطح منازعه در میان طالبان دارد. اگر روند حذف و بیاعتبارسازی طالبان اوزبیکتبار ادامه یابد، احتمالاً شاهد انشقاق داخلی در صفوف طالبان خواهیم بود.
بسیاری از اعضای اوزبیکتبار ممکن است بهدلیل تبعیضهای موجود، رژیم طالبان را ترک کرده و به گروههای رقیب مانند داعش خراسان بپیوندند یا به زندگی غیرنظامی و کشاورزی بازگردند. در بدترین حالت، این روند میتواند به تشکیل گروههای مخالف در درون طالبان یا حتی ایجاد تهدیدات جدید امنیتی برای رژیم طالبان منجر شود.
در مجموع، به نظر میرسد که سرنوشت اوزبیکهای طالبان به سمت نارضایتی بیشتر، کاهش نفوذ، و احتمالاً انشقاق داخلی خواهد رفت که سطح بیثباتی از آنچه امروز دیده میشود نیز فراتر خواهد رفت و طالبان را با چالشهای جدی برای تحکیم و حفظ اقتدار سیاسی، جایگاه و اعتبار بیشتر مواجه خواهد کرد.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا به طرفدارانش در میان طبقه کارگر قول داده است که بازار و صنایع موترسازی امریکا را به واسطه وضع تعرفه ۲۵ درصدی بر موترهای وارداتی قدرتمند کند. او از موترسازان بزرگ خواسته است که تمام کارخانههای خود را به امریکا منتقل کنند.
اما، تحلیلگران باور دارند که تعرفهها اگر بعد از ۲ اپریل اعمال شود، قیمت موترهای نو را بالا برده و مردم را مجبور میکند که بیشتر موترهای دست دوم بخرند. همچنین، موترسازان امریکایی قادر به تولید موترهای ارزان قیمت مطابق عاید کارگران کمدرآمدتر در امریکا نیستند. در نتیجه این تعرفهها بالای قدرت خرید مصرف کنندگان تاثیر منفی میگذارد و به اقتصاد امریکا آسیب میزند.
رویترز در تحلیلی نوشت که خریداران موتر از طبقه کارگر بیشترین آسیب را از تعرفه ۲۵ درصدی رئیسجمهور ایالات متحده بر خودروهای وارداتی خواهند دید، چرا که تقریباً تمام موترهای جدید ارزانقیمت در امریکا، در خارج از این کشور ساخته میشوند.
خریداران با درآمد پایین همچنین با افزایش قیمت موترهای دست دوم که ناشی از افزایش تقاضا و کاهش عرضه است، با ضربه دیگری مواجه خواهند شد. آنها بر این نظر اند که کاهش فروش موترهای جدید باعث میشود مالکان کمتر موترهای خود را بفروشند که در نتیجه به علت کمبود عرضه، قیمت موترهای دست دو افزایش مییابد. این قضیه در جریان همه گیری کووید۱۹ نیز در امریکا اتفاق افتاد.
موترهای جدیدی که قیمتشان زیر ۳۰ هزار دالر است، در حال حاضر کمیاب هستند، زیرا میانگین قیمت موترهای نو به حدود ۵۰ هزار دالر نزدیک شده است. زیرا، موترفروشیها با نزدیک شدن تاریخ اعمال تعرفهها بر موترهای وارداتی، قیمت موترهای موجود خود را بالا برده اند. تحلیلگران میگویند تنها راهی که موترسازان میتوانند از وسایط نقلیه اقتصادی سودی بهدست آورند، این است که آنها را در کشورهایی با هزینه تولید پایینتر بسازند.
بررسی رویترز از اطلاعات دو موسسه تحقیقاتی در حوزه تولید موتر نشان میدهد که فقط ۱۶ مدل با قیمت میانگین کمتر از ۳۰ هزار دالر وجود دارد و فقط یکی از آنها – تویوتا کرولا – در امریکا مونتاژ میشود. باقی مدلها در مکسیکو، کوریای جنوبی یا جاپان تولید میشوند.
تحلیلگران صنعت موتر میگویند وضع تعرفه ۲۵ درصدی بر این خودروهای ارزانقیمت ممکن است باعث افزایش قیمت آنها به سطحی شود که از توان خرید مصرفکنندگان امریکایی خارج شده یا موترسازان بهکلی از تولید آنها صرفنظر کنند.
ترامپ به موترسازان بزرگ هشدار داده بود که از افزایش قیمت محصولات شان خودداری کنند که تقاضای غیرعملی بود. با این حال، او امروز گفت که اگر چنین چیزی نیز اتفاق بیفتد برای او اهمیتی ندارد.
سام فیورانی، معاون شرکت تحقیقاتی آتوفورکست سلوشنز به رویترز گفت: «همه خودروهای جدید، گرانتر خواهند شد. این امر باعث خواهد شد خریداران بیشتری به بازار موترهای دست دوم روی بیاورند که در نتیجه آن، قیمت وسایط دست دوم نیز بالا خواهد رفت.»
برنیس کرینگتون، باشنده ایالت لوییزیانا، به جای خرید موتر نو، به دنبال خرید یک موتر دست دوم است زیرا نگران افزایش قیمت ناشی از تعرفههاست.
او گفت: «اکثر خانوادههایی که نیاز به یک موتر خانوادگی دارند، قیمتهایی را میپردازند که تقریباً نصف ارزش خانه شان است. مشکل اصلی این است که هیچ تلاشی برای مقرونبهصرفه کردن موترهای تولید داخلی انجام نمیشود.»
حامیان سیاسی ترامپ، از جمله رای دهندگان روستایی، احتمالا از کسانی خواهند بود که بیشترین آسیب را از تعرفه بر محصولات وارداتی چون موتر متحمل شوند. بنا بر نظرسنجی شرکت ایدیسون ریسرچ، حدود نیمی از رایدهندگانی که درآمد سالانه خانوادگی شان کمتر از ۵۰ هزار دالر است و همچنین ۵۶ درصد از رایدهندگانی که مدرک دانشگاهی نداشتند، از ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ حمایت کردند.
ترامپ روز شنبه، ۹ حمل، درباره نگرانی از افزایش قیمت موترهای وارداتی به شبکه انبیسی گفت «اصلاً برایش مهم نیست» که موترسازان قیمتها را بالا ببرند، چون «اگر قیمت موترهای خارجی بالا برود، مردم موترهای امریکایی خواهند خرید.»
اما بسیاری از این موترهای وارداتی، از جمله سه مدل زیر ۳۰ هزار دالری شرکت جنرال موتورز( بیوک انویستا، شورولت ترکْس و شورولت تریلبلیزر) توسط خودروسازان امریکایی ساخته میشوند و هر سه در کوریای جنوبی تولید میشوند. جنرال موتورز همچنین صدها هزار دستگاه از پرفروشترین وانتهای سایز بزرگ خود را در مکسیکو تولید میکند. این موترها به علت نرخ پایین دستمزد و هزینههای دیگر در این کشورها، با قیمت پایینتر ساخته میشوند.
ترامپ استدلال میکند که تعرفهها باعث رونق صنعت موترسازی امریکا خواهد شد، اما برخی کارشناسان معتقدند تعرفهها بالا تاثیر معکوسی خواهند داشت.
آرتور لافر، اقتصاددان محافظهکار، در گزارشی در ماه مارچ نوشت: «با کاهش توان خرید موتر بهدلیل قیمتهای بالاتر، خانوادهها ممکن است در اولویتبندی مصارف خود تجدیدنظر کرده، از مخارج غیرضروری بکاهند یا خریدهای بزرگ را به تعویق بیندازند.»
از بین رفتن توجیه اقتصادی تولید موترهای ارزانقیمت
سه خودروساز بزرگ دیترویت – جنرال موتورز، فورد و استلانتیس– در سالهای اخیر تولید بیشتر مدلهای ارزان قیمت خود را کنار گذاشتهاند تا تمرکز خود را بر روی وانتها و شاسیبلندهای پرسود مانند اف-۱۵۰ بگذارند. این اقدام بازار خودروهای کم قیمت را تقریباً بهطور کامل در اختیار موترسازان آسیایی قرار داده است.
کارل براور، تحلیلگر ارشد وبسایت آی سی کارز گفت: «من فکر نمیکنم آنها واقعاً به این بازار برگردند.»
فورد ارزانترین خودروهای خود، وانت کوچک ماوریک و شاسیبلند میانسایز برانکو اسپورت را در مکسیکو تولید میکند. دادههای کوکس اتوموتیو نشان میدهد که هر دو مدل بهطور اوسط بیش از ۳۰ هزار دالر قیمت دارند. همین موضوع درباره مدل ارزانتر جیپ، یعنی کامپس که در مکسیکو تولید میشود، نیز صادق است.
خودروهای زیر ۳۰ هزار دالر شرکتهای نیسان، مزدا، هیوندای، کیا، تویوتا، سوبارو و فولکسواگن، تقریباً همگی در مکسیکو یا کوریای جنوبی ساخته میشوند.
هوندا، موتر پرفروش سیویک را در کانادا و امریکا تولید میکند و مدل اچ آر-وی را در مکسیکو. قیمت میانگین هر دو مدل کمی بیش از ۳۰ هزار دالر است.
براور میگوید میزان سود این خودروها کم است و خریداران شان در مورد قیمت خیلی حساس هستند. این بدان معناست که تعرفههای بالا ممکن است فروش این خودروها را غیرممکن کند.
او افزود: «تعرفه ۲۵ درصدی، توجیه اقتصادی برای ساخت خودروهای ارزانتر و کوچکتر را کاملاً نابود خواهد کرد.»
برآورد کوکس اتوموتیو نشان میدهد که تعرفه ۲۵ درصدی، سه هزار دالر به قیمت خودروی ساختهشده در امریکا و شش هزار دالر به قیمت موتر تولیدشده در کانادا یا مکسیکو اضافه میکند.
فورد اعلام کرده در حال بررسی اثرات احتمالی تعرفهها بر قیمت موترهای ارزانقیمتش است. سایر خودروسازانی که در این گزارش ذکر شدهاند، اظهار نظری نکردند.
هفته گذشته افغانستان شاهد نخستین تعامل رسمی و مستقیم میان امریکا و طالبان بود. پس از نزدیک به چهار سال تلاش بیوقفه طالبان و لابیگران منطقهای این گروه برای ایجاد کانال مستقیم با امریکا، مقامات امریکایی و طالبان در کابل دیدار کردند.
طی یک هفته اخیر یک گروگان امریکایی از زندان طالبان آزاد شد و واشنگتن جایزه برای بازداشت سه تن از اعضای شبکه حقانی که شاخصترین آن سراجالدین حقانی است را برداشت و اسامی آنها را از فهرست افراد تحت تعقیب امریکا حذف کرد.
روز پنجشنبه هفته گذشته هیئتی از مقامهای امریکایی همراه با زلمی خلیلزاد، مذاکرهکننده پیشین امریکا در دوحه، به کابل سفر کرد و پشت درهای بسته با امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان گفتوگو کرد. در پی این دیدار، یک گروگان امریکایی از زندان طالبان آزاد شد.
حضور زلمی خلیلزاد معمار توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان در دوحه در کنار این هیئت، توجه بسیاری را جلب کرد. او اگرچه سمت رسمی در حکومت ترامپ ندارد اما همچنان به عنوان چهره تأثیرگذار در معادلات افغانستان نقش ایفا میکند.
حضور خلیلزاد در این دیدار، گمانهزنیها درباره نقش غیررسمی او در تعاملات واشنگتن با طالبان را تقویت کرده است.
به دنبال این دیدار، طالبان در اقدامی که نشانهای از حسن نیت این گروه تلقی شد، جورج گلزمن، شهروند امریکایی را که نزدیک به دو سال در کابل در اسارت این گروه بود، آزاد کرد. در واکنش به این اقدام، واشنگتن یک روز پس از این سفر، جایزه تعیینشده برای سران شبکه حقانی از جمله سراجالدین حقانی را لغو کرد.
تغییری معنادار در سیاست امریکا
حذف نام سراجالدین حقانی از فهرست تحت تعقیب امریکا، تغییری قابل توجه در سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان محسوب میشود. این تحول میتواند بخشی از دیپلماسی پنهان، تعامل امنیتی و مدیریت تهدیدهای منطقهای باشد. با این حال این تغییر سیاست، ابهامات و واکنشهای متفاوتی را در میان بازیگران داخلی و منطقهای، و حتی برخی حلقههای داخلی طالبان به همراه داشته است.
بسیاری این اقدام را بخشی از یک بازی پیچیده سیاسی میدانند که هدف آن تضعیف جایگاه ملا هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، بهویژه جناح قندهار و ارسال پیام هشدار به کشورهای منطقه خواندهاند.
ایجاد شکاف در درون طالبان و تضعیف جناح قندهار
از زمان بازگشت طالبان به قدرت، رقابتهای درونی میان شبکه حقانی و جناح قندهاری طالبان وجود داشته است. شخص سراجالدین حقانی بارها به گونه علنی از برخی اقدامات ملاهبتالله انتقاد کرده است.
حذف نام سراجالدین حقانی میتواند باعث تقویت موضع او در برابر رهبران سنتی طالبان، بهویژه هبتالله شود. به نظر میرسد واشنگتن با این اقدام به دنبال تعمیق این شکاف است تا از کنترول کامل جناح قندهار بر حکومت طالبان بکاهد.
شبکه حقانی در گذشته ارتباطات قوی با سازمانهای اطلاعاتی مختلف، از جمله پاکستان، داشته است. امریکا احتمالاً امیدوار است که این جناح را به سمت سیاستی عملگرایانهتر سوق دهد و از آنها به عنوان یک شریک بالقوه در منطقه استفاده کند.
حقانیها سالها به عنوان یکی از خطرناکترین گروههای تروریستی شناخته میشدند و در دوران جمهوریت، بازوی اصلی جنگ طالبان علیه نیروهای ناتو و حکومت پیشین افغانستان بودند. این شبکه پیچیدهترین حملات انتحاری و انفجاری را سازماندهی کرد. در سه سال اخیر، سراجالدین حقانی با ستایش از حملات انتحاری و تاکید بر آمادگی نیروهای انتحاری طالبان، تلاش کرده است خود را به عنوان یک سیاستمدار میانهروتر نشان دهد.
او با نمایندگان کشورهای مختلف دیدار کرد، سیاستهای تندروانه رهبری طالبان را به چالش کشید، برخی زنان را در وزارت داخله تحت مدیریت خود جذب کرد و برخی رهبران سیاسی دیگر اقوام را محترمانه خطاب قرار داد. این اقدامات، نشاندهنده تلاش او برای تغییر چهره خود و ارسال پیامی به غرب برای تعامل و همکاری است.
یکی از نگرانیهای اصلی امریکا، افزایش تهدید داعش خراسان در افغانستان است. از دید غرب شبکه حقانی به دلیل تجربه اطلاعاتی و امنیتی خود میتواند در مبارزه با داعش نقش کلیدی ایفا کند. حذف نام سراجالدین حقانی ممکن است نشانهای از تمایل امریکا به همکاری اطلاعاتی غیرمستقیم با طالبان باشد.
زنگ خطر برای ایران، چین و روسیه؟
این تحول به ویژه برای چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران میتواند زنگ خطری جدی باشد. این سه کشور در سه سال گذشته روابط محتاطانهای با طالبان داشتهاند. اما اکنون نزدیکی احتمالی امریکا به شبکه حقانی ممکن است سیاستهای آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
شبکه حقانی روابط نزدیکی با امارات و عربستان نیز دارد و گفته شده از مخالفان تعامل با جمهوری اسلامی ایران در داخل طالبان محسوب میشود. برخی گزارشها حاکی از آن است که اعضای این شبکه با گروههای مسلح مخالف ایران در منطقه در ارتباط هستند. این مسئله احتمالاً باعث نگرانی تهران شده و ممکن است به افزایش تنشها میان ایران و طالبان منجر شود.
در این میان، چین نیز به عنوان یکی از بزرگترین سرمایهگذاران در افغانستان، تحولات را به دقت زیر نظر دارد. بیجینگ در سه سال اخیر، سرمایهگذاریهای گستردهای در معادن افغانستان انجام داده و روابط رسمی خود را با طالبان گسترش داده است. اما اگر واشنگتن بتواند طالبان را به خود نزدیک کند، این روند ممکن است مختل شود.
حذف نام سراجالدین حقانی از فهرست تحت تعقیب امریکا، میتواند نشانهای از یک معامله پنهان باشد. اما این به معنای کنترول کامل امریکا بر طالبان نیست. واشنگتن احتمالاً به دنبال استفاده ابزاری از طالبان در رقابتهای منطقهای خود است. با این حال، طالبان به دلیل ایدئولوژی خاص خود بازیگری نیست که به راحتی قابل مدیریت باشد.
مجله دیپلومات در مطلبی میگوید اوزبیکستان در حال گذار از رویکرد امنیتی محور به یک سیاست خارجی عملگرا و اقتصاد محور در رابطه با طالبان است.
به باور نویسندگان این مطلب، تاشکند پروژه کانال قوش تپه فرصتی برای توسعه روابط با طالبان میبیند تا عرصهای برای تقابل با این گروه.
نویسندگان این مطلب گفتند تاشکند از اجرای پروژه قوش تپه به شرط رعایت هنجارها و استانداردهای بین المللی و اطمینان از به حداقل رساندن خطرات زیست محیطی بالقوه و منافع بلندمدت برای تمام طرفهای ذینفع حمایت میکند.
نویسندگان این مطلب پروژه کانال قوش تپه را به عنوان نقطه بالقوه برای همکاری دوجانبه خوانده و گفتند آب کانال، اوزبیکهای ساکن دو طرف مرز را تغذیه میکند.
حمزه بولتایف، رئیس مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا در انستیتوت مطالعات بینالمللی تاشکند و اسلامخان غفاروف، محقق ارشد در این مرکز در مطلبی تحت عنوان «استراتژی در حال تحول اوزبیکستان در شمال افغانستان»، به گذار تاشکند از یک رویکرد امنیتی محور به یک سیاست خارجی عملگرا و اقتصاد محور در رابطه با طالبان پرداختهاند.
نویسندگان این مطلب در مجله دیپلومات که روز چهارشنبه منتشر شد، گفتند که انتظار میرود روابط اوزبیکستان با طالبان در سال ۲۰۲۵ به بالاترین حد خود برسد. آنها گفتند که سال گذشته، طالبان و مقامهای اوزبیکستان اعلام کردند که قصد دارند مبادلات تجاری دوجانبهشان را به ۳ میلیارد دالر افزایش دهند. ساخت یک مرکز تجاری اوزبیکستان به مساحت ۲۲۰ متر مربع در مزارشریف به همراه تلاش برای اجرای دهلیز ترانسپورتی ترانس-افغان ممکن است همکاری عملگرایانه دوجانبه بین دو طرف را بیشتر تقویت کند.
به گفته حمزه بولتایف و غفاروف، نویسندگان این مطلب، در سه سال گذشته، اوزبیکستان سیاست خارجی فعالانهای را در قبال افغانستان تحت کنترول طالبان بر اساس منافع استراتژیک خود دنبال کرده است. آنها افزودند که وسواس طولانیمدت تاشکند با رویکرد امنیتیمحور جای خود را به سیاست خارجی عملگرایانه و اقتصاد اول در رابطه با طالبان داده است.
در این مطلب آمده است: «اتخاذ یک رویکرد منعطف و چند لایه در قبال افغانستان ممکن است خطرات بالقوهای برای وجهه بینالمللی اوزبیکستان به همراه داشته باشد. با این حال، واقعیت ژئوپلیتیک کنونی و پیوندهای تاریخی بین افغانستان و آسیای مرکزی، اهمیت این کشور (افغانستان) را در زمره اولویتهای سیاست خارجی اوزبیکستان برجسته میکند.»
دیدار نورالدین خالق نظر، مفتی اعظم اوزبیکستان با عبدالسلام حنفی در کابل
زمینه تاریخی
مجله دیپلومات در ادامه این مطلب میگوید که جهت گیری سیاست خارجی تاشکند در قبال افغانستان عمدتاً بر ولایات شمالی متمرکز است. این کارشناسان افزودند که از نظر تاریخی، دو طرف دریای آمو از طریق پیوندهای قومی، تاریخی و فرهنگی عمیقاً به هم مرتبط بودهاند. ولایات بلخ، جوزجان، فاریاب، سرپل، تخار، و قندوز افغانستان که اوزبیک در آن زندگی میکنند، از دیرباز با فضای تمدنی ماوراءالنهر مرتبط بودهاند.
به گفته نویسندگان این مطلب، برخی از مناطق شمالی افغانستان تا اواخر قرن نوزدهم روابط اداری و سیاسی را با امارت بخارا حفظ کردند که نشان دهنده طول عمر و عمق میراث تاریخی مشترک دو کشور است.
به باور نویسندگان مقاله دیپلومات، این عامل نقش مهمی در شکلدهی روابط معاصر افغانستان و اوزبیکستان دارد و زمینه را برای مشارکت پایدار فراهم میکند. آنها گفتند که حتی در زمان تصدی اولین رئیس جمهور اوزبیکستان، زمانی که تاشکند رسماً در مورد افغانستان جانب احتیاط را در پیش گرفت، تعامل با شمال افغانستان، به ویژه با تحت رهبری عبدالرشید دوستم، از مقامهای ارشد اوزبیکتبار دولت پیشین ثابت ماند.
در ادامه مطلب آمده که با گذشت زمان پیوندهای تاریخی-فرهنگی به گامهای عملی منتهی شد. نویسندگان مطلب برای تشریح رشد روبط اوزبیکستان و افغانستان از سطح تعامل به روابط عملگرایانه، به کمکهای مهم اوزبیکستان در توسعه زیرساختهای منطقه، ساخت ۷۵ کیلومتر راه آهن حیرتان - مزار شریف اشاره کردند که در سال ۲۰۱۱ با استفاده از بودجه دولت اوزبیکستان تکمیل شد.
با این حال، به باور نویسندگان مطلب، در آن دوره، اولویتهای تاشکند در درجه اول بر مسائل امنیتی متمرکز بود و شمال افغانستان به عنوان یک منطقه حائل تضمین کننده ثبات استراتژیک در امتداد مرزهای جنوبی اوزبیکستان از اوایل دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۱ در نظر گرفته شد.
زمینه اقتصادی
بولتایف و غفاروف، نویسندگان این مطلب در دیپلومات معتقدند که عوامل اقتصادی در روابط معاصر افغانستان تحت کنترول طالبان و اوزبیکستان نقش مهمی ایفا میکند و تمرکز را از مسایل و نگرانیهای امنیتی میان اوزبیکستان و طالبان دور میکند.
آنها گفتند که در سالهای اخیر، اوزبیکستان به طور فعال همکاریهای تجاری و اقتصادی با افغانستان را گسترش داده است و یک مرکز تجارت بینالمللی را در منطقه مرزی ترمز ایجاد کرده است، که به باور آنها گردش تجارت دوجانبه را به میزان قابل توجهی افزایش داده است.
این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا در انستیتیوت مطالعات بینالمللی تاشکند افزودند که به عنوان بخشی از همکاری بیشتر اقتصادی میان تاشکند و طالبان، برنامههایی برای افتتاح یک مرکز مشابه در مزارشریف در دست بررسی است که شرایط بیشتری را برای گسترش همکاریهای تجاری و سرمایهگذاری بین دو کشور ایجاد میکند.
در این مطلب که روز چهارشنبه در مجله دیپلومات نشر شد، گفته شده که افغانستان با ۴۱ میلیون نفر جمعیت، بازار جذابی برای کالاهای اوزبیکستانی است. نویسندگان مطلب گفتند که در حال حاضر چندین کشور از جمله چین، روسیه، قزاقستان، ایران، قطر و امارات متحده عربی به بازار افغانستان علاقه نشان دادهاند. آنها افزود با توجه به رقابت فزاینده، تاشکند با چالش حفظ و تقویت موقعیت اقتصادی خود در افغانستان روبرو است.
در ادامه مطلب دیپلومات آمده است، در حالی که ولایات جنوبی افغانستان به طور سنتی به پاکستان و مناطق غربی آن به ایران گرایش دارند، اوزبیکستان این فرصت را دارد که نفوذ اقتصادی خود را در شمال حفظ و گسترش دهد. در این زمینه، پیوندهای فرهنگی و تاریخی نقش مهمی ایفا میکند و ترجیح محلی برای کالاها و خدمات اوزبیکستان در شمال افغانستان را تقویت میکند. به باور نویسندگان مطلب، این عامل برای تاشکند یک مزیت استراتژیک در رقابت برای بازار افغانستان فراهم میکند.
نیروهای گماشته شده طالبان برای محافظت از کانال قوش تپه
کانال قوش تپه
بولتایف و غفاروف میگویند دگرگونی سیاست خارجی اوزبیکستان در قبال افغانستان در رویکرد آن به پروژه کانال قوش تپه نمایان است. آنها گفتند که حکومت اوزبیکستان به ویژه از تاکید بر تنشهای بالقوه مرتبط با آب که ممکن است از این پروژه ایجاد شود، خودداری کرده است.
به باور این دو نویسنده، «این رویکرد دقیق را میتوان به این شناخت نسبت داد که تاشکند به خاطر امنیت خود، اهمیت توسعه اقتصادی در شمال افغانستان را به عنوان ابزاری برای تضمین ثبات منطقهای پذیرفته است».
آنها افزودند: «در نتیجه، اجماع غالب در تاشکند بر اولویتبندی امنیت از طریق همکاریهای اقتصادی و استراتژیهای توسعه اقتصادی-اجتماعی تاکید میکند. رویکرد اوزبیکستان به پروژه کانال به طور مسلم نشان دهنده سیر تحول سیاست خارجی اوزبیکستان در قبال افغانستان است.»
در ادامه مطلب تحلیلی این دو نویسنده آمده که توسعه زیرساختهای زراعت و آبیاری در ولایات شمالی افغانستان به بهبود استانداردهای زندگی جوامع محلی کمک کرده و در نتیجه روابط دوجانبه بین تاشکند و کابل را تقویت میکند. در این راستا، اوزبیکستان از اجرای پروژه قوش تپه به شرط رعایت هنجارها و استانداردهای بین المللی و اطمینان از به حداقل رساندن خطرات زیست محیطی بالقوه و منافع بلندمدت برای همه ذینفعان حمایت میکند.
قدرت نرم
نویسندگان مطلب مجله دیپلومات در ادامه به نقش سیاستهای آموزشی اوزبیکستان که تاثیر دراز مدتی دارد، اشاره کردند و نوشند که اوزبیکستان تاکید قابل توجهی بر طرحهای آموزشی در شمال افغانستان داشته و آن را به عنوان عوامل کلیدی در درک متقابل و در نهایت تقویت ثبات منطقه ای میداند.
این دو نویسنده از حمایت مالی تاشکند از ساخت یک مدرسه دینی به نام «خیرالمدرس امام بخاری» در مزارشریف خبر دادهاند. آنها گفتند که قرار است این مرکز با حمایت مالی اوزبیکستان به مبلغ ۶ میلیون دالر ساخته شود و ۱۰۰۰ دانشجو را در خود جای دهد.
ایجاد چنین موسسه آموزشی مشترکی ممکن است در نهایت خطر گسترش ایدئولوژیهای رادیکال در منطقه را به حداقل برساند و امنیت معنوی منطقه را تقویت کند. بعلاوه، از دید آنها، فعالیتهای چنین مدرسهای باعث ایجاد تلقی مثبت از اوزبیکستان در میان جامعه مذهبی افغانستان میشود که نقش مهمی در فرآیندهای سیاسی-اجتماعی و حکومت دارد. این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا معتقدند که مشارکت اوزبیکستان در آماده سازی نخبگان فکری افغانستان میتواند به ابزار حیاتی استراتژی قدرت نرم تاشکند تبدیل شود و به نفوذ بلندمدت آن در منطقه کمک کند.
چالشها، از تغییر بافت قومی شمالی تا حضور پررنگ چین
نویسندگان مطلب دیپلومات در کنار خوشبینی و نگاه مثبت به تعامل تاشکند با طالبان در کابل، به چالشهای فرا روی حکومت اوزبیکستان در افغانستان نیز پرداختهاند. آنها گفتند، اگرچه به نظر میرسد طالبان علاقه فزاینده اوزبیکستان به شمال افغانستان را یک پیشرفت مثبت میداند و تاشکند را به عنوان یک شریک اقتصادی کلیدی میشناسد، اما چندین چالش موجود میتواند بر توسعه روابط دوجانبه تاثیر بگذارد. آنها به طور نمونه به سه چالش موجود اشاره کردهاند:
اول، فشار آگاهانه و زیرکانه طالبان به سمت تغییر چشمانداز قومی مناطق شمالی افغانستان میتواند بافت و تعادل جمعیعتی را در این ولایات تغییر دهد. به باور نویسندگان مطلب، پشتونها با پیشینه فرهنگی و تاریخی متمایز خود، ممکن است کمتر از طرحهای تاشکند در شمال استقبال کنند. آنها معقتدند که در درازمدت، این تحولات ممکن است روی رویکرد استراتژیک اوزبیکستان در قبال شمال افغانستان تاثیر بگذارد و نیاز به تعدیل داشته باشد.
دوم، نفوذ چین در مناطق شمالی افغانستان در حال افزایش است. بولتایف و غفاروف معتقدند که سرمایهگذاری چین در استخراج نفت از دلتای آمودریا و توسعه پروژه کریدور واخان به طور بالقوه میتواند ترجیحات اقتصادی محلی را به نفع چین تغییر دهد که ممکن است بر شرایط سرمایهگذاری اوزبیکستان در منطقه تاثیر بگذارد.
با وجود این، به باور این دو نویسنده دیپلومات، این روند ممکن است فرصتهایی را برای همکاری چین و اوزبیکستان با هدف تبدیل شمال افغانستان به یک مرکز ترانزیتی کلیدی برای پروژههای بینالمللی، و در نتیجه افزایش نفوذ منطقهای تاشکند و پیشبرد منافع اقتصادی آن ایجاد کند.
سوم، از دید نویسندگان این مطلب، اجرای پروژههای انرژی بینالمللی مانند تاپی و کاسا-۱۰۰۰ میتواند به جهت گیری مجدد بازار انرژی افغانستان به سمت ترکمنستان، تاجیکستان و قرقیزستان منجر شود.
ترس این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و آسیای جنوبی این است که این امر به نوبه خود ممکن است کمکهای بشردوستانه اوزبیکستان به شمال افغانستان و همچنان اتکای افغانستان به همکاری انرژی با اوزبیکستان را کاهش دهد. از دید آنها، تضعیف دیپلوماسی انرژی میتواند بر ماهیت کلی روابط دوجانبه تأثیر بگذارد.
مجله دیپلومات در جمعبندی این مطلب نوشت که اوزبیکستان دستکم افغانستان را به عنوان بخشی از منطقه وسیعتر آسیای مرکزی به رسمیت شناخته است. مطلب افزود که پروژههای اولیه که توسط اوزبیکستان اجرا و برنامهریزی میشود در بخشهای شمالی افغانستان متمرکز شده است که بر اهمیت استراتژیک آن در چارچوب سیاست خارجی اوزبیکستان تاکید دارد.
علاوه بر این، از دید نویسندگان این مطلب دیپلومات، رویکرد اوزبیکستان به پروژه کانال قوش-تپه به عنوان فرصتی برای توسعه روابط و نقطه بالقوه برای همکاری دوجانبه، دستکم در حال حاضر، بر نگرانیهای مربوط به امنیت آب میچربد. حمزه بولتایف و اسلامخان غفاروف معتقدند که سیاست تاشکند در قبال کانال قوش تپه «فراتر از نگرانیهای سنتی امنیت ملی آن است و اهداف گستردهتری افزایش ثبات منطقهای و توسعه اجتماعی-اقتصادی را در بر میگیرد که به نوبه خود به تقویت بلندمدت روابط افغانستان و اوزبیکستان کمک میکند.»
این دو نویسنده مطلب دیپلومات در پایان نوشتند: آب کانال، اوزبیکهای ساکن دو طرف مرز را تغذیه میکند.