چرا وضع تعرفه بر موترهای وارداتی به حامیان ترامپ در امریکا آسیب اقتصادی میزند؟
دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا به طرفدارانش در میان طبقه کارگر قول داده است که بازار و صنایع موترسازی امریکا را به واسطه وضع تعرفه ۲۵ درصدی بر موترهای وارداتی قدرتمند کند. او از موترسازان بزرگ خواسته است که تمام کارخانههای خود را به امریکا منتقل کنند.
اما، تحلیلگران باور دارند که تعرفهها اگر بعد از ۲ اپریل اعمال شود، قیمت موترهای نو را بالا برده و مردم را مجبور میکند که بیشتر موترهای دست دوم بخرند. همچنین، موترسازان امریکایی قادر به تولید موترهای ارزان قیمت مطابق عاید کارگران کمدرآمدتر در امریکا نیستند. در نتیجه این تعرفهها بالای قدرت خرید مصرف کنندگان تاثیر منفی میگذارد و به اقتصاد امریکا آسیب میزند.
رویترز در تحلیلی نوشت که خریداران موتر از طبقه کارگر بیشترین آسیب را از تعرفه ۲۵ درصدی رئیسجمهور ایالات متحده بر خودروهای وارداتی خواهند دید، چرا که تقریباً تمام موترهای جدید ارزانقیمت در امریکا، در خارج از این کشور ساخته میشوند.
خریداران با درآمد پایین همچنین با افزایش قیمت موترهای دست دوم که ناشی از افزایش تقاضا و کاهش عرضه است، با ضربه دیگری مواجه خواهند شد. آنها بر این نظر اند که کاهش فروش موترهای جدید باعث میشود مالکان کمتر موترهای خود را بفروشند که در نتیجه به علت کمبود عرضه، قیمت موترهای دست دو افزایش مییابد. این قضیه در جریان همه گیری کووید۱۹ نیز در امریکا اتفاق افتاد.
موترهای جدیدی که قیمتشان زیر ۳۰ هزار دالر است، در حال حاضر کمیاب هستند، زیرا میانگین قیمت موترهای نو به حدود ۵۰ هزار دالر نزدیک شده است. زیرا، موترفروشیها با نزدیک شدن تاریخ اعمال تعرفهها بر موترهای وارداتی، قیمت موترهای موجود خود را بالا برده اند. تحلیلگران میگویند تنها راهی که موترسازان میتوانند از وسایط نقلیه اقتصادی سودی بهدست آورند، این است که آنها را در کشورهایی با هزینه تولید پایینتر بسازند.
بررسی رویترز از اطلاعات دو موسسه تحقیقاتی در حوزه تولید موتر نشان میدهد که فقط ۱۶ مدل با قیمت میانگین کمتر از ۳۰ هزار دالر وجود دارد و فقط یکی از آنها – تویوتا کرولا – در امریکا مونتاژ میشود. باقی مدلها در مکسیکو، کوریای جنوبی یا جاپان تولید میشوند.
تحلیلگران صنعت موتر میگویند وضع تعرفه ۲۵ درصدی بر این خودروهای ارزانقیمت ممکن است باعث افزایش قیمت آنها به سطحی شود که از توان خرید مصرفکنندگان امریکایی خارج شده یا موترسازان بهکلی از تولید آنها صرفنظر کنند.
ترامپ به موترسازان بزرگ هشدار داده بود که از افزایش قیمت محصولات شان خودداری کنند که تقاضای غیرعملی بود. با این حال، او امروز گفت که اگر چنین چیزی نیز اتفاق بیفتد برای او اهمیتی ندارد.
سام فیورانی، معاون شرکت تحقیقاتی آتوفورکست سلوشنز به رویترز گفت: «همه خودروهای جدید، گرانتر خواهند شد. این امر باعث خواهد شد خریداران بیشتری به بازار موترهای دست دوم روی بیاورند که در نتیجه آن، قیمت وسایط دست دوم نیز بالا خواهد رفت.»
برنیس کرینگتون، باشنده ایالت لوییزیانا، به جای خرید موتر نو، به دنبال خرید یک موتر دست دوم است زیرا نگران افزایش قیمت ناشی از تعرفههاست.
او گفت: «اکثر خانوادههایی که نیاز به یک موتر خانوادگی دارند، قیمتهایی را میپردازند که تقریباً نصف ارزش خانه شان است. مشکل اصلی این است که هیچ تلاشی برای مقرونبهصرفه کردن موترهای تولید داخلی انجام نمیشود.»
حامیان سیاسی ترامپ، از جمله رای دهندگان روستایی، احتمالا از کسانی خواهند بود که بیشترین آسیب را از تعرفه بر محصولات وارداتی چون موتر متحمل شوند. بنا بر نظرسنجی شرکت ایدیسون ریسرچ، حدود نیمی از رایدهندگانی که درآمد سالانه خانوادگی شان کمتر از ۵۰ هزار دالر است و همچنین ۵۶ درصد از رایدهندگانی که مدرک دانشگاهی نداشتند، از ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ حمایت کردند.
ترامپ روز شنبه، ۹ حمل، درباره نگرانی از افزایش قیمت موترهای وارداتی به شبکه انبیسی گفت «اصلاً برایش مهم نیست» که موترسازان قیمتها را بالا ببرند، چون «اگر قیمت موترهای خارجی بالا برود، مردم موترهای امریکایی خواهند خرید.»
اما بسیاری از این موترهای وارداتی، از جمله سه مدل زیر ۳۰ هزار دالری شرکت جنرال موتورز( بیوک انویستا، شورولت ترکْس و شورولت تریلبلیزر) توسط خودروسازان امریکایی ساخته میشوند و هر سه در کوریای جنوبی تولید میشوند. جنرال موتورز همچنین صدها هزار دستگاه از پرفروشترین وانتهای سایز بزرگ خود را در مکسیکو تولید میکند. این موترها به علت نرخ پایین دستمزد و هزینههای دیگر در این کشورها، با قیمت پایینتر ساخته میشوند.
ترامپ استدلال میکند که تعرفهها باعث رونق صنعت موترسازی امریکا خواهد شد، اما برخی کارشناسان معتقدند تعرفهها بالا تاثیر معکوسی خواهند داشت.
آرتور لافر، اقتصاددان محافظهکار، در گزارشی در ماه مارچ نوشت: «با کاهش توان خرید موتر بهدلیل قیمتهای بالاتر، خانوادهها ممکن است در اولویتبندی مصارف خود تجدیدنظر کرده، از مخارج غیرضروری بکاهند یا خریدهای بزرگ را به تعویق بیندازند.»
از بین رفتن توجیه اقتصادی تولید موترهای ارزانقیمت
سه خودروساز بزرگ دیترویت – جنرال موتورز، فورد و استلانتیس– در سالهای اخیر تولید بیشتر مدلهای ارزان قیمت خود را کنار گذاشتهاند تا تمرکز خود را بر روی وانتها و شاسیبلندهای پرسود مانند اف-۱۵۰ بگذارند. این اقدام بازار خودروهای کم قیمت را تقریباً بهطور کامل در اختیار موترسازان آسیایی قرار داده است.
کارل براور، تحلیلگر ارشد وبسایت آی سی کارز گفت: «من فکر نمیکنم آنها واقعاً به این بازار برگردند.»
فورد ارزانترین خودروهای خود، وانت کوچک ماوریک و شاسیبلند میانسایز برانکو اسپورت را در مکسیکو تولید میکند. دادههای کوکس اتوموتیو نشان میدهد که هر دو مدل بهطور اوسط بیش از ۳۰ هزار دالر قیمت دارند. همین موضوع درباره مدل ارزانتر جیپ، یعنی کامپس که در مکسیکو تولید میشود، نیز صادق است.
خودروهای زیر ۳۰ هزار دالر شرکتهای نیسان، مزدا، هیوندای، کیا، تویوتا، سوبارو و فولکسواگن، تقریباً همگی در مکسیکو یا کوریای جنوبی ساخته میشوند.
هوندا، موتر پرفروش سیویک را در کانادا و امریکا تولید میکند و مدل اچ آر-وی را در مکسیکو. قیمت میانگین هر دو مدل کمی بیش از ۳۰ هزار دالر است.
براور میگوید میزان سود این خودروها کم است و خریداران شان در مورد قیمت خیلی حساس هستند. این بدان معناست که تعرفههای بالا ممکن است فروش این خودروها را غیرممکن کند.
او افزود: «تعرفه ۲۵ درصدی، توجیه اقتصادی برای ساخت خودروهای ارزانتر و کوچکتر را کاملاً نابود خواهد کرد.»
برآورد کوکس اتوموتیو نشان میدهد که تعرفه ۲۵ درصدی، سه هزار دالر به قیمت خودروی ساختهشده در امریکا و شش هزار دالر به قیمت موتر تولیدشده در کانادا یا مکسیکو اضافه میکند.
فورد اعلام کرده در حال بررسی اثرات احتمالی تعرفهها بر قیمت موترهای ارزانقیمتش است. سایر خودروسازانی که در این گزارش ذکر شدهاند، اظهار نظری نکردند.
هفته گذشته افغانستان شاهد نخستین تعامل رسمی و مستقیم میان امریکا و طالبان بود. پس از نزدیک به چهار سال تلاش بیوقفه طالبان و لابیگران منطقهای این گروه برای ایجاد کانال مستقیم با امریکا، مقامات امریکایی و طالبان در کابل دیدار کردند.
طی یک هفته اخیر یک گروگان امریکایی از زندان طالبان آزاد شد و واشنگتن جایزه برای بازداشت سه تن از اعضای شبکه حقانی که شاخصترین آن سراجالدین حقانی است را برداشت و اسامی آنها را از فهرست افراد تحت تعقیب امریکا حذف کرد.
روز پنجشنبه هفته گذشته هیئتی از مقامهای امریکایی همراه با زلمی خلیلزاد، مذاکرهکننده پیشین امریکا در دوحه، به کابل سفر کرد و پشت درهای بسته با امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان گفتوگو کرد. در پی این دیدار، یک گروگان امریکایی از زندان طالبان آزاد شد.
حضور زلمی خلیلزاد معمار توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان در دوحه در کنار این هیئت، توجه بسیاری را جلب کرد. او اگرچه سمت رسمی در حکومت ترامپ ندارد اما همچنان به عنوان چهره تأثیرگذار در معادلات افغانستان نقش ایفا میکند.
حضور خلیلزاد در این دیدار، گمانهزنیها درباره نقش غیررسمی او در تعاملات واشنگتن با طالبان را تقویت کرده است.
به دنبال این دیدار، طالبان در اقدامی که نشانهای از حسن نیت این گروه تلقی شد، جورج گلزمن، شهروند امریکایی را که نزدیک به دو سال در کابل در اسارت این گروه بود، آزاد کرد. در واکنش به این اقدام، واشنگتن یک روز پس از این سفر، جایزه تعیینشده برای سران شبکه حقانی از جمله سراجالدین حقانی را لغو کرد.
تغییری معنادار در سیاست امریکا
حذف نام سراجالدین حقانی از فهرست تحت تعقیب امریکا، تغییری قابل توجه در سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان محسوب میشود. این تحول میتواند بخشی از دیپلماسی پنهان، تعامل امنیتی و مدیریت تهدیدهای منطقهای باشد. با این حال این تغییر سیاست، ابهامات و واکنشهای متفاوتی را در میان بازیگران داخلی و منطقهای، و حتی برخی حلقههای داخلی طالبان به همراه داشته است.
بسیاری این اقدام را بخشی از یک بازی پیچیده سیاسی میدانند که هدف آن تضعیف جایگاه ملا هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، بهویژه جناح قندهار و ارسال پیام هشدار به کشورهای منطقه خواندهاند.
ایجاد شکاف در درون طالبان و تضعیف جناح قندهار
از زمان بازگشت طالبان به قدرت، رقابتهای درونی میان شبکه حقانی و جناح قندهاری طالبان وجود داشته است. شخص سراجالدین حقانی بارها به گونه علنی از برخی اقدامات ملاهبتالله انتقاد کرده است.
حذف نام سراجالدین حقانی میتواند باعث تقویت موضع او در برابر رهبران سنتی طالبان، بهویژه هبتالله شود. به نظر میرسد واشنگتن با این اقدام به دنبال تعمیق این شکاف است تا از کنترول کامل جناح قندهار بر حکومت طالبان بکاهد.
شبکه حقانی در گذشته ارتباطات قوی با سازمانهای اطلاعاتی مختلف، از جمله پاکستان، داشته است. امریکا احتمالاً امیدوار است که این جناح را به سمت سیاستی عملگرایانهتر سوق دهد و از آنها به عنوان یک شریک بالقوه در منطقه استفاده کند.
حقانیها سالها به عنوان یکی از خطرناکترین گروههای تروریستی شناخته میشدند و در دوران جمهوریت، بازوی اصلی جنگ طالبان علیه نیروهای ناتو و حکومت پیشین افغانستان بودند. این شبکه پیچیدهترین حملات انتحاری و انفجاری را سازماندهی کرد. در سه سال اخیر، سراجالدین حقانی با ستایش از حملات انتحاری و تاکید بر آمادگی نیروهای انتحاری طالبان، تلاش کرده است خود را به عنوان یک سیاستمدار میانهروتر نشان دهد.
او با نمایندگان کشورهای مختلف دیدار کرد، سیاستهای تندروانه رهبری طالبان را به چالش کشید، برخی زنان را در وزارت داخله تحت مدیریت خود جذب کرد و برخی رهبران سیاسی دیگر اقوام را محترمانه خطاب قرار داد. این اقدامات، نشاندهنده تلاش او برای تغییر چهره خود و ارسال پیامی به غرب برای تعامل و همکاری است.
یکی از نگرانیهای اصلی امریکا، افزایش تهدید داعش خراسان در افغانستان است. از دید غرب شبکه حقانی به دلیل تجربه اطلاعاتی و امنیتی خود میتواند در مبارزه با داعش نقش کلیدی ایفا کند. حذف نام سراجالدین حقانی ممکن است نشانهای از تمایل امریکا به همکاری اطلاعاتی غیرمستقیم با طالبان باشد.
زنگ خطر برای ایران، چین و روسیه؟
این تحول به ویژه برای چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران میتواند زنگ خطری جدی باشد. این سه کشور در سه سال گذشته روابط محتاطانهای با طالبان داشتهاند. اما اکنون نزدیکی احتمالی امریکا به شبکه حقانی ممکن است سیاستهای آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
شبکه حقانی روابط نزدیکی با امارات و عربستان نیز دارد و گفته شده از مخالفان تعامل با جمهوری اسلامی ایران در داخل طالبان محسوب میشود. برخی گزارشها حاکی از آن است که اعضای این شبکه با گروههای مسلح مخالف ایران در منطقه در ارتباط هستند. این مسئله احتمالاً باعث نگرانی تهران شده و ممکن است به افزایش تنشها میان ایران و طالبان منجر شود.
در این میان، چین نیز به عنوان یکی از بزرگترین سرمایهگذاران در افغانستان، تحولات را به دقت زیر نظر دارد. بیجینگ در سه سال اخیر، سرمایهگذاریهای گستردهای در معادن افغانستان انجام داده و روابط رسمی خود را با طالبان گسترش داده است. اما اگر واشنگتن بتواند طالبان را به خود نزدیک کند، این روند ممکن است مختل شود.
حذف نام سراجالدین حقانی از فهرست تحت تعقیب امریکا، میتواند نشانهای از یک معامله پنهان باشد. اما این به معنای کنترول کامل امریکا بر طالبان نیست. واشنگتن احتمالاً به دنبال استفاده ابزاری از طالبان در رقابتهای منطقهای خود است. با این حال، طالبان به دلیل ایدئولوژی خاص خود بازیگری نیست که به راحتی قابل مدیریت باشد.
مجله دیپلومات در مطلبی میگوید اوزبیکستان در حال گذار از رویکرد امنیتی محور به یک سیاست خارجی عملگرا و اقتصاد محور در رابطه با طالبان است.
به باور نویسندگان این مطلب، تاشکند پروژه کانال قوش تپه فرصتی برای توسعه روابط با طالبان میبیند تا عرصهای برای تقابل با این گروه.
نویسندگان این مطلب گفتند تاشکند از اجرای پروژه قوش تپه به شرط رعایت هنجارها و استانداردهای بین المللی و اطمینان از به حداقل رساندن خطرات زیست محیطی بالقوه و منافع بلندمدت برای تمام طرفهای ذینفع حمایت میکند.
نویسندگان این مطلب پروژه کانال قوش تپه را به عنوان نقطه بالقوه برای همکاری دوجانبه خوانده و گفتند آب کانال، اوزبیکهای ساکن دو طرف مرز را تغذیه میکند.
حمزه بولتایف، رئیس مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا در انستیتوت مطالعات بینالمللی تاشکند و اسلامخان غفاروف، محقق ارشد در این مرکز در مطلبی تحت عنوان «استراتژی در حال تحول اوزبیکستان در شمال افغانستان»، به گذار تاشکند از یک رویکرد امنیتی محور به یک سیاست خارجی عملگرا و اقتصاد محور در رابطه با طالبان پرداختهاند.
نویسندگان این مطلب در مجله دیپلومات که روز چهارشنبه منتشر شد، گفتند که انتظار میرود روابط اوزبیکستان با طالبان در سال ۲۰۲۵ به بالاترین حد خود برسد. آنها گفتند که سال گذشته، طالبان و مقامهای اوزبیکستان اعلام کردند که قصد دارند مبادلات تجاری دوجانبهشان را به ۳ میلیارد دالر افزایش دهند. ساخت یک مرکز تجاری اوزبیکستان به مساحت ۲۲۰ متر مربع در مزارشریف به همراه تلاش برای اجرای دهلیز ترانسپورتی ترانس-افغان ممکن است همکاری عملگرایانه دوجانبه بین دو طرف را بیشتر تقویت کند.
به گفته حمزه بولتایف و غفاروف، نویسندگان این مطلب، در سه سال گذشته، اوزبیکستان سیاست خارجی فعالانهای را در قبال افغانستان تحت کنترول طالبان بر اساس منافع استراتژیک خود دنبال کرده است. آنها افزودند که وسواس طولانیمدت تاشکند با رویکرد امنیتیمحور جای خود را به سیاست خارجی عملگرایانه و اقتصاد اول در رابطه با طالبان داده است.
در این مطلب آمده است: «اتخاذ یک رویکرد منعطف و چند لایه در قبال افغانستان ممکن است خطرات بالقوهای برای وجهه بینالمللی اوزبیکستان به همراه داشته باشد. با این حال، واقعیت ژئوپلیتیک کنونی و پیوندهای تاریخی بین افغانستان و آسیای مرکزی، اهمیت این کشور (افغانستان) را در زمره اولویتهای سیاست خارجی اوزبیکستان برجسته میکند.»
دیدار نورالدین خالق نظر، مفتی اعظم اوزبیکستان با عبدالسلام حنفی در کابل
زمینه تاریخی
مجله دیپلومات در ادامه این مطلب میگوید که جهت گیری سیاست خارجی تاشکند در قبال افغانستان عمدتاً بر ولایات شمالی متمرکز است. این کارشناسان افزودند که از نظر تاریخی، دو طرف دریای آمو از طریق پیوندهای قومی، تاریخی و فرهنگی عمیقاً به هم مرتبط بودهاند. ولایات بلخ، جوزجان، فاریاب، سرپل، تخار، و قندوز افغانستان که اوزبیک در آن زندگی میکنند، از دیرباز با فضای تمدنی ماوراءالنهر مرتبط بودهاند.
به گفته نویسندگان این مطلب، برخی از مناطق شمالی افغانستان تا اواخر قرن نوزدهم روابط اداری و سیاسی را با امارت بخارا حفظ کردند که نشان دهنده طول عمر و عمق میراث تاریخی مشترک دو کشور است.
به باور نویسندگان مقاله دیپلومات، این عامل نقش مهمی در شکلدهی روابط معاصر افغانستان و اوزبیکستان دارد و زمینه را برای مشارکت پایدار فراهم میکند. آنها گفتند که حتی در زمان تصدی اولین رئیس جمهور اوزبیکستان، زمانی که تاشکند رسماً در مورد افغانستان جانب احتیاط را در پیش گرفت، تعامل با شمال افغانستان، به ویژه با تحت رهبری عبدالرشید دوستم، از مقامهای ارشد اوزبیکتبار دولت پیشین ثابت ماند.
در ادامه مطلب آمده که با گذشت زمان پیوندهای تاریخی-فرهنگی به گامهای عملی منتهی شد. نویسندگان مطلب برای تشریح رشد روبط اوزبیکستان و افغانستان از سطح تعامل به روابط عملگرایانه، به کمکهای مهم اوزبیکستان در توسعه زیرساختهای منطقه، ساخت ۷۵ کیلومتر راه آهن حیرتان - مزار شریف اشاره کردند که در سال ۲۰۱۱ با استفاده از بودجه دولت اوزبیکستان تکمیل شد.
با این حال، به باور نویسندگان مطلب، در آن دوره، اولویتهای تاشکند در درجه اول بر مسائل امنیتی متمرکز بود و شمال افغانستان به عنوان یک منطقه حائل تضمین کننده ثبات استراتژیک در امتداد مرزهای جنوبی اوزبیکستان از اوایل دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۱ در نظر گرفته شد.
زمینه اقتصادی
بولتایف و غفاروف، نویسندگان این مطلب در دیپلومات معتقدند که عوامل اقتصادی در روابط معاصر افغانستان تحت کنترول طالبان و اوزبیکستان نقش مهمی ایفا میکند و تمرکز را از مسایل و نگرانیهای امنیتی میان اوزبیکستان و طالبان دور میکند.
آنها گفتند که در سالهای اخیر، اوزبیکستان به طور فعال همکاریهای تجاری و اقتصادی با افغانستان را گسترش داده است و یک مرکز تجارت بینالمللی را در منطقه مرزی ترمز ایجاد کرده است، که به باور آنها گردش تجارت دوجانبه را به میزان قابل توجهی افزایش داده است.
این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا در انستیتیوت مطالعات بینالمللی تاشکند افزودند که به عنوان بخشی از همکاری بیشتر اقتصادی میان تاشکند و طالبان، برنامههایی برای افتتاح یک مرکز مشابه در مزارشریف در دست بررسی است که شرایط بیشتری را برای گسترش همکاریهای تجاری و سرمایهگذاری بین دو کشور ایجاد میکند.
در این مطلب که روز چهارشنبه در مجله دیپلومات نشر شد، گفته شده که افغانستان با ۴۱ میلیون نفر جمعیت، بازار جذابی برای کالاهای اوزبیکستانی است. نویسندگان مطلب گفتند که در حال حاضر چندین کشور از جمله چین، روسیه، قزاقستان، ایران، قطر و امارات متحده عربی به بازار افغانستان علاقه نشان دادهاند. آنها افزود با توجه به رقابت فزاینده، تاشکند با چالش حفظ و تقویت موقعیت اقتصادی خود در افغانستان روبرو است.
در ادامه مطلب دیپلومات آمده است، در حالی که ولایات جنوبی افغانستان به طور سنتی به پاکستان و مناطق غربی آن به ایران گرایش دارند، اوزبیکستان این فرصت را دارد که نفوذ اقتصادی خود را در شمال حفظ و گسترش دهد. در این زمینه، پیوندهای فرهنگی و تاریخی نقش مهمی ایفا میکند و ترجیح محلی برای کالاها و خدمات اوزبیکستان در شمال افغانستان را تقویت میکند. به باور نویسندگان مطلب، این عامل برای تاشکند یک مزیت استراتژیک در رقابت برای بازار افغانستان فراهم میکند.
نیروهای گماشته شده طالبان برای محافظت از کانال قوش تپه
کانال قوش تپه
بولتایف و غفاروف میگویند دگرگونی سیاست خارجی اوزبیکستان در قبال افغانستان در رویکرد آن به پروژه کانال قوش تپه نمایان است. آنها گفتند که حکومت اوزبیکستان به ویژه از تاکید بر تنشهای بالقوه مرتبط با آب که ممکن است از این پروژه ایجاد شود، خودداری کرده است.
به باور این دو نویسنده، «این رویکرد دقیق را میتوان به این شناخت نسبت داد که تاشکند به خاطر امنیت خود، اهمیت توسعه اقتصادی در شمال افغانستان را به عنوان ابزاری برای تضمین ثبات منطقهای پذیرفته است».
آنها افزودند: «در نتیجه، اجماع غالب در تاشکند بر اولویتبندی امنیت از طریق همکاریهای اقتصادی و استراتژیهای توسعه اقتصادی-اجتماعی تاکید میکند. رویکرد اوزبیکستان به پروژه کانال به طور مسلم نشان دهنده سیر تحول سیاست خارجی اوزبیکستان در قبال افغانستان است.»
در ادامه مطلب تحلیلی این دو نویسنده آمده که توسعه زیرساختهای زراعت و آبیاری در ولایات شمالی افغانستان به بهبود استانداردهای زندگی جوامع محلی کمک کرده و در نتیجه روابط دوجانبه بین تاشکند و کابل را تقویت میکند. در این راستا، اوزبیکستان از اجرای پروژه قوش تپه به شرط رعایت هنجارها و استانداردهای بین المللی و اطمینان از به حداقل رساندن خطرات زیست محیطی بالقوه و منافع بلندمدت برای همه ذینفعان حمایت میکند.
قدرت نرم
نویسندگان مطلب مجله دیپلومات در ادامه به نقش سیاستهای آموزشی اوزبیکستان که تاثیر دراز مدتی دارد، اشاره کردند و نوشند که اوزبیکستان تاکید قابل توجهی بر طرحهای آموزشی در شمال افغانستان داشته و آن را به عنوان عوامل کلیدی در درک متقابل و در نهایت تقویت ثبات منطقه ای میداند.
این دو نویسنده از حمایت مالی تاشکند از ساخت یک مدرسه دینی به نام «خیرالمدرس امام بخاری» در مزارشریف خبر دادهاند. آنها گفتند که قرار است این مرکز با حمایت مالی اوزبیکستان به مبلغ ۶ میلیون دالر ساخته شود و ۱۰۰۰ دانشجو را در خود جای دهد.
ایجاد چنین موسسه آموزشی مشترکی ممکن است در نهایت خطر گسترش ایدئولوژیهای رادیکال در منطقه را به حداقل برساند و امنیت معنوی منطقه را تقویت کند. بعلاوه، از دید آنها، فعالیتهای چنین مدرسهای باعث ایجاد تلقی مثبت از اوزبیکستان در میان جامعه مذهبی افغانستان میشود که نقش مهمی در فرآیندهای سیاسی-اجتماعی و حکومت دارد. این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا معتقدند که مشارکت اوزبیکستان در آماده سازی نخبگان فکری افغانستان میتواند به ابزار حیاتی استراتژی قدرت نرم تاشکند تبدیل شود و به نفوذ بلندمدت آن در منطقه کمک کند.
چالشها، از تغییر بافت قومی شمالی تا حضور پررنگ چین
نویسندگان مطلب دیپلومات در کنار خوشبینی و نگاه مثبت به تعامل تاشکند با طالبان در کابل، به چالشهای فرا روی حکومت اوزبیکستان در افغانستان نیز پرداختهاند. آنها گفتند، اگرچه به نظر میرسد طالبان علاقه فزاینده اوزبیکستان به شمال افغانستان را یک پیشرفت مثبت میداند و تاشکند را به عنوان یک شریک اقتصادی کلیدی میشناسد، اما چندین چالش موجود میتواند بر توسعه روابط دوجانبه تاثیر بگذارد. آنها به طور نمونه به سه چالش موجود اشاره کردهاند:
اول، فشار آگاهانه و زیرکانه طالبان به سمت تغییر چشمانداز قومی مناطق شمالی افغانستان میتواند بافت و تعادل جمعیعتی را در این ولایات تغییر دهد. به باور نویسندگان مطلب، پشتونها با پیشینه فرهنگی و تاریخی متمایز خود، ممکن است کمتر از طرحهای تاشکند در شمال استقبال کنند. آنها معقتدند که در درازمدت، این تحولات ممکن است روی رویکرد استراتژیک اوزبیکستان در قبال شمال افغانستان تاثیر بگذارد و نیاز به تعدیل داشته باشد.
دوم، نفوذ چین در مناطق شمالی افغانستان در حال افزایش است. بولتایف و غفاروف معتقدند که سرمایهگذاری چین در استخراج نفت از دلتای آمودریا و توسعه پروژه کریدور واخان به طور بالقوه میتواند ترجیحات اقتصادی محلی را به نفع چین تغییر دهد که ممکن است بر شرایط سرمایهگذاری اوزبیکستان در منطقه تاثیر بگذارد.
با وجود این، به باور این دو نویسنده دیپلومات، این روند ممکن است فرصتهایی را برای همکاری چین و اوزبیکستان با هدف تبدیل شمال افغانستان به یک مرکز ترانزیتی کلیدی برای پروژههای بینالمللی، و در نتیجه افزایش نفوذ منطقهای تاشکند و پیشبرد منافع اقتصادی آن ایجاد کند.
سوم، از دید نویسندگان این مطلب، اجرای پروژههای انرژی بینالمللی مانند تاپی و کاسا-۱۰۰۰ میتواند به جهت گیری مجدد بازار انرژی افغانستان به سمت ترکمنستان، تاجیکستان و قرقیزستان منجر شود.
ترس این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و آسیای جنوبی این است که این امر به نوبه خود ممکن است کمکهای بشردوستانه اوزبیکستان به شمال افغانستان و همچنان اتکای افغانستان به همکاری انرژی با اوزبیکستان را کاهش دهد. از دید آنها، تضعیف دیپلوماسی انرژی میتواند بر ماهیت کلی روابط دوجانبه تأثیر بگذارد.
مجله دیپلومات در جمعبندی این مطلب نوشت که اوزبیکستان دستکم افغانستان را به عنوان بخشی از منطقه وسیعتر آسیای مرکزی به رسمیت شناخته است. مطلب افزود که پروژههای اولیه که توسط اوزبیکستان اجرا و برنامهریزی میشود در بخشهای شمالی افغانستان متمرکز شده است که بر اهمیت استراتژیک آن در چارچوب سیاست خارجی اوزبیکستان تاکید دارد.
علاوه بر این، از دید نویسندگان این مطلب دیپلومات، رویکرد اوزبیکستان به پروژه کانال قوش-تپه به عنوان فرصتی برای توسعه روابط و نقطه بالقوه برای همکاری دوجانبه، دستکم در حال حاضر، بر نگرانیهای مربوط به امنیت آب میچربد. حمزه بولتایف و اسلامخان غفاروف معتقدند که سیاست تاشکند در قبال کانال قوش تپه «فراتر از نگرانیهای سنتی امنیت ملی آن است و اهداف گستردهتری افزایش ثبات منطقهای و توسعه اجتماعی-اقتصادی را در بر میگیرد که به نوبه خود به تقویت بلندمدت روابط افغانستان و اوزبیکستان کمک میکند.»
این دو نویسنده مطلب دیپلومات در پایان نوشتند: آب کانال، اوزبیکهای ساکن دو طرف مرز را تغذیه میکند.
روزنامه پاکستانی اکسپرس تریبون در مقالهای با اشاره به افزایش بیسابقه ناامنی و درگیری در پاکستان، نوشت که این وضعیت به وضوح با تغییر رژیم در کابل مرتبط است.
به گزارش این روزنامه، پیروزی طالبان در افغانستان، شبهنظامیان را جسورتر کرده است.
نوشت که پاکستان در حمایت از طالبان دچار اشتباه محاسباتی شده بود. اسلامآباد تصور میکرد با پیروزی طالبان در افغانستان، میتواند اهداف استراتژیک خود را از طریق این گروه محقق کند. به گفته او، اکنون به نظر میرسد که طالبان روابط نزدیکتری با هند دارد تا با پاکستان.
او با اشاره به تشدید خشونتها در پاکستان نوشت که این کشور پس از تسلط طالبان در افغانستان تنها در ۲۰۲۱، شاهد ۸۹ حمله تروریستی بود. شمار حملات سال به سال افزایش یافت: ۲۶۲ حمله در سال ۲۰۲۲، ۳۰۶ حمله در سال ۲۰۲۳ و ۵۲۱ حمله در سال ۲۰۲۴. تنها در سهماهه اول سال ۲۰۲۵، شبه نظامیان موفق به ۱۶۷ حمله در این کشور شدند.
بیشتر این حملات در خیبرپختونخوا و بلوچستان رخ داده است. با این که ارتش پاکستان بارها وعده قلع و قمع شبه نظامی را داده است اما تنها در چند روز گذشته، بیش از ۲۴ حمله خیبرپختونخوا گزارش شده است.
بلوچستان نیز در سال ۲۰۲۴ نسبت به سال قبل، شاهد افزایش ۱۱۹ درصدی حملات شبهنظامیان بوده است. حمله اخیر به یک قطار، جسارت شبهنظامیان بلوچ را در انجام چنین حملاتی نشان داد.
نویسنده اکسپرس تریبون نوشت افزایش حملات شبه نظامیان به طور مستقیم با اوضاع افغانستان پیوند دارد. بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، گروههای شبهنظامی از جمله تحریک طالبان پاکستان را تقویت کرده است.
نویسنده این روزنامه نزدیک به ارتش پاکستان نوشت که سلاحهای بهجایمانده از امریکا، از جمله دوربینهای شببین و دیگر تجهیزات، برتری قابلتوجهی به شبه نظامیان پاکستانی بخشیده است. پاکستان اخیراً از تصمیم امریکا برای بازگرداندن سلاحها و تجهیزات جنگی بهجایمانده در افغانستان حمایت کرده است.
نویسنده سیاست پاکستان در قبال طالبان را مورد انتقاد قرار داد و نوشت که سیاستگذاران پاکستانی در حمایت از طالبان افغان، «اشتباه محاسباتی بزرگی» مرتکب شدند.
پاکستان در ابتدا پیروزی طالبان را جشن گرفت و امیدوار بود که این پیروزی دوره جدیدی از همکاری با این کشور را رقم بزند. پاکستان روابط تاریخی با طالبان افغان داشت و نهاد امنیتی این کشور پس از حملات ۱۱ سپتمبر، در جریان عملیات تحت رهبری امریکا، از رهبری طالبان و خانوادههای شان محافظت کرد.
بر اساس این مقاله، تصمیمگیرندگان پاکستانی معتقد بودند که پس از خروج امریکا و نیروهای خارجی، میتوانند با طالبان افغان همکاری کنند و منافع استراتژیک خود را تامین نمایند. با این حال، چند ماه پس از بازگشت طالبان به قدرت، مشخص شد که انتظارات پاکستان نادرست بوده است. طالبان از اقدام علیه تیتیپی یا دیگر گروهها خودداری کردند و رویکرد خصمانهتری نسبت به پاکستان در پیش گرفتند.
نویسنده این روزنامه ادعا کرد که امروزه طالبان افغان احتمالاً روابط بهتری با هند دارند تا با پاکستان. این موضوع طنزآمیز است، زیرا هند همواره طالبان افغان را به عنوان دستنشانده پاکستان تلقی میکرد.
اکنون پاکستان بیش از هند از ناحیه افغانستان در معرض خطر قرار دارد. یکی از دلایل اصلی تیرگی روابط این است که پاکستان دیگر سیاست مماشات با این گروهها را دنبال نمیکند. طالبان افغان از پاکستان میخواهند با تیتیپی مذاکره کند و راهحل سیاسی بیابد، اما پاکستان قاطعانه اعلام کرده که با تروریستها مذاکره نخواهد کرد.
گروههای شبهنظامی از خشونت به عنوان اهرم فشار علیه مخالفان خود بهره میبرند. طالبان افغان نیز هنگام مذاکره با امریکا در دوحه همین روش را به کار گرفتند. این استراتژی اکنون در حال اجراست. گروههای تروریستی با حملات مرگبار، فشار را بر پاکستان افزایش دادهاند تا این کشور را وادار به تسلیم کنند. این یک بازی پرخطر است.
سفر اخیر زلمی خلیلزاد به کابل همراه با نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها و آزادی یک شهروند امریکایی توسط طالبان، نشانهای از بازگشت تدریجی دیپلماسی چانهزنی غیررسمی ایالات متحده با کابل است.
رحمتالله نبیل در این نوشته به جایگاه احتمالی افغانستان در معادلات جهانی میپردازد.
با گذشت بیش از صد سال از قرارداد سایکس-پیکو که در سال ۱۹۱۶ منجر به شکلگیری ساختار فعلی خاورمیانه شد، ایده خاورمیانه نوین در سال ۲۰۰۶ توسط کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا مطرح شد؛ اما این پروژه در برابر تحولات سیاسی و امنیتی منطقه با چالشهای عمدهای روبرو گردید. پس از وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نخستوزیر اسرائیل بار دیگر از «خاورمیانه نوین» سخن گفت، و با احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، بار دیگر این مفهوم وارد گفتمان ژئوپلیتیک شده است.
در چنین فضایی، سیاست خارجی ایالات متحده که با تمرکز بر مهار چین دنبال میشود، نیاز به متحدان خوداتکا و منطقهای همچون روسیه، هند و اسرائیل دارد. با این تحولات، دو پرسش کلیدی در برابر ما قرار دارد:
۱- آیا افغانستان بار دیگر به ابزار ژئوپلیتیکی در بازی قدرتها تقلیل خواهد یافت؟
۲- یا میتواند نقش یک بازیگر مستقل را ایفا کند؟
افغانستان همواره در گرهگاه منازعات ژئوپلیتیکی قرار داشته و اکنون بار دیگر، در میانه بازتعریف سیاستهای کلان جهانی و صفآرایی تازه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، جایگاه حساسی یافته است. افغانستان امروزی در کجای بازی قدرتهای جهانی قرار دارد؟
افغانستان امروز تنها میدان بازی نیست، بلکه به ابزار کلیدی در مهار چین، کنترل نفوذ ایران، تنظیم توازن در آسیای مرکزی (در همکاری یا رقابت با روسیه)، و مدیریت بحرانهای احتمالی در پاکستان تبدیل شده است.
افغانستان بار دیگر در مرکز «بازی بزرگ» ژئوپلیتیکی قرار گرفته است؛ اما این بار نه فقط در رقابت شرق و غرب، بلکه در معادلهای پیچیدهتر میان قدرتهای در حال ظهور (چین، هند و ایران)، قدرتهای سنتی (امریکا، روسیه) و شبکهای از بازیگران منطقهای با منافع متضاد.
سفر اخیر زلمی خلیلزاد به کابل همراه با نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها و آزادی یک شهروند امریکایی توسط طالبان، نشانهای از بازگشت تدریجی دیپلماسی چانهزنی غیررسمی ایالات متحده با کابل است؛ دیپلماسیای که نه بر رسمیتبخشی، بلکه بر حفظ خطوط ارتباطی برای سناریوهای احتمالی متمرکز است. در همین فضا، بازگشت دوباره چهرههایی مانند حقانی نیز که مدتها از عرصه افغانستان دور بودند، متهم نمودن طالبان و هند از سوی پاکستان، احتمال نزدیکی امریکا و روسیه و دادن احتمالی امتیاز به روسیه در اکراین، ازدیاد تنش با ایران و ازدیاد ادبیات تهاجمی در سیاستهای خارجی، گمانههایی را در مورد مشورتهای جدید در سطح منطقهای و احتمال بازنویسی نقشهای پشتپرده برای آینده افغانستان راتقویت کرده است.
۱- نقش افغانستان در راهبرد مهار چین: میان گذرگاه انرژی و بیثباتی هدایتشده
چین، بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، وابستگی شدیدی به منابع انرژی و مسیرهای تجاری مصون دارد. آمارهای کلیدی این موضوع را نشان میدهند:
۷۰ درصد از نفت مصرفی خود را وارد میکند.
۸۰ درصد از این واردات از تنگه مالاکا عبور میکند.
۴۵ درصد از گاز طبیعی مصرفی چین نیز وارداتی است.
تنگه مالاکا، بهعنوان گلوگاه ژئوپلیتیکی چین، بهشدت آسیبپذیر است. افزایش حضور نظامی آمریکا و متحدانش در قالب پیمان کواد (QUAD) با هدف کنترل این مسیر و محدودسازی دسترسی چین به انرژی، بخشی از استراتژی مهار پکن است.
در این چارچوب، افغانستان منحیث متغیر اهمیت دوگانه پیدا میکند:
- به عنوان مسیری جایگزین برای انتقال انرژی و کالا نه تنها به چین، بلکه به سایر کشورهای منطقه از جمله هند، پاکستان و حتی اروپا مهم است؛
- و به عنوان منطقهای بیثبات که میتواند پروژههایی مانند «کمربند و جاده» و «CPEC» یا بندر گوادر را با موانع مواجه سازد.
۲- جنگ قدرت درونی طالبان: رقابت قندهار و کابل و جايگاه آن در اين بازى
افغانستان امروز تنها صحنه رقابتهای خارجی نیست؛ درون طالبان نیز شکاف عمیقی میان جناح قندهار و کابل شکل گرفته است. جناح قندهار، تحت رهبری هبتالله آخوندزاده، دارای پیوندهای ایدئولوژیک با نهادهای مذهبی ایران بوده و به شدت مخالف تعامل با غرب است.
جناح کابل، با گرایشهای عملگرایانه، متمایل به همکاری با برخی کشورهای ذینفع منطقهای و متحدان غرب است و خواستار کاهش فشارهای اقتصادی از طریق برخی اصلاحات میباشد.
در حالی که ایران به قندهار نزدیکتر است، برخی از بازیگران منطقهای و بینالمللی که منافعشان در تعامل با طالبان است، با کابل رابطه گستردهتری دارند. این تضاد، نه تنها شکاف درونی طالبان را تعمیق میبخشد، بلکه به محملی برای رقابتهای نیابتی در آینده تبدیل شده است.
۳- چین و ایران: دو بازیگر با نفوذ فزاینده
چین و ایران طی سه و نيم سال گذشته نفوذ خود را در افغانستان، نه از مسیر شناسایی رسمی طالبان، بلکه از طریق همکاریهای اقتصادی، امنیتی و فرهنگی گسترش دادهاند.
⁃ ایران، به ویژه در غرب و جنوب غرب افغانستان، بر علاوه ايجاد خط تعامل مستقيم با حلقه قندهار از طريق چهرههاى نزديك بخود و با نفوذ بر رهبرى قندهار، با بهرهگیری از رسانهها، نهادهای مذهبی و حمایت از گروههای محلی، میدان نفوذ نرمی برای خود ساخته است.
⁃ چین، با تمرکز بر امنیت پروژههای معدنی، و نگرانی از فعالیت گروه ترکستان شرقی، بهطور مستقیم و غیرمستقیم همکاریهایی با طالبان برقرار کرده است.
این نفوذ فزاینده، تعادل درونی در افغانستان را دگرگون کرده و نگرانىها از ابزارهای رقابتی جدیدی برای آمریکا و متحدانش ایجاد نموده است.
۴- سناریوهای آینده ایران و تأثیر آن بر افغانستان
ایران در آستانه انتخابی دشوار قرار دارد:
الف) عادیسازی با غرب:
در این مسیر، تهران با فاصلهگرفتن از محور چین/روسیه، فاصله گیری از تقویه نیروهای نیابتی، پشت پا کردن به برنامه هستوی/راکتی وارد فضای جدیدی از دیپلماسی میشود که:
⁃ حمایت ایران از طالبان یا گروههای نزدیک به آن ممکن است کمتر شود.
⁃ فضای جدیدی برای قدرتهای دیگر و نیروهای داخلی افغانستان برای نقشآفرینی باز خواهد شد.
⁃ اگر رهبران افغانستان بتوانند از این فرصت استفاده کنند، امکان شکلگیری همکاریهای منطقهای و سرمایهگذاریهای تازه بهوجود میآید.
⁃ اما اگر مانند گذشته از این فرصتها استفاده نشود، بازیگران دیگر جا را پُر خواهند کرد.
ب) درگیری نظامی با آمریکا / اسرائیل:
اگر ایران وارد جنگ مستقیم با غرب شود، ممکن است افغانستان به طور ناخواسته درگیر این بحران شود. در این صورت:
⁃ ایران ممکن است از خاک افغانستان برای حمایت از گروههای نیابتی خود منحیث عمق استراتیژیک استفاده کند.
از گروههای مذهبی وسیاسی همسو یا فرماندهان محلی بخواهد علیه منافع غربی یا رقبای خود اقدام کنند که در اینصورت گروه های مخالف ایران همچون داعش و جیش العدل هم فعالتر وارد تنشهای نیابتی خواهند شد.
⁃ این وضعیت امنیت افغانستان را پیچیدهتر و روابط بینالمللی افغانستان را متشنج میسازد.
⁃ در این حالت، ممکن است غرب نیز فشارهای خود بر افغانستان را افزایش دهد تا مانع استفاده ایران از خاک افغانستان شود.
ج) فروپاشی یا بیثباتی داخلی در ایران:
اعتراضات قومی، مذهبی و اقتصادی در ایران – به ویژه در سیستان و بلوچستان میتواند مرزهای غربی افغانستان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و موجی از بحران مهاجرت، ناامنی و حتی رقابت مذهبی را به دنبال داشته باشد.
در صورت تشدید بحرانهای داخلی در ایران، مانند اعتراضات قومی و مذهبی در سیستان، بلوچستان:
این بحرانها میتوانند به مرزهای غربی افغانستان سرایت کنند.
موجی از مهاجرین، مشکلات اقتصادی، قاچاق اسلحه یا تنشهای مذهبی ممکن است وارد افغانستان شود.
گروههای افراطی میتوانند از این بینظمی برای قدرتگیری استفاده کنند.
حتی احتمال دارد ایران، برای انحراف افکار عمومی داخلی، دخالتهای بیشتری در افغانستان انجام دهد.
۵ . هند؛ قدرت نوظهور با اهداف استراتژیک در افغانستان
هند بهعنوان یکی از قدرتهای نوظهور آسیایی، نقش فزایندهای در معادلات ژئوپلیتیکی افغانستان ایفا میکند. دهلینو که از منظر امنیتی و اقتصادی در رقابت با چین و پاکستان قرار دارد، تلاش کرده با سرمایهگذاریهای توسعهای، نفوذ نرم، و همکاریهای منطقهای، جایگاهی پایدار در افغانستان بیابد. حضور هند در پروژه بند سلما، ساخت ساختمان پارلمان افغانستان، توسعه بندر چابهار با مشارکت ایران، و حمایت از ابتکارات آموزشی و فرهنگی در افغانستان، همه نشاندهنده یک سیاست کلان برای توازن نفوذ چین و مهار تهدیدات ناشی از محور چین-پاکستان است. علاوه بر آن، هند به عنوان یکی از شرکای اصلی ایالات متحده در پیمان امنیتی «QUAD»، افغانستان را بخشی از حلقه استراتژیک غرب برای مهار چین میبیند. با افزایش رقابتهای منطقهای، نقش هند میتواند در تعیین آینده امنیتی و اقتصادی افغانستان پررنگتر شود.
۶. پاکستان: از شریک راهبردی تا تهدید بالقوه
پاکستان نیز در وضعیت شکنندهای بهسر میبرد:
⁃ تشدید بحرانهای قومی، سیاسى، امنيتى، مذهبی و اقتصادی
⁃ فشار هند و آمریکا برای دوری از چین
⁃ در نتيجه تشديد اين بحران ها احتمال فروپاشی تدریجی اردوى پاكستان و خلع سلاح هستهای
این وضعیت، آینده افغانستان را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهد. زيرا چنین تحولاتی در پاكستان میتواند مرزهای شرقی افغانستان را بیثبات کند، و حتی منجر به افزایش تنش در مناطق مرزی، تحرکات قومی بلوچ ها و پشتونها و دیگر ناراضیان قومی و مذهبی و تغییر معادلات جغرافیای سیاسی منطقه شود.
۷. سه سناریوی کلان برای آینده افغانستان:
در نتيجه تحولات فوق الذكر، افغانستان با سه سناريو روبرو خواهد بود:
يكم: تثبیت بیثباتی کنترلشده: طالبان در قدرت میماند اما تحت فشار و فاقد مشروعیتهای داخلی و خارجی.
دوم: ادغام تدریجی در نظم جهانی: ملاهبت الله و همفكرانش به بهانهاى حذف میشوند و با تعيین رهبرى جديد، طالبان با پذیرش اصلاحات جزئی، به رسمیت نسبی دست مییابد.
سوم: تحول از درون: با گسترش نارضایتی داخلی و حمایت خارجی، نیرویی جدید ظهور میکند. سناریوی سوم، در صورتی که با گفتمان ملی، فراملی و مستقل همراه باشد، میتواند نظم فعلی را برهم بزند.
۸. فرصتهای ازدسترفته و پنجرههایی در حال بستهشدن
افغانستان در دو دهه گذشته فرصتهای مهمی برای تبدیل شدن به بازیگر مستقل و يا حداقل مطرح داشت؛ اما این فرصتها بهخاطر فساد، فقدان اجماع، مداخله كشور هاى منطقه در تضاد با حضور امريكا، مديريت سياسى ضعيف و وابستگی به حمایتهای خارجی، یکی پس از دیگری از بین رفتند.
امروز، تحت سلطه طالبان و نبود اپوزیسیون مؤثر، این پنجرهها در حال بستهشدناند چون بازى بزرگ در مراحل اخير تشكيل آن است.
۹. بازسازی تصویر ملی؛ پیششرط ایفای نقش مستقل
برای آنکه افغانستان از یک ابزار در رقابتهای ژئوپلیتیکی به یک بازیگر مستقل تبدیل شود، نیازمند بازسازی تصویر سیاسی و ملی خود است؛ تصویری که بتواند نماینده همه اقوام، جریانها و نسلها باشد. این بازسازی مستلزم:
⁃ ایجاد گفتوگوی ملی فراگیر و عدالتمحور
⁃ عبور از سیاستهای انحصارطلبانه و نگاههای ایدئولوژیک
⁃ شکلگیری یک قرارداد نوین اجتماعی همزیستی و مشارکت سیاسی
تا زمانیکه روایت ملی مشترک و عادلانهای میان مردم افغانستان شکل نگیرد، عبور از نقش ابزاری در سیاست منطقهای امکانپذیر نخواهد بود.
نتیجهگیری: بازی آینده بدون نقش مردم افغانستان ناتمام است
تحولات اخیر؛ از سفر هيات امريكا و خلیلزاد، بازگشت حقانی، افزایش نفوذ چین و ایران، متهمسازی طالبان و هند از سوی پاکستان، تنشهای غرب و ایران، همه نشانههاییاند از ورود افغانستان به فصل تازهای از «بازی بزرگ». اما تاریخ معاصر افغانستان به ما آموخته است:
نه طالبان، نه آمریکا، نه ایران و نه چین، تصمیمگیرنده نهایی نخواهند بود.
این مردم افغانستاناند که اگر بخواهند، میتوانند از مهره بودن به بازیگر مستقل تبدیل شوند.
آینده را دیگران برایمان نخواهند نوشت؛ اگر بیدار شویم، خود ما میتوانیم آن را بازنویسی کنیم.
برای نخستین بار در نزدیک به چهار سال گذشته، یک هیئت امریکایی به ریاست آدام بولر، نماینده رئیسجمهور ایالات متحده در مسایل مرتبط با گروگانها، و با حضور زلمی خلیلزاد، فرستاده پیشین امریکا برای صلح افغانستان، به کابل سفر کرد.
این هیئت با وزیر خارجه طالبان درباره آزادی گروگانها و ازسرگیری خدمات قنسولی برای افغانها در امریکا گفتوگو کرد.
این نخستین هیئت بلندپایه امریکایی است که در نزدیک به چهار سال گذشته از افغانستان بازدید میکند. پیشتر، نمایندگان امریکا دیدارها و گفتوگوهای خود با طالبان را در دوحه انجام میدادند.
در راس هیئت، آدام بولر، همکار نزدیک دونالد ترامپ و تاجر شناختهشده امریکایی، قرار دارد. او از سوی ترامپ بهعنوان نماینده ویژه در امور گروگانها در نظر گرفته شده بود، اما از این سمت انصراف داد. با این حال، او همچنان بهعنوان کارمند ویژه دولتی در اداره ترامپ بر مسائل مرتبط با گروگانها متمرکز خواهد ماند.
بولر در اولین دوره ریاستجمهوری ترامپ نیز فعالیت داشت و یکی از مذاکرهکنندگان اصلی تیم توافقنامه ابراهیم بود که به عادیسازی روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی کمک کرد.
او در تلاش برای آزادی مارک فوگل، معلم امریکایی که در روسیه زندانی بود، نقش کلیدی ایفا کرد. همچنین به دلیل مذاکرات مستقیم با حماس در ماه گذشته برای تمدید آتشبس غزه و تبادل گروگانها، توجه زیادی را به خود جلب کرده است.
آزادی گروگانها
وزارت خارجه طالبان اعلام کرد که این هیئت در مورد آزادی گروگانهای امریکایی گفتوگو کرده است. ساعاتی پس از این دیدار، زلمی خلیلزاد اعلام کرد که جورج گلزمن، شهروند امریکایی، پس از دو سال بازداشت توسط طالبان آزاد شده است.
خلیلزاد اظهار داشت که طالبان به «نشانه حسن نیت» نسبت به دونالد ترامپ و مردم امریکا، با آزادی گلزمن موافقت کرده است.
طالبان با رهایی گلزمن امتیاز مهم سیاسی به ترامپ داد تا حسن نیت او را به دست آورد. ترامپ رهایی شهروندان امریکایی از زندانهای خارجی را اولویت خود میداند.
همچنین، سیاست گروگانگیری طالبان نتیجه بخش بوده، چنانچه پای نماینده امریکا و دوست ترامپ را به افغانستان باز کرد.
بااینحال، دستکم یک امریکایی دیگر که تابعیت افغانستان را نیز دارد، همچنان در بازداشت طالبان به سر میبرد. خلیلزاد درباره سرنوشت محمودشاه حبیبی اظهارنظری نکرده است.
حبیبی، رئیس پیشین اداره هوانوردی افغانستان، پس از کشتهشدن ایمن الظواهری در منطقه وزیر اکبرخان کابل دستگیر شد و تاکنون خبری از او در دست نیست. تصور میشود که طالبان او را به ظن همکاری با امریکا در حمله به مخفیگاه الظواهری گرفته است. حکومت بایدن تاکید داشت که حبیبی در زندان طالبان است، اما طالبان این ادعا را رد میکند.
اخیراً وزیر خارجه امریکا هشدار داده بود که در صورت عدم آزادی این گروگانها، طالبان با عواقب شدیدی مواجه خواهد شد. مایک روبیو گفته بود: «روزی را بر طالبان خواهیم آورد که قبلاً بر القاعده آوردیم.»
بازگشت دیپلومات بازنشسته
یکی از نکات برجسته در این سفر، حضور زلمی خلیلزاد در ترکیب هیئت امریکایی است. پس از شکست مذاکرات صلح دوحه، خلیلزاد بهشدت مورد انتقاد افغانها و امریکاییها قرار گرفت و بسیاری او را مسئول بازگشت طالبان به قدرت دانستند.
این سفر نشان میدهد که دولت ترامپ بار دیگر به دنبال استفاده از نفوذ و روابط خلیلزاد با طالبان است. خلیلزاد همان کسی است که توافقنامه دوحه را با ملا برادر امضا کرد.
بازگشت او خبر خوبی برای طالبان است، اما میتواند مخالفان این گروه را به علت فعال شدن دوباره خلیلزاد در مسایل مربوط افغانستان نگران کند. زیرا، از نظر آنها، خلیلزاد چهرهای نزدیک به طالبان محسوب میشود و همواره مقامات امریکایی را به همکاری با این گروه ترغیب کرده است.
خلیلزاد به خوبی زبان طالبان را میداند. اما نکته مهم این است که او تمام پلهای عقبی در روابط با جریانهای سیاسی و برخی کشورهای منطقه از جمله پاکستان را از بین برده است. بنابرین، قادر به تشکیل یک اجماع داخلی و منطقهای درباره افغانستان نخواهد بود.
با این حال، احتمال دارد که او تلاش کند رویکرد فعلی دولت ترامپ در قبال افغانستان را تغییر دهد تا سیاست تعامل و همکاری با طالبان را در پیش گیرد.
آیا این سفر مقدمهای برای همکاریهای بیشتر میان طالبان و واشنگتن خواهد بود؟
کنار زدن سیاست انفعال
ایالات متحده امریکا در نزدیک به چهار سال گذشته سیاستی منفعلانه در قبال افغانستان داشته و تنها به انگشت گذاشتن بر نقض حقوق بشر و محرومیت زنان افغان از حقوق شان، بسنده کرده است.
در این مدت، واشنگتن از تضاد دیپلوماتیک فعال علیه طالبان پرهیز کرده است. این باعث شد که امریکا کمکهای امدادی خود به افغانستان را تا زمان حکومت ترامپ قطع نکند.در چهار سال، ایالات متحده در قبال طالبان و آینده افغانستان، رویکرد مشخص و شفافی نداشته است.
با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، افغانستان بار دیگر به یکی از موضوعات سیاست خارجی امریکا تبدیل شده است. دونالد ترامپ، وزرای خارجه و دفاع و مشاور امنیت ملی امریکا هرازگاهی درباره افغانستان صحبت کردهاند. البته، باید اذعان کرد که ترامپ و جمهوری خواهان بیشتر به انتقاد از حکومت بایدن به خاطر خروج شتاب زده از افغانستان پرداخته اند تا چیز چشمگیر دیگر.
بنابرین، هنوز مشخص نیست که ترامپ چه استراتژیای را در قبال طالبان در پیش خواهد گرفت؛ آیا با این گروه تعامل خواهد کرد و رهبران طالبان را به کمپ دیوید دعوت میکند، یا فشارها را افزایش داده و طالبان را بیش از پیش منزوی خواهد ساخت؟
ایالات متحده نگران احیای دوباره القاعده، گسترش نفوذ داعش و حضور شبکههای تروریستی منطقهای در افغانستان است. همچنین، ترامپ احساس میکند که شبهنظامیانی چون داعش از سلاحهای امریکایی باقی مانده در افغانستان استفاده میکنند.
امریکا و طالبان طی سهونیم سال گذشته در نبرد با داعش همکاری اطلاعاتی داشتهاند، اما مشخص نیست که ترامپ این همکاری را ادامه خواهد داد یا استراتژی دیگری را اتخاذ خواهد کرد. در اینجا نقش خلیلزاد مهم است و دیده شود که آیا او به واضح کردن سیاست واشنگتن در قبال طالبان کمک میکند یا نقش او به رهایی جورج گلزمن محدود خواهد ماند.
خلیلزاد با این سفر به کابل نشان داد که هنوز چهره بدرد بخور برای حکومت ترامپ است و اگر تغییری در نگرش واشنگتن نسبت به طالبان به وجود آید، احتمالا خلیلزاد در آن نقشی ایفا خواهد کرد.
نقطه عطف در روابط امریکا و طالبان؟
به رغم ملاحظات فوق، این سفر اهمیت زیادی در روابط امریکا با رژیم طالبان دارد. طالبان در سه سال و اندی تلاش زیادی کرد تا اعتماد امریکا را جلب کند، اما امریکاییها به دلیل اقدامات ضدحقوق بشری، سرکوب زنان، نادیده گرفتن اقوام و گروههای مذهبی و پناه دادن به گروههای تروریستی، از این گروه ناراضی بودهاند.
حالا، پس از چهار سال انزوا، فرصتی کمسابقه برای طالبان فراهم شده است تا مسیری برای خارجشدن از این وضعیت پیدا کند. این گروه به خوبی میداند که مشروعیت و بقای آن به جلب حسن نیت واشنگتن وابسته است.
امریکا عامل اصلی انزوای طالبان است و این گروه بدون پذیرش برخی از خواستهای ابتدایی امریکا، به ویژه در رابطه به حقوق بشر، از انزوای بینالمللی بیرون شده نمیتواند.
بعید به نظر میرسد که این سفر باب تعامل رسمی میان امریکا و طالبان را بگشاید؛ زیرا هیئت امریکایی با مقاماتی از طالبان در کابل دیدار کرده که بیاختیار و فاقد صلاحیتهای لازم هستند. آنان در سیاست خارجی و تعیین خطوط اساسی سیاست داخلی نقش ندارند. ملا هبتالله، رهبر طالبان، از قندهار بر روابط خارجی و مسایل داخلی این گروه کنترول دارد. بنابراین، مشاوره مقامات طالبان در کابل هیچ تاثیری بر رفتار ملاهبتالله ندارد.
اگر طالبان بخواهد روابط خود را با امریکا بهبود ببخشد، باید چهرههای عملگراتر این گروه قدرت را به دست آورد تا موافقتنامه دوحه به طور کامل اجرا شود.
در این موافقتنامه امریکا از طالبان خواسته است که حکومت فراگیر تشکیل بدهد. همچنین، حکومتهای بایدن و ترامپ، فراتر از اختلافات سیاسی شان، بر رعایت حقوق ابتدایی زنان و دختران افغان تاکید دارند. واشنگتن نشان داده است که مطالبه تغییر در سیاستهای زنستیزانه طالبان ابزاری برای چانهزنی با این گروه نیست و برعکس.
طالبان زیر فشار هبتالله بارها کوشیده است که حقوق بشر را از میز مذاکرههای آشکار و نهان این گروه با مقامهای امریکایی و اروپایی بردارد تا در عوض امنیت و مبارزه با موادمخدر را به مبنای کسب مشروعیت و همکاری با غرب تبدیل کند.
واقعیت این است که حتا زلمی خلیلزاد، با عملگرایی و حسن نیت آشکارش نسبت به طالبان، بارها خواهان رفع منع آموزش و کار زنان شده است. به این ترتیب، هبتالله و ملاهای تندرو حلقه او، هیچ حامیای در واشنگتن ندارند که از سیاستهای قرون وسطایی این گروه حمایت کند.