ترامپ و افغانستان؛ بدیل طالبان برای واشنگتن چیست؟
با روی کار آمدن دونالد ترامپ، سیاست خارجی امریکا در قبال افغانستان دچار تغییر شد. این تحول بخشی از یک استراتژی گستردهتر بود که بسیاری از کشورها، از جمله افغانستان، را تحت تأثیر قرار داد.
یکی از این تغییرات، قطع کمکهای بشردوستانه امریکا بود که موجب افزایش مشکلات اقتصادی در افغانستان شد. دلیل این اقدام، نگرانی از رسیدن این کمکها به دست طالبان عنوان شده است.
هنوز مشخص نیست که آیا امریکا در آینده این کمکها را از سر خواهد گرفت یا خیر، اما این تصمیم تأثیر مستقیمی بر موازنه قدرت در افغانستان داشته است. در گذشته، قطع کامل کمکهای خارجی معمولاً با سقوط حکومتها در این کشور همراه بوده است، زیرا افغانستان به دلیل محدودیتهای جغرافیایی و عدم توانایی در استفاده از منابع طبیعی، فاقد درآمدهای جایگزین است. برخی تحلیلگران معتقدند که کاهش این کمکها میتواند طالبان را تحت فشار قرار دهد تا به گفتوگوهای معنادار با دیگر بخشهای جامعه افغانستان روی آورد. برخی دیگر نیز معتقدند که قطع کمکهای امریکا، اختلافات داخلی طالبان را تشدید کرده است.
سلاحهای امریکایی
پس از خروج امریکا از افغانستان در سال ۲۰۲۱، طالبان به حجم عظیمی از تسلیحات نظامی به ارزش میلیاردها دالر دست یافت. اخیراً دونالد ترامپ تأکید کرده است که این تجهیزات باید بازگردانده شوند. با این حال، اجرای چنین درخواستی دشوار به نظر میرسد، زیرا طالبان اعلام کردهاند که این تجهیزات را بازنمیگردانند.
واشنگتن نگران است که این تسلیحات به گروههای تروریستی مانند داعش خراسان منتقل شده و در آینده علیه منافع امریکا استفاده شوند. این نگرانیها بیسابقه نیست. در دهه ۱۹۸۰، امریکا برای حمایت از مجاهدین افغان در جنگ با شوروی، موشکهای استینگر را در اختیار آنان قرار داد. اما پس از پیروزی مجاهدین، واشنگتن نگران شد که این تسلیحات علیه خود یا متحدانش استفاده شوند. در نتیجه، عملیاتی برای خرید و جمعآوری این موشکها آغاز شد و میلیونها دالر در این راستا هزینه شد.
اکنون نیز نگرانی مشابهی درباره سرنوشت تسلیحات باقیمانده در افغانستان وجود دارد. هنوز مشخص نیست که آیا اظهارات ترامپ در این زمینه صرفاً تبلیغاتی است یا به یک راهکار عملی منجر خواهد شد. در حال حاضر، هیچ مکانیزم مشخصی برای بازپسگیری این تسلیحات ارائه نشده و این موضوع همچنان یکی از چالشهای سیاست خارجی امریکا در قبال افغانستان باقی خواهد ماند.
حمایت از نیروهای بدیل
امریکا تاکنون از گروههای مسلح مخالف طالبان حمایت رسمی نکرده است. وزارت خارجه امریکا در زمان جو بایدن بارها تأکید کرد که بحران افغانستان راهحل نظامی ندارد و تلاش برای براندازی طالبان از طریق جنگ، ممکن است موجب تداوم درگیریهای داخلی شود. با توجه به سیاست «اول امریکا» که در دوران ترامپ بر کاهش مداخلههای نظامی و هزینههای خارجی تأکید دارد، بعید است که واشنگتن مستقیماً از گروههای مسلح ضد طالبان حمایت کند.
با این حال، نگرانی از گسترش تروریسم همچنان یکی از دغدغههای اصلی امریکا است. مارکو روبیو، وزیر خارجه سابق امریکا، بهطور مداوم از تهدیدهای گروههای تروریستی مانند داعش و القاعده یاد کرده است. لحن او، در انتقاد از طالبان و همکاری آنها با این گروهها، متفاوت از موضع قبلی امریکا بوده است.
کارشناسان معتقدند که امریکا باید رویکردی جدید در قبال افغانستان اتخاذ کند، چرا که ادامه وضعیت کنونی زمینه را برای رشد گروههای افراطی و بحرانهای انسانی فراهم میکند. برخی تحلیلگران، از جمله توماس بارفیلد، تأکید دارند که امریکا باید راهبردی جامع برای حمایت از بدیلهای طالبان تدوین کند تا زمینه ایجاد یک حکومت مشارکتی و پایدار در افغانستان فراهم شود.
یکی از اقداماتی که امریکا میتواند انجام دهد، تقویت نیروهای دموکراتیک مخالف طالبان است. این گروهها در دو دهه گذشته باوجود چالشهای زیاد رشد کردند، اما پس از قدرتگیری طالبان، یا سرکوب شدند یا به حاشیه رانده شدند. امریکا میتواند از طریق حمایت مالی، آموزشی و دیپلماتیک، این نیروها را توانمند سازد تا در آینده نقش مهمی ایفا کنند.
به گفته کارشناسان، حمایت امریکا نباید فقط محدود به گروههای سیاسی باشد، بلکه باید حوزههای اجتماعی و فرهنگی را نیز در بر بگیرد. یکی از چالشهای اصلی در دوران طالبان، سرکوب حقوق زنان و آزادیهای اجتماعی بوده است. امریکا میتواند با حمایت از برنامههای آموزشی، بهداشتی و حقوق بشری، به ایجاد یک جامعه آگاه و مطالبهگر کمک کند.
علاوه بر این، کارشناسان میگویند، امریکا باید سیاستهای دیپلماتیک خود را بهگونهای تنظیم کند که از تبدیل شدن افغانستان به کانون بیثباتی در منطقه جلوگیری شود. تجربه نشان داده که سیاستهای یکجانبه امریکا در افغانستان، بدون هماهنگی با کشورهای همسایه مانند پاکستان، ایران، چین و روسیه، نتایج مطلوبی نخواهد داشت. همکاریهای منطقهای میتواند زمینه را برای ایجاد توافق چندجانبه درباره آینده افغانستان فراهم کند.
پیوندهای تاریخی و مسئولیتهای مشترک
رابطه میان امریکا و افغانستان در دو دهه گذشته عمیق و پیچیده بوده است. در این مدت، دهها هزار امریکایی از جمله سربازان، دیپلماتها، متخصصان توسعه و امدادرسانان در افغانستان حضور داشتهاند. این ارتباط نهتنها در سطح دولتی، بلکه در میان جوامع و مردم نیز تأثیرات ماندگاری داشته است. برخی از مقامهای ارشد دولت ترامپ نیز سابقه حضور مستقیم در افغانستان را دارند و از نزدیک با واقعیتهای این کشور آشنا هستند.
این انتظار وجود دارد که سیاستهای آینده واشنگتن در قبال افغانستان، با درک مناسب از واقعیتهای این کشور تدوین شود. اعضای کلیدی کابینه ترامپ، از جمله مایکل والز، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، که خود تجربه حضور در افغانستان را داشته و مترجمش توسط طالبان در برابر خانوادهاش سر بریده شده است، و پیت هگست، وزیر دفاع ترامپ، که اجساد سربازان امریکایی کشتهشده توسط طالبان را شخصاً از سنگر بیرون کشیده است، بهخوبی از واقعیتهای میدانی آگاه هستند. آنان میدانند که اتکا به طالبان نهتنها منافع امریکا را تأمین نمیکند، بلکه به نفع هیچ طرفی جز گروههای افراطی نخواهد بود.
بنابراین، اگر امریکا میخواهد نگرانیهای امنیتی خود در افغانستان را کاهش دهد، باید سیاستهایی را دنبال کند که بر حمایت از حکومت قانونمحور، تقویت نیروهای دموکراتیک و ارتقای دیپلماسی منطقهای متمرکز باشد. این رویکرد نهتنها میتواند به ایجاد ثبات در افغانستان کمک کند، بلکه به امریکا اجازه خواهد داد تا منافع استراتژیک خود را در منطقه تأمین کرده و از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند.
افغانستان و آینده آن همچنان به تصمیماتی که در واشنگتن اتخاذ میشود، وابسته است. اما یک نکته مسلم است: افغانستان نباید به فراموشی سپرده شود. آنچه در بیست سال گذشته میان دو کشور شکل گرفته، فراتر از یک مداخله نظامی یا همکاری سیاسی بوده است؛ این رابطه شامل خاطرات مشترک، آرزوهای مردم دو کشور و یک مسئولیت تاریخی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.