بازگشت به حق تعیین سرنوشت مردم
در حدود سه و نیم سالی که از حاکم شدن دوباره طالبان در افغانستان میگذرد، هیچ نشانهای از تمایل جامعه جهانی برای دادن صدای دوباره به مردم این کشور به چشم نمیخورد.
مقامهای کشورهای مختلف و نهادهای بینالمللی از لزوم تشکیل حکومت فراگیر سخن میگویند که منظورشان سهمدادن به گروههای سیاسی و قومی مختلف در ساختار حکومت طالبان است؛ اما اشارهای به حق تعیین سرنوشت مردم نمیکنند. گویی روایت طالبان را همه پذیرفتهاند که این گروه و رهبر ناپیدایش از سوی خدا منصوب شده و مردم، رعایایی بیش نیستند که فقط باید تبعیت کنند.
در ماههای اولیه بازگشت طالبان به قدرت، اعتراضهای زنان به شدت سرکوب شد و با حرکتهای جستهگریخته دیگر در نقاط مختلف افغانستان، از کسانی که با پرچم ملی بیرون آمدند تا آنها که شبانه شعارهایی در حمایت از مقاومت سر دادند، به گونه مرموزی برخورد شد که کسی دیگر جرات صدا بلند کردن نداشته باشد.
آمار نشان میدهد که صدها رسانه در پی بازگشت طالبان به دلایل مختلف، از قطع بودجه تا تهدیدهای طالبان، از کار افتاده و هزاران خبرنگار بیکار شدهاند. اندک رسانههای باقیمانده در داخل افغانستان، چارهای جز بازی در زمین طالبان ندارند. از رسانههای داخلی هیچ صدایی در مخالفت با تصمیمهای طالبان بلند نمیشود و آنها هم که در مصاحبهای نسبت به وضعیت موجود ابراز نارضایتی کردهاند، بازداشت، زندانی و در مواردی شکنجه شدهاند. سکوت مرگبار حاکم بر شهرها و روستاهای افغانستان، با خاموشی زندانها مقایسه میشود. این عین عبارت یک روزنامهنگار است که با بازگشت طالبان کار خود را از دست داده و حالا خانهنشین شده است.
عبدالله راستین (نام مستعار) به افغاستان اینترنشنال گفت: «طالبان سراسر افغانستان را برای مردم به زندان تبدیل کرده است. سانسور رسانهها و فضای رعب و وحشت در میان مردم، از زمان حزب دموکراتیک خلق بدتر است. اینجا به معنای واقعی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد».
این روزنامهنگار میگوید بخش کوچکی از آنچه در افغانستان تحت حاکمیت طالبان میگذرد، در رسانهها بازتاب یابد. به باور آقای راستین، کنترول سختگیرانه و همهجانبه طالبان بر اعمال شهروندان چنان است که «حتی نمیتوان با خود حرف زد».
با این حال مردم از معدود راههای باقیمانده موجود برای ابراز نارضایتی از وضع موجود استفاده میکنند، از جمله تماس با رسانههای بینالمللی و نوشتن در شبکههای اجتماعی. این ریسک گاهی بهای سنگینی برای شهروندان دارد.
مردم افغانستان در دوره ۲۰ ساله جمهوریت، تا پیش از اینکه نهادهای انتخاباتی به فساد و تقلب آلوده شود، قواعد دموکراسی را پذیرفته بودند. در دورههای اولیه انتخابات، با وجود اینکه دموکراسی و صندوق رای برای بسیاری از رایدهندگان افغان، به ویژه نسل جوان تازگی داشت و شورشگریهای طالبان، امنیت رایدهندگان را تهدید میکرد، مردم در شهرهای مختلف به صورت گستردهای به پای صندوقهای رای رفتند و به نامزدهایی رای دادند که وعده تغییر و پیشرفت میدادند.
آنچه مردم را از انتخابات دلسرد کرد، تقلب گسترده و سازمانیافته در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۴ بود که حمایت یا دستکم سکوت جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی بر تقلب و فساد آن مهر تایید زد. فساد و تقلب در انتخابات ۲۰۱۴ و حمایت امریکا و غرب از آن وضعیت، باعث دلسردی مردم شد و در نتیجه، در دور بعدی انتخابات ریاستجمهوری، اکثریت واجدان شرایط به صندوق رای پشت کردند و از جمعیت حدوداً ۴۰ میلیونی افغانستان، فقط حدود یک و نیم میلیون نفر رای دادند.
دولت برآمده از چنین انتخابات ناسالمی، در استفاده از توان مردمی برای مقابله با سقوط پیدرپی شهرها در بهار و تابستان ۲۰۲۱ چنان ناکام بود که طالبان به سرعت و بدون مواجه شدن با مقاومت چندانی، بر سراسر افغانستان سلطه یافت.
یک کارمند ارشد سابق در کمیسیون انتخابات افغانستان که نمیخواهد از او نام برده شود، معتقد است که معماران نظام انتخاباتی پیشین افغانستان، چه سازمان ملل متحد باشد چه امریکا و اتحادیه اروپا، سازوکار انتخابات این کشور را عمداً پیچیده و زمانبر کرده بودند تا زمینه فساد فراهم شود. او میگوید که نتیجه انتخابات در شب پس از پایان رایگیری معلوم بود و جزئیات آرا به سرعت به دیتابیس مرکزی کمیسیون میرسید، اما کارگزاران، روند شمارش آرا و اعلام نتایج را آنقدر طولانی کرده بودند تا از آن فاصله زمانی، برای چانهزنیها و امتیازگیریهای سیاسی استفاده شود.
مردم افغانستان رژیمهای مختلفی را تجربه کردهاند؛ از سلطنت مطلقه، تا پادشاهی مشروطه، از ریاستجمهوری مادامالعمر تا جمهوریت انتخابی، و از حکومت مارکسیستی تا حاکمیت خودکامه مذهبی. تجربه دهه دموکراسی (۱۰ سال آخر حاکمیت ظاهر شاه) و دوره جمهوریت نشان داد که هرگاه به مردم حق انتخاب داده شده، آنها به نامزدان آزادیخواه و حامی پیشرفت رای دادهاند.
مردم افغانستان بعد از حدود ۵۰ سال ناآرامی و بیثباتی، از جنگ خستهاند، اما نه به قیمت تهدید و ارعاب؛ از انتخابات آلوده به فساد و تقلب دلخورند، اما نه به قیمت حاکمیت گروهی که معلوم نیست از کجا آمده و در مقابل هیچ فرد و نهادی پاسخگو نیست.
حبیبالرحمان پدرام، نمایندهای که در آخرین پارلمان افغانستان، هر وقت فرصت مییافت، از تریبون «خانه ملت» برای نقد قدرت استفاده میکرد، معتقد است که صلح و ثبات افغانستان را نه از راه حکومت فراگیر، بلکه با بازگشت به انتخابات میتوان به دست آورد. او به افغانستان اینترنشنال گفت: «پس از سقوط جمهوری، آنچه در افغانستان زیر سلطه طالبان و گفتوگوهای منطقهای و جهانی پیرامون افغانستان از نظر دور مانده، نقش و جایگاه مردم در تعیین سرنوشتشان و آینده نظام سیاسی کشور است. من فکر میکنم برای برونرفت از این بنبست، به جای تاکید بر داعیههایی همانند حکومت فراگیر، باید نقش مردم برجسته شود.»