زندان نظامی صیدنایا؛ رازهای ناگفته زندان مخوف سوریه پس از سقوط اسد
با سقوط بشار اسد، درهای زندان نظامی مخوف صیدنایا در حومه دمشق گشوده شد و هزاران خانواده برای یافتن عزیزانشان به این مکان هجوم آوردند، اما بسیاری همچنان در انتظار یافتن پاسخ برای سالها چشمانتظاری اند.
در کنار تمام زندانهای دیگر و شیوههای متنوع سرکوب در سوریه، در قلب نظام امنیتی اسد، زندان صیدنایا در حومه دمشق، رازهای سرنوشت هزاران انسان ناپدید شده را در خود نگه داشته است.
روایت مادری چشمانتظار
فایننشال تایمز از امیدهای رعنا انکیر مینویسد، مادری که ۱۳ سال است هر شب پسرش رائد را در رویاهایش میبیند. در خوابهایش، همان چشمهای معصوم و خندان رائد را میبیند که آخرین بار هنگام خروج از خانهشان در حمص به او نگاه میکردند.
در رویاهای رعنا، رائد همان جاکت قرمزی را بر تن دارد که روز آخر روی شانههایش انداختهبود، روزی که برای شرکت در اعتراضات از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. آن زمان رعنا نمیدانست که این آخرین دیدارشان خواهدبود.
رائد تنها ۱۶ سال داشت که نیروهای امنیتی رژیم اسد او را در جریان سرکوب اعتراضات مردمی دستگیر کردند، اعتراضاتی که بعدها به جنگی داخلی و خونین تبدیل شد.
در طول این سالها، رعنا تمام داراییاش را صرف رشوه دادن به مقامات کرد تا شاید بتواند از سرنوشت پسرش در شبکه پیچیده زندانهای رژیم باخبر شود. شش سال طول کشید تا سرانجام فهمید پسرش در زندان صیدنایا، یکی از مخوفترین زندانهای سوریه، نگهداری میشود.
مادر رائد میگوید: «۱۳ سال است که به دنبال پسرم میگردم. او تمام دنیای من است، او زندگی من است. باید بدانم چه بلایی سر پسرم آمدهاست. باید او را پیدا کنم.»
سقوط اسد در روز یکشنبه ۱۸ قوس، موجی از شادی را در سراسر دمشق به راه انداخت. اما تنها یک روز بعد، صحنههای دردناک در زندان صیدنایا، شادی مردم را به یاس و اندوه تبدیل کرد.
رعنا انکیر نیز در میان هزاران نفری بود که به سمت آن ساختمان مستحکم در حومه شهر هجوم بردند، انسانهایی که سالها در جستجوی عزیزان گمشدهشان بودند و با سرنگونی اسد، امیدوار بودند که بالاخره پاسخی برای سالها رنج و دردشان پیدا کنند.
اما رعنا، مانند بسیاری دیگر از خانوادههایی که با ناامیدی به زندان آمدهبودند، موفق به یافتن پسرش نشد. او تمام روز را به جمعآوری و بررسی اوراق پراکنده در محوطه زندان گذراند، به این امید که شاید نام رائد را در میان آنها پیدا کند و بفهمد که آیا پسرش هنوز زندهاست یا نه.
در شب یکشنبه، گروهی از شورشیان از استان جنوبی درعا، که خود را «فرماندهی عملیات جنوب» مینامیدند، به زندان صیدنایا رسیدند و همانند سایر نقاط کشور، عملیات آزادسازی زندانیان را آغاز کردند.
شکنجههای نظاممند و اعدامهای مخفیانه
تصاویری که به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد، صحنههای تکاندهندهای را به نمایش میگذاشت، زندانیانی با چهرههای رنگپریده و بدنهای نحیف که برخی در سرمای زمستان پابرهنه و تنها با پتوهایی کهنه خود را پوشاندهبودند، با بهت و ناباوری به آزادی خود مینگریستند.
به گفته شورشیان، برخی از این زندانیان حتی از مرگ حافظ اسد، پدر بشار و دیکتاتور پیشین سوریه، بیخبر بودند، رویدادی که نزدیک به ربع قرن پیش رخ دادهبود.
یکی از زندانیان آزاد شده با درماندگی میگفت: «نمیدانم الان باید به کجا بروم. ۳۰ سال از عمرم را در این زندان گذراندهام و حتی به یاد نمیآورم خانوادهام کجا زندگی میکنند».
بر اساس گزارشهای گروههای حقوق بشری، شهادت افشاگران و زندانیان پیشین، شکنجه در زندانهای رژیم اسد به شکلی نظاممند اجرا میشد و اعدامهای پنهانی در آنها امری عادی بود.
در این میان، زندان صیدنایا که به «کشتارگاه انسانی» شهرت یافتهبود، جایگاهی ویژه در ذهن مردم سوریه داشت، مرکزی که نماد صنعتی شدن ظلم و ستم بود و نامش سالهای طولانی با شکنجه، مرگ و ناامیدی گره خوردهبود.
گزارش عفو بینالملل
عفو بینالملل در گزارشی که سال ۲۰۱۷ منتشر کرد، پرده از این واقعیت تلخ برداشت که بسیاری از دهها هزار زندانی صیدنایا، تنها به جرم شرکت در تجمعات اعتراضی سال ۲۰۱۱، همان اعتراضاتی که بعدها به جنگ داخلی انجامید، به این زندان مخوف فرستاده شدهبودند.
این زندانیان به طور مداوم توسط نگهبانان مورد شکنجه قرار میگرفتند، شکنجههایی که شامل تجاوزهای وحشیانه، شوکهای الکتریکی، شکستن استخوانها و انواع دیگر آزار جسمی و روحی میشد.
بر اساس گزارشهای سازمانهای حقوق بشری، هر هفته دهها نفر به شکل مخفیانه در صیدنایا اعدام میشدند. عفو بینالملل تخمین میزند که تنها در فاصله سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶، حدود ۱۳ هزار شهروند سوری در این زندان جان خود را از دست دادهاند. این در حالی است که طبق آمار این سازمان، شمار کل زندانیان این مرکز مخوف به ۲۰ هزار نفر میرسید.
عکسهایی که جهان را تکان داد
در سال ۲۰۱۳، یک سرباز فراری ارتش سوریه که با نام مستعار «سزار» شناخته میشد، بیش از ۵۳ هزار عکس را از زندانهای رژیم به بیرون قاچاق کرد. سازمانهای حقوق بشری میگویند این تصاویر، شواهدی انکارناپذیر از شکنجه، شیوع بیماری و گرسنگی گسترده در زندانهای اسد را آشکار میکنند.
اما افشای این عکسها، برخلاف انتظار، نه تنها رژیم را تضعیف نکرد، بلکه آن را گستاختر کرد. پیش از این افشاگری، قدرت زندانهای رژیم در مخفی نگه داشتن جنایتهای شان بود.
اما پس از آن، سربازان و نگهبانان، خود به انتشار ویدئوهایی از شکنجههای هولناک پرداختند تا به مردم سوریه نشان دهند داستانهای وحشتناکی که سالها در موردشان پچپچ میکردند، نهتنها واقعیت داشت، بلکه حتی از آنچه تصور میکردند هم دهشتناکتر بود. همین رعب و وحشت بود که به تحکیم قدرت بشار اسد، همچون پدرش حافظ، کمک میکرد.
بسیاری از زندانیان در صیدنایا جان باختند، اما رژیم هرگز به خانوادههایشان خبری نداد و همین بیخبری، زخمی همیشگی بر دل خانوادههای چشمانتظار به جا گذاشت.
هفته گذشته، سازمان ملل در گزارشی، رژیم اسد را به دلیل پنهان کردن عامدانه اطلاعات مربوط به بازداشتشدگان محکوم کرد و این اقدام را نوعی «شکنجه روانی غیرقابل تصور» برای خانوادهها دانست.
در آشفتگی ساعات اولیه پس از سقوط زندان، مردم به دفاتر و بایگانیها هجوم بردند. برخی اسناد را با خود به خانه بردند و بخشی از آنها در محوطه زندان پراکندهشد. وکلا و گروههای حقوقی تاکید میکنند که این اسناد برای پیگیری سرنوشت مفقودشدگان و محاکمه عاملان این جنایات، اهمیتی حیاتی دارند.
پایان جستجو در صیدنایا، خانوادهها همچنان در انتظار پاسخ
خانوادههایی که موفق به یافتن عزیزان شان نشدهبودند، همان شب در اطراف زندان چادر زدند و برای گرم کردن خود آتشهای کوچکی برپا کردند. اما صبح دوشنبه، با پخش شایعاتی مبنی بر اینکه هزاران زندانی هنوز در طبقات زیرزمینی زندان گرفتار هستند، امید جای خود را به اضطراب و ناامیدی داد.
مردم در تلاشی عاجلانه برای رسیدن به زندان، خودروهای شان را کنار جاده رها کردند و از تپههای اطراف زندان بالا رفتند، همان تپههایی که مدتها تصور میشد با مینهای زمینی پوشیده شدهاست. مردم وقتی به زندان رسیدند، با شورشیانی روبرو شدند که تلاش میکردند در آن آشفتهبازار نظم برقرار کنند و از هجوم بیرویه جمعیت به داخل مجتمع جلوگیری کنند. در میان این هرج و مرج، مردی که نزدیک بود زیر فشار جمعیت له شود، فریاد میزد: «خواهش میکنم جلوی ما را نگیرید، ما فقط میخواهیم عزیزان مان را پیدا کنیم.»
امدادگران کلاهسفید سوریه، که از استان ادلب در شمال غربی کشور خود را به زندان رساندهبودند، ماشینآلات سنگین را برای حفاری به منطقه آوردند. آنها بر اساس اطلاعاتی که یکی از زندانیان فراری در مورد محل بندهای زیرزمینی در اختیارشان گذاشتهبود، نقاط خاصی را برای حفاری هدف قرار دادند.
هر بار که امدادگران گمان میکردند دری یا راهی به سمت زندان زیرزمینی یافتهاند، شورشیان با شلیک هوایی، جمعیت مضطرب را به سکوت وا میداشتند.
اما ساعتهای طولانی حفاری، تنها امیدهای خانوادههای چشمانتظار را نقش بر آب کرد.
در اوایل بعدازظهر، گروه اصلی مدافع حقوق زندانیان صیدنایا اعلام کرد که به باور آنها تمام زندانیان باقیمانده تا آن زمان آزاد شدهاند و از همه کسانی که هنوز در محوطه زندان حضور داشتند، خواست به خانههای شان بازگردند.
اما خانوادهها نمیتوانستند این واقعیت را بپذیرند. شایعات هولناکی دهان به دهان میچرخید، از جمله اینکه پیش از ورود شورشیان به زندان، گروهی از زندانیان را به مکانی نامعلوم منتقل کردهاند.
سردخانهای پر از اجساد زندانیان
همان روز دوشنبه ۱۹ قوس، در ساعات پایانی، تصاویری در شبکههای اجتماعی منتشر شد که خبر از کشف تکاندهندهای میداد، شورشیان در بیمارستان حرستا در حومه دمشق، به سردخانهای برخورده بودند که در آن، اجساد متعددی زیر ملحفههای سفید روی هم انباشته شدهبودند. برچسبهای نصب شده روی انگشتان پای اجساد نشان میداد که آنها زندانیان صیدنایا بودهاند.