واقعیت دو چهره «میانه‌رو و افراطی» طالبان

فضل محمود فضلی
فضل محمود فضلی

رئیس اداره امور حکومت پیشین افغانستان

هبت‌الله آخوندزاده، رهبر طالبان، تلاش می‌کند تا مردم افغانستان را به تسلیم شدن به ایدیولوژی افراطی مدرسه اکوره‌ وادار کند. رسانه‌ها و کارشناسان باور دارند که این تلاش در سه سال اخیر با چالش مواجه شده‌است.

حقیقت این است که با توجه به ساختار، تاریخ و فرهنگ سیاسی متنوع جامعه افغانستان، مسیر افغان‌ها از طالبان جدا است. حتا، طالبان نیز با تسلیمی به این ایدیولوژی مشکل دارند.

پس از توافق ننگین دوحه بین طالبان و ایالات متحده، یک شکاف آشکار در درون طالبان ظاهر شد که آن را می‌توان نتیجه روابط امریکا با گروهی از طالبان دانست.

تیم مذاکره کننده امریکا در قطر با ایجاد شکاف دو هدف را دنبال می‌کرد. یکی، معامله با طالبان را برای امریکایی‌ها و کشورهای متحد خود این گونه توجیه کنند که طالبان تغییر کرده و تمام اعضای آن به ایدیولوژی افراطی مدرسه اکوره اعتقاد ندارند.

دوم، امریکایی‌ها می‌خواستند نشان دهند جنگ شان در افغانستان موفق بوده و از طالبان تضمینی برای خروج امن نیروهای امریکایی از افغانستان دریافت کرده‌اند.

علاوه بر این، زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه امریکا قبل از توافق دوحه موفق شد چهره‌های سیاسی و جهادی افغانستان و کشورهای متحد امریکا را متقاعد کند که طالبان نسبت به دهه نود تغییر کرده و این ظرفیت را دارند که به عنوان یک گروه میانه‌رو با سایر افغان‌ها و نیز با جهان تعامل داشته باشد.

رسانه‌های امریکایی و نویسندگان نزدیک به امریکا نیز در معرفی طالبان به عنوان یک گروه میانه‌رو نقش بازی کردند. حالا، مردم اکثرا اعتراف می‌کنند که فریب این اشتباه را خورده اند و برخی هم از شرم فریبکاری امریکا سکوت اختیار کرده‌اند.

ترکیب تیم مذاکره‌کننده طالبان و نقش ایالات متحده آمریکا در آن

همان‌طور که نماینده ویژه ایالات متحده در ساختار و ترکیب تیم مذاکره کننده صلح جمهوریت مداخله کرد، در ترکیب تیم مذاکره کننده طالبان نیز اعمال نفوذ کرد.

تیم مذاکره کننده طالبان از سال ۲۰۱۳ به تدریج زیر تاثیر ایالات متحده شکل گرفت که متشکل از چند گروه بود.

گروه تی‌۵ که هسته اصلی تیم مذاکره‌کننده طالبان را تشکیل می‌داد، از گوانتانامو به دوحه منتقل شدند و در آنجا در مذاکرات جابجا و فرصت‌ دیدارها برای آن ها فراهم شد.

گروه دیگر طالبانی بودند که بیشتر آن‌ها از امارات متحده عربی به دوحه آمده بودند و کاروبار شان تجارت هم بود.

موضوع دیگر شامل ساختن عبدالغنی برادر در گروه مذاکره کننده، بر خلاف میل هبت‌الله و توسط نماینده ویژه امریکا بود. هنگامی که مذاکرات در سال ۲۰۱۸ آغاز شد، هبت‌الله، عبدالحکیم حقانی، فرد نزدیک به خود را به رهبری مذاکرات منصوب کرد. اما در نتیجه معامله نماینده ویژه امریکا با جنرال باجوه، رئیس وقت ارتش پاکستان، برادر از زندانی در پاکستان رها شده و به عنوان رئیس هیئت طالبان منصوب شد.

موضوع دیگر شامل کردن شاخه یعقوب مجاهد، از جمله کاکای او به تیم مذاکره کننده بود. یعقوب که در سال ۲۰۱۸ و اوایل سال ۲۰۱۹ توسط هبت‌الله به طور کامل منزوی شده بود، با میانجیگری پاکستان به عنوان نماینده ویژه و معاون هبت‌الله منصوب شد.

طرح دیگر امریکا قرار گرفتن شبکه حقانی در هیئت مذاکره کننده طالبان بود؛ انس حقانی در نتیجه فشارها بر حکومت افغانستان برای نشان دادن "همه شمول بودن" هیئت مذاکره‌کننده طالبان از زندان بگرام آزاد شد و او به هیئت مذاکره کننده طالبان پیوست و به این ترتیب، یک بار دیگر سراج حقانی به شکل نمادین به عنوان معاون دیگر هبت‌الله تعیین شد.

در همین‌حال، طالبان طرفدار ایران تا آخر به تیم دوحه نپیوستند.

نماینده ویژه امریکا در آستانه مذاکرات دوحه اصرار داشت که تیم مذاکره‌کننده طالبان از موضع شورای کویته هم نمایندگی کند. اما اگر به روند هفت ساله تشکیل تیم مذاکره کننده طالبان نگاه شود، به نظر می‌رسد که این ترکیب نه تنها از طالبان در کویته نمایندگی کامل نمی‌کرد، بلکه اکثریت اعضای آن تقریبا یک دهه با شورای کویته نه تماس مستقیم داشتند و نه هم غیرمستقیم.

اعضای تیم طالبان روابط بسیار نزدیکی با امریکا داشتند و حتی گفت‌وگوی شان با دیگر افغان‌ها و دیپلومات‌های خارجی سبک بسیار امریکایی داشت. به این معنی که آن‌ها نیز مانند دیپلومات‌های امریکایی در ارتباط به یک مسئله مشخص، پیام‌های متفاوت و متضاد به افراد مختلف می‌دادند تا یک نوع سردرگمی ایجاد کنند.

این رفتارهای مبهم نتیجه کارگاه‌های آموزشی‌ای بود که بین سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ توسط سازمان‌های غیردولتی موظف شده ایالات متحده در دوحه برای آنها داده شده بود.

قول‌وقرارهای طالبان کابل‌نشین با امریکا

ایالات متحده از طالبان مستقر در کابل خواسته‌است تا هبت‌الله را تشویق کنند که در اداره کشور دخالت نکند و تنها به عنوان یک رهبر مذهبی باقی بماند.

همچنین، دستورات بزرگ مذهبی این گروه باید توسط یک شورای مشورتی اتخاذ شود تا طالبان با انعطاف‌پذیری و تدبیر سیاسی زمینه برسمیت شناختن حکومت خود را فراهم کنند و ضمیمه‌های مخفی توافقنامه دوحه نیز به راحتی عملی شوند.

تضادها و رقابت‌های مخفی طالبان بر سر قدرت، پس از سال ۱۴۰۰ به تدریج خود را آشکار ساخته است. طالبان مقیم کابل که به زور توافقنامه دوحه به قدرت رسیده‌اند و به اجرای تعهدات پنهانی و آشکار آن با امریکا متعهد هستند، اکنون نهادهای دولت را در کابل در اختیار دارند و هر روز در میدان سیاست و نظامی، در مقایسه با هبت‌الله قوی‌تر می‌شوند.

آنها به ایالات متحده گفته‌اند نظامی ایجاد خواهند کرد که کشورهای جهان آن را معتدل یابند، اما در واقعیت، این یک مجوز پنهانی برای طالبان است تا هر طور که مایل اند، بر افغان‌ها ظلم کنند و وضعیت را به کمک رسانه‌های غربی به طور مطلوب بازتاب دهند. این ریاکاری سیاسی عنصر اصلی استراتژی طالبان در دوحه بود تا همه باور کنند که با به اصطلاح طالبان مدرن رو‌به‌رو اند.

پس از سقوط کابل، طالبان کابل‌نشین به زندگی مجلل روی آورده‌اند. آنها برای ازدواج مجدد و داشتن موتر با هم رقابت می‌کنند، در رستورانت‌های لوکس مهمانی برگزار می‌کنند و در تجارت و قراردادهای دولتی سهم دارند.

آنها برای تعطیلات به دوبی و کشورهای آسیای میانه می‌روند و به یوتیوبران زن پول می‌دهند تا از طالبان چهره معتدل ترسیم کنند. این گروه از سوی همتایان غربی خود «طالبان تجاری» نامیده می‌شوند، زیرا بیشتر بر ثروت، تبلیغات شخصی و بازرگانی تمرکز دارد تا ایدیولوژی یا عقیده.

طالبان مستقر در قندهار؛ موضع سختگیرانه اکوره

در سوی دیگر،هبت‌الله آخندزاده و دوستان نزدیکش در حلقه قندهار تلاش دارند سخت‌ترین و افراطی‌ترین حاکمیتی مبتنی بر آموزه‌های مدرسه اکوره را بر افغان‌ها تحمیل کنند.

دیدگاه هبت‌الله این است که در افغانستان باید تنها تفسیر او از اسلام عملی شود و جایی برای انتقاد و مخالفت وجود نداشته باشد. این اندیشه رادیکال که از تفکر مدرسه اکوره سرچشمه می‌گیرد، می‌خواهد که تمام مردم افغانستان مانند هبت‌الله فکر کنند و با تنوع آرا و سبک زندگی مخالف است.

در حالی که طالبان دوحه‌نشین مدعی میانه رو بودن هستند و می‌گویند که رژیم شان برای آغاز تحصیل دختران رهنمودها و تدابیری را روی دست می‌گیرد؛ اما هبت‌الله و دوستانش مانند ملا ندیم، در جهت مخالف در حرکت هستند.

آنها هنوز هم در مورد حق آموزش دختران بر اساس شریعت اختلاف نظر دارند. هبت‌الله در پیام‌های صوتی‌اش حتا مخالفت خود را با مکاتب عصری پسرانه نیز ابراز داشته‌است.

هبت‌الله در سخنرانی‌هایش نفرت خود را از رسانه‌های مدرن مانند تلویزیون نشان داده و اخیراً در یک سخنرانی در تخار گفت: «در بیست سال اخیر افغان‌ها از مسیر اسلام دور شده اند، زیرا بسیاری از مردم تلویزیون تماشا می کنند.»

بین طالبان دوحه و قندهار در گسترش ظلم، استبداد و ترس تفاوتی وجود ندارد. هر دو گروه مردم را می‌کشند وشکنجه می‌کنند که این موضوع به یک روال عادی تبدیل شده‌است.

هبت‌الله از این اقدامات خود پشیمان نیست. به تازگی او به کشتار زندانیان در قندوز اذعان کرده و گفت که عاملان این قتل‌ها از وظیفه برکنار شده یا تغییر یافته‌اند. این نشان می‌دهد که چگونه عادی‌سازی چنین ظلم‌هایی در میان رهبران طالبان جا افتاده‌است.

هرچند تضاد آشکار میان طالبان کابل‌نشین و قندهار‌نشین دیده می شود اما، گروهی از رسانه‌های غربی تلاش دارند که یک بخشی از طالبان را به جهان میانه‌رو معرفی کنند.

از نظر من، این نوع تفکیک همان‌طور که مشکلات کشور را در گذشته حل نکرد، اکنون نیز فقط درد و رنج افغان‌ها را افزایش می‌دهد.

درس‌هایی از ریاکاری طالبان

اول، هیچ گروه افراطی قابل اصلاح نیست؛ هر نوع خوش‌بینی و تلاش در این زمینه، تکرار تجارب تلخ گذشته و یک اشتباه بزرگ است.

دوم، خواستن هر نوع کمک از بیگانگان برای حل مسایل سیاسی کشور یا دخیل کردن آنها در امور داخلی، به معنای تکرار تجارب ناکام قبلی و درس نگرفتن از تاریخ است. اشتراک در کنفرانس‌ها و برنامه‌های خارجی‌ها و دلبستگی به آنها به امید ایجاد تغییر مثبت در افغانستان، هیچ نتیجه‌ای ندارد. تجربه نشان داده‌است که هیچ خارجی در بر خورد با افغانستان صادق نیست.

سوم، مواضع کنونی خارجی‌ها در مورد ارزش‌های حقوق بشری، حقوق زنان و آموزش دختران نیز پر از منافقت است. آنها در گذشته برای دفاع از همین ارزش‌ها جنگ‌ها به راه می‌انداختند.

اما در آستانه روند دوحه برای افغان‌ها گفتند که دیگر از حقوق بشری آنها، کار زنان و تحصیل دختران حمایت نمی‌کنند.در این راستا اصلا نباید به آنها اعتماد کنیم و بهترین راه برای ما این است که بدون کمک آنها راه پیشرفت را انتخاب کنیم.

چهارم، جامعه افغانستان یک جامعه متنوع فکری است و تلاش هبت الله برای اداره این کشور بر اساس آموزه‌های مدرسه اکوره با شکست مواجه می‌شود.جامعه افغانستان افراط‌گرایی طالبان را رد کرده‌است. این واکنش جامعه در کنار اراده نیاز به تدبیر، انسجام، و تلاش دارد که ملی‌گرایان افغان باید آن را انجام دهند. این راه موفقیت است، حتی اگر دشوار، نفس‌گیر و زمان‌بر باشد.

پنجم، سلطه هیچ گروه نیابتی بر افغانستان و به دستور بیگانگان، پایدار نیست. زیرا، با واقعیت‌های سیاسی افغانستان همخوانی ندارد. همچنین، قدرت‌های خارجی عمداً به خاطر منافع خود در میان گروه‌های نیابتی تفرقه می‌اندازند و آنان را در برابر یک دیگر قرار می‌دهند.

ششم، این انتظار که در نتیجه مداخلات خارجی، حاکمیت ملی در افغانستان احیا شود، کاملاً پوچ است. تمام ملی‌گرایان افغان باید اختلافات خود را کنار بگذارند و بر راه‌های عملی و مشورت در مورد مسایل بزرگ ملی کشور تمرکز کنند.