چگونه امکان حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران افزایش یافتهاست؟
مرگ حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان و یکی از مهمترین نیروهای نیابتی ایران در خاورمیانه، وضعیت امنیتی و سیاسی منطقه را به مرحلهای حساس و غیرقابل پیشبینی رسانده است.
این تغییر ناگهانی در ساختار رهبری حزبالله، که همواره نقش کلیدی در معادلات قدرت میان ایران و اسرائیل ایفا میکرد، پیامدهایی فراتر از لبنان داشته و تأثیرات مستقیمی بر سیاستهای منطقهای ایران خواهد داشت.
در این شرایط، احتمال حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران به طور جدی افزایش یافته است.
با توجه به وضعیت پرتنش خاورمیانه و دشمنی ریشهدار میان اسرائیل و ایران، احتمال وقوع حمله پیشگیرانه از سوی اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران، بهویژه در دوره انتقال قدرت ریاستجمهوری امریکا (بین زمان انتخابات و مراسم تحلیف)، افزایش یافته است. این دوره که معمولاً با خلای تصمیمگیری و ضعف رهبری در ایالات متحده همراه است، میتواند فرصتی برای اسرائیل ایجاد کند تا با انجام حملهای استراتژیک، امریکا را به ورود به درگیری وادار سازد. چنین سناریویی میتواند پیامدهای ژئوپلیتیکی، اقتصادی و امنیتی گستردهای را در منطقه و جهان به دنبال داشته باشد.
تضعیف حزبالله و خلای رهبری
حزبالله، بهعنوان یکی از مهمترین نیروهای نیابتی ایران در منطقه، با مرگ حسن نصرالله وارد دورهای از بیثباتی و ضعف رهبری خواهد شد.
نصرالله که یکی از چهرههای کلیدی در شبکه نیابتی ایران بود، نقش مهمی در ایجاد توازن قدرت در برابر اسرائیل و حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه ایفا کرده بود. تضعیف حزبالله پس از مرگ نصرالله میتواند توانایی ایران را برای مقابله با تهدیدات نظامی اسرائیل بهشدت کاهش دهد. این وضعیت، برای اسرائیل یک فرصت استراتژیک محسوب میشود، زیرا با تضعیف یکی از مهمترین عوامل نیابتی ایران، میتواند فشار بیشتری بر برنامه هستهای این کشور وارد کند.
واکنشهای احتمالی ایران و نیروهای نیابتی
با وجود تضعیف حزبالله، ایران همچنان نیروهای نیابتی دیگری مانند حماس، حوثیها و حشد شعبی را در اختیار دارد. در صورت وقوع حمله احتمالی اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، این گروهها، از جمله حزبالله، میتوانند با انجام حملات تلافیجویانه علیه اسرائیل و منافع امریکا در منطقه واکنش نشان دهند. این شرایط ممکن است جنگ محدود موردنظر اسرائیل را به یک درگیری گسترده منطقهای تبدیل کند و دیگر بازیگران کلیدی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی را نیز درگیر سازد.
گسترش این درگیری، علاوه بر منافع منطقهای، پای قدرتهای جهانی نظیر امریکا، روسیه و چین را نیز به معادلات جدید خواهد کشاند. امریکا بهعنوان متحد اصلی اسرائیل احتمالاً مجبور به دخالت مستقیم خواهد شد. روسیه و چین، با توجه به بحرانهای کنونی در اوکراین و تایوان، ممکن است از این وضعیت برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی خود بهرهبرداری کنند.
در این میان، اتحادیه اروپا و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز نقشی مهم ایفا خواهند کرد. اتحادیه اروپا ممکن است به دنبال میانجیگری و کاهش تنشها باشد، درحالیکه کشورهای خلیج فارس، مانند عربستان و امارات، که نگران افزایش نفوذ ایران در منطقه هستند، ممکن است از افزایش فشار بر ایران استقبال کنند.
احتمال تضعیف یا سقوط رژیم ایران
افزایش فشارهای نظامی و اقتصادی ناشی از جنگ میتواند به تضعیف یا حتی سقوط حکومت جمهوری اسلامی ایران منجر شود. ایران که پیش از این نیز با تحریمهای شدید اقتصادی و نارضایتیهای داخلی مواجه بود، ممکن است در برابر این فشارهای جدید توان مقاومت نداشته باشد. تضعیف نیروهای نیابتی ایران، بهویژه پس از مرگ نصرالله، و کاهش حمایتهای منطقهای میتواند ساختار قدرت در تهران را با خطر فروپاشی روبهرو کند.
سقوط احتمالی رژیم ایران، علاوه بر تأثیرات مستقیم بر این کشور، پیامدهای گستردهای در سطح منطقه به دنبال خواهد داشت. کشورهای همسایه، بهویژه عربستان سعودی و امارات، ممکن است از این فرصت برای گسترش نفوذ خود استفاده کنند، درحالیکه ایران با فروپاشی داخلی و رقابتهای قدرت درونی روبهرو شود. این شرایط میتواند دورهای از بیثباتی را برای ایران به همراه داشته باشد، بهطوریکه گروههای سیاسی و نظامی مختلف برای بهدست آوردن قدرت وارد کشمکش شوند.
تأثیرات اقتصادی بر افغانستان
یکی از مهمترین پیامدهای تضعیف یا تغییر رژیم در ایران، تأثیرات اقتصادی آن بر افغانستان است. افغانستان بهشدت به واردات کالاهای اساسی مانند سوخت، مواد غذایی و دارو از ایران وابسته است. در صورت بروز بیثباتی در ایران، افغانستان با بحران اقتصادی جدی روبهرو خواهد شد، زیرا کاهش یا قطع واردات از ایران میتواند زندگی روزمره مردم افغانستان را بهشدت تحت تأثیر قرار دهد.
علاوه بر این، در صورت وقوع جنگ یا تضعیف و سقوط رژیم ایران، میلیونها مهاجر افغان مقیم این کشور با خطر بازگشت اجباری به افغانستان مواجه خواهند شد. بازگشت انبوه این مهاجران، در شرایطی که اقتصاد افغانستان ضعیف و نرخ بیکاری بالاست، میتواند به افزایش فقر، بیکاری و فشار بر زیرساختهای ضعیف کشور منجر شود.
در چنین شرایطی، طالبان که بهدنبال تثبیت قدرت و بهبود روابط اقتصادی با همسایگان است، با چالشهای جدیدی روبهرو خواهد شد. افزایش فشارهای اقتصادی بر افغانستان میتواند مشروعیت طالبان را بیشتر زیر سؤال ببرد و نارضایتیهای عمومی را افزایش دهد که بهنوبه خود منجر به تشدید بیثباتی سیاسی، امنیتی و اجتماعی در این کشور خواهد شد.
پیامدهای سیاسی و امنیتی برای افغانستان
در صورت تضعیف یا سقوط رژیم ایران، خلای قدرت در منطقه ممکن است به گسترش فعالیت گروههای افراطی منجر شود. در این سناریو، طالبان ممکن است با گروههایی مانند القاعده و سایر شبکههای تروریستی، ائتلافهای تازهای تشکیل دهند تا نفوذ خود را در منطقه تقویت کنند. طالبان که از گذشته روابط نزدیکی با القاعده و دیگر گروههای تروریستی داشتهاند، ممکن است بهدنبال تحکیم این روابط برای افزایش قدرت خود در برابر فشارهای بینالمللی و منطقهای باشند.
این نزدیکی میان طالبان و گروههای افراطی میتواند پیامدهای امنیتی جدی برای منطقه و جهان به همراه داشته باشد. بازگشت القاعده به صحنه قدرت در افغانستان و همکاریهای جدید با طالبان، امنیت بینالمللی را تهدید کرده و میتواند به افزایش فعالیتهای تروریستی در سطح جهانی منجر شود. شکلگیری چنین ائتلافهایی میان گروههای افراطی، میتواند بستری جدید برای رشد و گسترش افراطگرایی در افغانستان و فراتر از آن فراهم کند.
(سناریوهای احتمالی امریکا و متحدانش علیه رژیم طالبان را در مطلبی جداگانه بررسی خواهم کرد).
آیا سقوط رژیم ایران میتواند فشارها بر طالبان را افزایش دهد؟
اگر رژیم جمهوری اسلامی ایران سقوط کند و یک دولت «دموکراتیک» و «باثبات» که دارای روابط گسترده با منطقه و جهان باشد جایگزین آن شود، این تحول میتواند تأثیرات چشمگیری بر وضعیت داخلی و بینالمللی افغانستان، بهویژه بر رژیم طالبان داشته باشد. ایران دموکراتیک و باثبات احتمالاً سیاستهای خارجی و امنیتی خود را بازبینی خواهد کرد و ممکن است از حمایت نیروهای نیابتی و افراطگرا در منطقه دست بکشد.
در این صورت، طالبان که به برخی از کشورها و شبکههای نیابتی برای حمایت مالی و نظامی وابسته است، ممکن است منزویتر از گذشته شود. یک ایران دموکراتیک میتواند نمادی از تحول و پیشرفت برای دیگر کشورهای منطقه باشد و همزمان روابط خود را با جامعه جهانی بهبود بخشد. این مسئله نه تنها میتواند فشارهای دیپلماتیک بیشتری بر طالبان وارد کند، بلکه ممکن است به تغییر افکار عمومی مردم افغانستان و تحریک نارضایتیهای داخلی علیه طالبان منجر شود.
هرچند این تحولات بهطور قطعی به سقوط رژیم طالبان منجر نخواهد شد، اما در صورت افزایش فشارهای داخلی و بینالمللی، این رژیم با چالشهای جدیتری برای حفظ قدرت خود روبهرو خواهد شد. به همین دلیل، سقوط رژیم ایران میتواند روند منزوی شدن طالبان را تسریع کند، اما عوامل دیگری مانند واکنش جامعه بینالمللی، همسایگان افغانستان و تحولات داخلی این کشور نیز در شکلدهی به آینده طالبان نقش کلیدی خواهند داشت.
نتیجهگیری
حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران میتواند زنجیرهای از تحولات پیشبینینشده و غیرقابلمهار را بهدنبال داشته باشد. از گسترش جنگ و درگیریهای منطقهای تا تغییرات ساختاری در رژیم ایران، پیامدهای این اقدام فراتر از مرزهای ایران خواهد بود. در کوتاهمدت، خاورمیانه وارد دورهای از بیثباتی شدید خواهد شد و بازیگران جهانی ممکن است وارد رقابتهای جدید ژئوپلیتیکی شوند. در میانمدت، تغییر رژیم در ایران و پیامدهای اقتصادی و امنیتی آن برای افغانستان و سایر کشورهای منطقه میتواند به بیثباتیهای گستردهتری منجر شود. در بلندمدت، نزدیکی بیشتر طالبان به گروههای افراطی و شکلگیری ائتلافهای جدید تروریستی، تهدیدات امنیتی جهانی را افزایش خواهد داد.
در نهایت، هرگونه اقدام نظامی علیه ایران میتواند تغییرات ساختاری عمیقی در نظم جهانی و امنیت منطقهای ایجاد کند و تأثیرات گستردهای بر کشورهایی مانند افغانستان خواهد داشت.