«نسلکشی» هزارهها و راههای جلوگیری از آن
جنوساید که در زبان فارسی زیر عنوان نسلکشی و قتل عام نیز ترجمه شده است در کنار جرایم جنگی، جنایت علیه بشریت و جرم تجاوز (منظور تجاوز جنسی نیست)، یکی از چهار جرم سنگین بینالمللی است.
جنوساید توسط کنوانسیون ۱۹۴۸ جنوساید و همچنین اسناد مهم بینالمللی دیگر از جمله اسناسنامه روم و کنوانسیونهای چهارگانه ژنو تعریف و جرمانگاری شده است.
به طور خلاصه جنوساید عبارت است از:
- کشتن اعضای یک گروه با اهداف قومی، مذهبی و زبانی؛
- رساندن صدمات وخیم جانی و روانی به اعضای یک گروه؛
- قرار دادن اعضای یک گروه تحت شرایطی که انهدام فیزیکی، قسمی و یا کلی آنان را در قبال داشته باشد؛
- جلوگیری از زاد و ولد اعضای یک گروه؛
- انتقال قهری کودکان یک گروه به گروه دیگر.
قابل یادآوری است که هرگاه یکی و یا همه عناصر ذکر شده در بالا پیرامون یک گروه قومی، مذهبی و... صدق کند، طبق تعریف حقوقی جرم جنوساید، آن گروه قومی، مذهبی در معرض نسلکشی قرار دارد.
هزارههای افغانستان به عنوان یک گروه قومی- مذهبی در طول تاریخ مورد ظلم قرار گرفتهاند که یکی از مظالم اعمال شده بالای هزارهها عبارت از نسلکشی یا جنوساید است. طوری که در تعریف جرم جنوساید خوانده میشود، دستکم سه مورد از عناصر شکلدهنده آن پیرامون هزارهها صدق میکند.
نخست، اعضای جامعه هزاره افغانستان به صورت تاریخی بنا به دلایل مذهبی- قومی مورد کشتار قرار گرفتهاند. دوم، اعضای جامعه هزاره به گونه مدوام در معرض صدمات فیزیکی و روانی قرار داشتهاند. سوم، اعضای جامعه هزاره به صورت تاریخی در شرایطی قرار داده شدهاند که نسلکشی آنان را تسهیل میکند و عمدهترین نمونه آن جغرافیا و غصب زمینهای متعلق به این گروه قومی- مذهبی است.
هزارهجات یک جغرفیای محصور و در حقیقت یک زندان طبیعی است. مسیرهای آمد و شد به مناطق هزارهنشین یکی از شرایط تسهیلکننده نسلکشی (کشتار اعضای جامعه هزاره) است.
با نظرداشت این موارد و همچنین عناصر حقوقی شکلدهنده جرم نسلکشی، جامعه هزاره به لحاظ تاریخی و به گونه متداوم در معرض نسلکشی قرار داشته است.
این به آن معنی است که هرگاه جرم را عملی بپذیریم که توسط یک سند حقوقی جرمانگاری شده است، پس هیچ تردیدی نسبت به نسلکشی جامعه هزاره، دستکم از لحاظ حقوقی وجود ندارد. اما مشکل در کجاست؟
نخستین معضل فراراه اذعان به نسلکشی هزارهها در افغانستان سیاسی بودن مسئله است. اذعان به نسلکشی نخستین گام در راستای جلوگیری از آن است و از آن جایی که این امر در افغانستان به شدت سیاسی و توأم با التهابات ناشی از جریانات سیال فضای مجازی است، بعد سیاسی مسئله نسلکشی هزارهها به درستی شکافته نشده است.
این مسئله البته مربوط به هر دو جانب قضیه یعنی داعیهداران نسلکشی هزارهها که عمدتاً هزارهها هستند و همچنین جامعه افغانستان در کل به ویژه جامعه سیاسی است.
به لحاظ تاریخی نخستین نسلکشی هزارهها به تهدابگذاری افغانستان به عنوان یک دولت یعنی زمان عبدالرحمن خان برمیگردد.
ملیگرایان پشتون مبحث نسلکشی هزارهها را از عینک سیاسی- حیثیتی نگاه کردهاند و این باعث شده است اذعان به نسلکشی هزارهها مسئلهدار شود.
از جانب دیگر، جامعه هزاره در نخستین «طوفان توییتری» توقف نسلکشی هزارهها، برای پرهیز از درگیر شدن در بعد سیاسی مسئله، کمپاین توقف نسلکشی هزارهها را بدون اذعان به ریشههای تاریخی آن، راه انداختند و به پیش بردند.
انکار بعد سیاسی مسئله نسلکشی به دلایل ایجابی یا سلبی نفس مسئله، یعنی جرم نسلکشی را هرگاه متوقف نکند، منحرف میکند.
بنابراین نخستین گام در راستای توقف نسلکشی هزارهها اذعان به نسلکشی در ابعاد مختلف آن به ویژه بعد سیاسی است. این امر از طریق گفتوگوهای موثری که برای داعیهداران و همچنین مخالفان آن قانعکننده باشد، قابل دستیابی است.
دومین معضله فراراه داعیه انسانی توقف نسلکشی هزارهها، هدفمند نبودن آن در بعد داخلی است.
طوری که دیده شد، از آغاز کمپاین توقف نسلکشی هزارهها، مخاطب این کمپاین بیشتر جامعه بینالمللی بوده است تا جامعه افغانستان.
بدون شک توجه جامعه بینالمللی به مسئله جنوساید کارساز است اما نباید فراموش کرد طبق معیارهای پذیرفته شده بینالمللی جلوگیری از جرم نسلکشی نخست در داخل قلمروی یک کشور باید اتفاق افتد.
بنابراین زمان آن فرا رسیده است که داعیه توقف نسلکشی هزارهها در بعد داخلی هدفمند شود.
برای چنین امری، میتوان به دو روش متوصل شد؛ نخست، جامعه هزاره به عنوان متضررین اصلی جرم نسلکشی بایست به صورت هدفمند با تمامی جریانات و چهرههای سیاسی وارد گفتوگوی جدی به منظور اذعان به نسلکشی هزارهها شوند. دوم، جامعه هزاره هر نوع مشارکت خویش در هر امر مرتبط به افغانستان را مشروط بر اذعان به نسلکشی هزارهها در افغانستان کند.
بدون شک، جامعه هزاره افغانستان به لحاظ کمی و کیفی در وضعیتی قرار دارد که هیچ راهکاری برای آینده افغانستان بدون مشارکت معنیدار آنان به هدف نمیرسد. بنابراین هرگاه جامعه هزاره نخستین و اساسیترین شرط خویش برای سهمگیری در هر امر مرتبط به افغانستان را منوط به اذعان به نسلکشی هزارهها کند، بدون شک این امر حاصل شدنی است.
در عین زمان، هرگاه معیار و محک مشارکت و سهمگیری سیاسی هزارهها با تمامی جریانات و چهرههای سیاسی منوط و مشروط بر اذعان نسلکشی هزارهها باشد، بدون شک تغییر بسزایی در داعیه توقف نسلکشی هزارهها حاصل خواهد شد.
سومین مسئله هدفمند ساختن داعیه توقف نسلکشی هزارهها در بعد بینالمللی است. این به آن معنی است که در کنار تلاشهای موجود در فضای مجازی، فعالان جامعه هزاره در هماهنگی و همکاری با سایر کنشگران افغانستان مسئله نسلکشی هزارهها را وارد مجامع قضایی بینالمللی کنند.
طبق اسناد رسمی سازمان ملل متحد، پایان یافتن معافیت مجرمین نسلکشی یکی از تعهدات اساسی آن سازمان و همچنین محکمه بینالمللی جنایی است.
جامعه هزاره باید انرژی مادی و معنوی خویش را در راستای به محاکمه کشاندن مجرمین نسلکشی هزارهها به خرج دهند.
برگزاری محاکم تمثیلی البته یکی از روشهای موفق دیگر است که میتواند پیشزمینهای برای برگزاری محاکم اصلی باشد.
نسلکشی هزارهها البته در مقاطع مختلف تاریخی به ویژه در دوره نخست استیلای طالبانی اتفاق افتاده است که مرتکبین آن نیز تا به حال در قید حیاتاند.
بنابراین کار در راستای به محاکمه کشاندن مجرمین نسلکشی هزارهها در حقیقت گام اصلی در راستای توقف این جنایت شنیع است.
به عنوان جمعبندی میتوان گفت که نخست، نسلکشی هزارهها در افغانستان متاسفانه یک واقعیت تلخ است. انکار نسلکشی هزارهها در افغانستان یک امر سیاسی و در عین حال غیراخلاقی است. سوم، توقف نسلکشی هزارهها در افغانستان یک امر حیاتی برای آینده صلح و ثبات در افغانستان است که تمامی طرفها باید سهم خویش را در آن ادا کنند. چهارم، داعیه جلوگیری از نسلکشی هزارهها باید در ابعاد داخلی و خارجی هدفمند شود.