آیا 'جبهه متحد' هواداران اشرف غنی در امریکا برای جنگیدن با طالبان آماده می‌شوند؟

جواد عزیز

پژوهشگر امنیتی

به تازگی شماری از افسران ارشد نظامی و استخباراتی نیروهای مسلح دولت پیشین پس از دوسال تلاش بی‌وقفه و دیدارهای متعدد با نظامیان و اتاق‌های فکر کشورهای غربی، جریانی را تحت عنوان «جبهه متحد افغانستان» تاسیس کرده‌اند.

چهار نفر از چهره‌های ارشد این جریان، خوشحال سعادت، معاون سابق امور نظامی اداره امنیت ملی، سمیع سادات، فرمانده قول اردوی ۲۱۵هلمند و رئیس جبهه متحد افغانستان، مسعود بختور، والی سابق فراه و قیوم رحیمی‌، والی سابق لوگر‌ و برادر عبدالسلام رحیمی، رئیس دفتر رئیس‌جمهوری سابق و عضو هیئت مذاکره‌کننده صلح با طالبان در دوحه، اند.

به نظر می‌رسد که نام «جبهه متحد افغانستان» از نام جبهه متحد به رهبری احمدشاه مسعود، به عاریت گرفته شده است. جبهه متحد ۲۵ سال قبل به طور بومی و برای نبرد علیه طالبان و تروریسم در داخل افغانستان شکل گرفته بود و فرمانده و رهبری کاریزماتیک داشت، اما جبهه جدید در شرایط متفاوت و هزاران کیلومتر دورتر از افغانستان به طور غیربومی در امریکا شکل گرفته و رهبران آن روایت جدیدی برای افغانستان ندارند و ممکن است در فقدان اتحاد میان جریان‌های ضدطالبان موفقیت چندانی در تحقق اهدافش نداشته باشد.

با این حال، سمیع سادات، رئیس این جریان جدید که پس از سقوط نظام جمهوری به سمت منتقدان رهبری نظام قبلی تغییر جهت داد، اهداف این جبهه را چنین فشرده کرده است: «رهایی افغانستان از اشغال طالبان، بیرون راندن گروه‌های افراطی، رفاه شهروندان این کشور و احیای نمادهای دوره جمهوریت».

هرچند جزئیات تشکیلات و امکانات، روابط افقی و عمودی این جبهه در داخل و خارج از کشور با مردم و جریان‌های سیاسی و نظامی دیگر معلوم نیست، اما معلوم است که بیشتر حامیان این جبهه از میان نظامیان سابق و هواداران محمداشرف غنی خواهند بود.

برداشت کلی این است که جبهه متحد مستلزم ایجاد جبهات نظامی در داخل افغانستان است، موردی که در دو سال گذشته بارها توسط اعضای تیم رهبری این جریان وعده داده شده، اما تا کنون هیچ کار عملی در زمینه صورت نگرفته است. این گروه در تبعید با رویکردها و شعارهای سیاسی کنونی نتیجه‌ای نخواهد گرفت و نیز بدون توسل به رویکرد نظامی علیه طالبان، نه این گروه نابود می‌شود و نه نظام جمهوریت گذشته احیا خواهد شد.

تاسیس این جبهه به طور مشخص پنج پیام دارد:

یک. ظاهرا تاسیس جبهه متحد افغانستان با مجوز ادارات مشخص اداره امریکا صورت گرفته است. اما تا هنوز مشخص نیست توافق با تاسیس جبهه، بر سیاست کنونی امریکا مبنی بر عدم حمایت از جنگ علیه طالبان تاثیر گذاشته است یا نه. طالبان در دوسال گذشته با وجود دریافت مشوق‌های مالی و سیاسی امریکا، آماده همراهی با جامعه جهانی نشده، بلکه با ترفندهای گوناگون امریکا را فریب داده و تمسک بیشتر به تمکین رقبای واشنگتن داشته است.

دو. تاسیس جبهه متحد افغانستان در امریکا می‌رساند که ایالات متحده نمی‌خواهد در حمایت از جایگزین طالبان همه تخم‌ها را در یک سبد بگذارد. امریکا احتمالا از جبهه مقاومت ملی، جبهه آزادی و شورای عالی مقاومت ملی حمایت کند، اما پشتیبانی از اعضای رهبری جبهه جدید در محراق توجه خواهد بود.

سه. تاسیس این جبهه در امریکا نشان می‌دهد که شماری از نظامیان دولت پیشین افغانستان پس از دو سال قادر شده‌اند که هویت جدیدی برای خود و حامیان‌شان تعریف و پا به عرصه فعالیت عملی بگذارند.

چهار. تاسیس جبهه متحد افغانستان نشان می‌دهد که آنها با سایر گروه‌های ضد طالبان روی اهداف مشترک به توافق نرسیده‌اند.

پنج. جبهه متحد افغانستان برای احیای جمهوریت سابق گام برمی‌دارد، اما رهبران این گروه ظاهرا واقع‌بین به نظر نمی‌رسند. زیرا جمهوریت سابق در زمان حیات خویش اعتبار لازم نزد مردم و جامعه جهانی نداشت و به همین دلیل فروپاشید. حالا تلاش برای احیای آن امر معقولی به نظر نمی‌رسد و مردم از آن استقبال نخواهند کرد.

در همین حال، مردم و اکثریت نظامیان پیشین افغانستان از رهبران جبهه متحد افغانستان برداشت‌های مختلف و منفی دارند. این افراد پیشتر ‌از همه در تاریخ ۲۴ اسد ۱۴۰۰ فرار کردند. از سوی دیگر، رهبران این جریان باید خویشتن را آماده شرایط جدید کنند، زیرا پس از این، امریکا و ناتو مانند گذشته در پاسخ به تماس‌های آنها، نیرو و حمایت هوایی اعزام نخواهند کرد.

تاسیس جبهه جدید نه اولین جبهه و نه آخرین جبهه خواهد بود. قبلا ۱۰ جبهه نظامی و پنج حزب سیاسی با اعلام موجودیت در داخل و خارج از افغانستان، پرچم مخالفت علیه طالبان را بلند کردند، اما بدون همبستگی تاثیر چندانی بر اوضاع نداشته‌اند. از این جبهه‌ها، جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود و جبهه آزادی به رهبری یاسین ضیا در جغرافیای افغانستان عملاً با طالبان در جنگ اند.

تعدد جبهات علیه طالبان بیانگر چیست؟

شکل‌گیری جبهات متعدد ضدطالبان امری ناگزیر است، اما نبود وحدت فکر و عمل در میان رهبران جبهات، نقاط ضعف آنان را به نمایش می‌گذارد. رهبران آن‌ها در همان مسیرهای گذشته راه می‌روند. این افراد هیچ درسی از حوادث تلخ شکست و سقوط نگرفتند. در حالیکه مردم افغانستان از تداوم حضور و تسلط طالبان بر افغانستان سخت رنج می‌برند، اما رهبران جریان‌های مخالف طالبان کمتر با خواست‌های مردمی همراهی کرده‌اند.

به‌ نظر می‌رسد که نسل دوم جمهوریت نیز بدون اجماع بر سر اهداف و مبارزه مشترک علیه دشمن مشترک، سنت سیاسی گروه‌های جهادی و سیاسی قبلی را تکرار می‌کنند. در دولت پیشین تعداد احزاب سیاسی و جهادی به ۷۳ گروه می‌رسید. با این حال، عرصه سیاست افغانستان در آن زمان، میدان بازی و مانور چهره‌های سنتی و با نفوذ بود تا جریان‌های سیاسی پراگنده و غالباً نوظهور و گمنام.

با این حال، آیا رهبران جبهات ضدطالبان در فقدان اعتماد به یکدیگر جایگزین طالبان خواهند شد؟ آیا آن‌ها شایسته نمایندگی از مردم افغانستان اند و ظرفیت رهبری جامعه را دارند؟ مردم افغانستان قبل و در جریان جنگ با اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان در دهه ۶۰ خورشیدی، با برایند عملکرد رهبران تنظیم‌های جهادی آشنا نبودند، اما فعلا چنین نیست.

آیا تظاهر به جنگ علیه طالبان از پایتخت‌های اروپایی و امریکا، به جنگ واقعی علیه این گروه منجر خواهد شد؟ پاسخ نخیر است، زیرا رهبران و مقامات اروپایی و امریکایی قبلا اعلام کرده‌اند که از حرکت‌های مسلحانه علیه طالبان در افغانستان حمایت نمی‌کنند، مگر اینکه این کشورها سیاست خود را تغییر دهند.

رهبران جریان‌های ضدطالبان باید بدانند که عدم اتحاد آنها برای مردم افغانستان پذیرفتنی نیست. مردم افغانستان از رهبران فعلی جریان‌های نظامی فداکاری می‌خواهند تا در یک وحدت نسبی دست به دست هم دهند و مردم را از شر تروریسم نجات دهند. ارزیابی خواست‌های مردم افغانستان نشان می‌دهد که آنان از رهبران ضد جبهات طالبان در چهار مورد تقاضای مشخص دارند.

یک. رهبران جریان‌های ضدطالبان، پیش از همه به دلیل کوتاهی در پایبندی به تعهدات خود مبنی بر دفاع از مردم افغانستان عذرخواهی کنند. با تعهدات تازه قول بدهند که از خارج برمی‌گردند، علیه طالبان می‌جنگند و مردم را تنها نمی‌گذارند.

دو. رهبران جریان‌های ضدطالبان با دید فراقومی، فرازبانی و فراسمتی با یکدیگر اتحاد کنند، تشکیلات سیاسی‌نظامی را برای آینده افغانستان روی چهار نکته مشخص متمرکز سازند:

الف. تدوین کلان روایت ملی برای جنگ و صلح با پیش‌بینی نظام سیاسی غیرمتمرکز؛

ب. ایجاد چتر کلان سیاسی برای حضور نمایندگان همه اقوام و مناطق؛

ج. استفاده همزمان از مثلث جنگ چریکی تهاجمی و تسخیر جغرافیا، جنگ اطلاعاتی و جنگ روانی؛

د. تعیین اولویت‌ها در مناسبات بین‌المللی و منطقه‌ای و اولویت دادن به ارتباطات منطقه‌ای و حفظ روابط با غرب.

سه. رهبران جبهه‌های ضدطالبان پایتخت‌های اروپا و امریکا را ترک کنند و تا آزادسازی یکی از ولایات کشور به یکی از کشورهای منطقه باز گردند و اجتماع کنند. در این میان از ظاهر شدن در رسانه‌ها و تحلیل جنگ و صلح افغانستان خودداری و تا مدتی خویشتن را پنهان کنند.

چهار. رهبران جبهه‌های ضدطالبان نباید از نظامیان پیشین که درشرایط سختی در افغانستان به سر می‌برند، استفاده ابزاری کنند. نظامیان پیشین قربانی‌های زیادی داده‌اند. از اینکه جنگ زمان‌گیر است، در گذر زمان همه آماده به جنگ خواهند بود، اما به طور مشخص این نظامیان را از این بیش آسیب‌پذیر نسازند.