دشمن طاووس آمد پرّ او؛ حوادث بدخشان و رفتار آشنای رژیمهای تمامیتخواه
انفجارهای اخیر در بدخشان و کشته شدن شماری از فرماندهان تاجیکتبار طالبان، در چهار و نیم دهه اخیر افغانستان حکایت نادری نیست. چنین حوادثی در این کشور بارها از سوی گروهها و ساختارهای حاکم روی داده و ریشه در تنشهای میانگروهی، پاکسازیهای سازمانی و اختلافات فکری داشته است.
داعش اگر نام رمزی برای طالبان نباشد، بدون شک رقیبی برای این گروه میتواند باشد که بازهم در بسیاری از موارد جهت فکری مشابه با این گروه دارد.
کشتن نثاراحمد احمدی والی طالبان برای بدخشان و بعد انفجار داخل مسجد در مراسم فاتحه او زنگ خطر را برای بسیاری از افراد طالبان به صدا درآورده است. هرچند سران این گروه در طول جنگهای خود در بیست سال گذشته و پیش از آن «تابآوری» در برابر حوداث را بهخوبی آموختهاند که زود سراسیمه نشوند و آن را پنهان کنند، ولی انکار نمیتوان کرد که حادثه بدخشان خیلیها را در درون طالبان سراسمیه کردهاست. به ویژه آنانی را که منتقد وضعیت میشوند و یا از نگاه تباری با هسته اصلی قدرت طالبان همتبار نیستند.
در نزدیک به دوسالی که طالبان دوباره بر افغانستان مسلط شده، نشانههایی از یک روش خاص برای مقابله با منتقدان و مخالفان داخلی این گروه دیده میشود. صلاحالدین ایوبی فرمانده اوزبیکتبار در فاریاب، حمید خراسانی فرمانده جنجالی اهل پنجشیر و مولوی مهدی فرمانده هزارهتبار ، همه بیرون از حلقه تباری جریان مسلط طالباناند که یا مسلحانه در برابر آن ایستادند (مانند مولوی مهدی که سرش را در این راه گذاشت) و یا چون دیگران که فقط در برخی موارد به منتقدان بالفعل تبدیل شدند.
مورد دیگر جنرال خودخوانده، مبین، بود که در پی انتقادی از طالبان در یک گفتگوی اینترنتی، به کابل فراخوانده شد و گفته میشود اکنون در بازداشتگاه استخبارات طالبان بهسر میبرد. از این دست قضایا در میان طالبان کم نیست، اما اکثراً رسانهای نشدهاند.
طالبان تنها مخالفان فکری، سیاسی و نظامی خود را زندانی و گاه سربه نیست نمیکند، بلکه چنین برخوردی با افراد خودی نیز که به هر دلیلی «مخرب» و «معاند» تشخیص داده میشوند، صورت میگیرد.
این افراد هم لزوما تنها از اقوام «دیگر» نیستند و میتواند از همتباران نزدیکشان را هم دربر گیرد، اما به هر حال این گونه برخوردهای حذفی با افراد خارج از تبار هسته قدرت اصلی این گروه، بیشتر به چشم میخورد.
هسته رهبری طالبان که نهاد پرقدرت و مرموزی چون استخبارات این گروه را در اختیار دارد، به آسانی هم با مخالفان بیرون از گروه و هم با مشکلسازان درون آن تصفیه حساب میکند. و این چیزی نیست که در افغانستان و جهان پیشینه نداشته باشد.
گروههای مجاهدین در دهههای شصت و هفتاد خورشیدی با وجود آن که به اصطلاح در برابر «دشمن واحد» میجنگیدند، اما در درون خود نیز جنگ دیگری داشتند و بخشی از افراد خودی و حتی هم تبارخود را به شیوه دیکتاتوریهای رایج جهان از صحنه حذف کردند.
حکومت حزب دموکراتیک خلق که گرایشهای استالنیستی داشت، در سالهای حاکمیت خود در افغانستان ، به ویژه در سالهای نخست، دهها فرد خودی را که دشمن تلقی میشدند، از صحنه برانداخت.
ساختارهای بسته قدرت که استبداد رأی و دیکتاتورمنشی را، راه بقای خود میداند، با توسل به کشتار عمومی و ایجاد ارعاب حتی در صفوف خودی اقتدار خود را به نمایش میگذارد.
داستان جالبی از زمان استالین دیکتاتور شوروی نقل میشود، که او حتی افراد مهم کابینه و نزدیکان خود در حزب را نیز وادار میکرد که رضایتمندانه زندانی شوند و به جرم های ناکرده در برابر مردم اعتراف کنند. پس از این اعترافها، استالین در کمال خونسردی دوستان حزبیاش را به پای چوبه دار میبرد. دلیلی که استالین برای این افراد میآورد این بود، که چنین اقدامهایی سبب میشود « حکومت پرولتریا» در شوروی مستحکم شود و به دژی تسخیرناپذیر برای «دشمنان» آن در جهان به حساب آید. حزب دموکراتیک خلق در افغانستان و دیگر اقمار شوروی سابق نیز از همین الگو پیروی میکردند.
جالب این جاست که در همان زمانی که استالین رفقای خود را به در راه نجات پرولتریا به قربانگاه میفرستاد، ادلف هیتلر در المان نازی نیز با همین منطق جوخههای اعدام برای خودیهایش تدارک دیده بود؛ هر چند که میان افکار استالین و هیتلر از زمین تا آسمان فاصله بود. اما دیکتاتوریها و دیکتاتورها در همه جای جهان و با هر رنگ و لباس ایدیولوژیکی که ظاهر شوند بنا به همان ساختار خشن تمامیتخواهی به اقدامهای مشابه متوسل میشوند.
حکومت طالبان هم در حدود دو سال گذشته چنین چهره تمامیتخواهانه تباری و فکری از خود به نمایش گذاشته و بعید نیست حوادث مانند آنچه در بدخشان روی داد، باز هم تکرار شود.
حتی اگر طالبان به صورت مستقیم در رویدادهای بدخشان نقشی نداشته باشد، اما دور از انتظار نیست که در رویدادهای مشابه آینده دست داشته باشد. چرا که هیچ ساختار استبدادی نمیتواند از آن ذات و سرشت اصلی خود ک تحکیم قدرت در ازای کشتار بیشتر است، دور شود.