"طالبان با به رسمیت شناخته شدن تغییر نمی‌کند"

جمشید یما امیری
جمشید یما امیری

روزنامه‌نگار

با گذشت دو سال از حاکمیت طالبان در افغانستان، عده‌ای استدلال می‌کنند که برای مسئول و پاسخگو کردن طالبان نیاز است تا حاکمیت این گروه در افغانستان به‌رسمیت شناخته شود و دولت‌های جهان روابط با کابل را از سر گیرند.

به اعتقاد آنان، بی‌اعتنایی طالبان به مطالبات داخلی و جهانی، ریشه در انزوای آنها دارد.

از این رو، این جمع که به «لابی طالبان» معروف اند، می‌خواهند رهبران طالبان از فهرست سیاه سازمان ملل متحد خارج شوند، ۹ میلیارد دالر ذخایر بانک مرکزی افغانستان آزاد و در اختیار بانک مرکزی قرار گیرد، سفارت‌ها و دفاتر کشورها و سازمان‌های بین المللی در کابل بازگشایی گردند و نمایندگی‌های دیپلوماتیک افغانستان در سازمان ملل و کشورهای جهان به طالبان سپرده شوند.

دولت‌ها یا دستکم دولت‌های مقتدر و تاثیرگذار، نمی‌توانند بدون در نظر گرفتن شروط و قوانین بین المللی، و شرایط داخلی افغانستان و جهان به طالبان رسمیت دهند.این گروه بایستی شروط به رسمیت شناختن مانند قطع رابطه با گروه‌های تروریستی را فراهم کند.

اعتماد برباد

منطق لابی طالبان یادآور فشارها و استدلال‌هایی است که زلمی خلیلزاد، فرستاده سابق امریکا برای افغانستان هنگام مذاکرات صلح با طالبان در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ داشت. او بر حکومت وقت فشار‌ آورد که انس حقانی، مالی‌خان، عبدالرشید عمری و دیگر چهره‌های سرشناس طالبان را رها کند تا به گفته او، در روند صلح میان افغان‌ها اعتمادسازی شود.

بعداً با همین استدلال و با فشار گسترده امریکا و شماری از کشورهای منطقه، دستکم هفت هزار زندانی طالبان آزاد شدند. این زندانیان پس از رهایی، مستقیماً وارد میدان جنگ شدند و درحملات طالبان شرکت کردند. رهایی زندانیان نه تنها به روند صلح کمکی نکرد، بلکه روحیه مضاعف به طالبان بخشید.

اخوت تروریستی

طالبان در قرارداد صلح دوحه، فارمت صلح مسکو و نشست‌های دو و سه جانبه در چین، تهران و اسلام‌آباد متعهد شده بود که اجازه نمی‌دهد افغانستان به پناهگاه تروریستان تبدیل شود. اما، وقتی قدرت را به دست گرفت، برخلاف آن عمل کرد.

کشته‌شدن رهبر القاعده در قلب کابل گواه ثابت قدم ماندن طالبان در راه اتحاد با تروریستان بین‌المللی است.

آصف درانی، نماینده جدید پاکستان برای افغانستان اخیراً در مقاله‌ای در روزنامه «نیشن» نوشت که ده‌ها گروه تروریستی در افغانستان فعال اند. بربنیاد اظهارات او، علاوه بر القاعده، گروه‌های مانند جنبش اسلامی ترکستان شرقی، داعش، جنبش اسلامی اوزبیکستان و تحریک طالبان پاکستان آزادانه در خاک افغانستان فعالیت دارند.

طالبان به فشارهای پاکستان، نزدیک‌ترین متحد آن، درباره مهار طالبان پاکستانی و خلع سلاح آنها نیز تن نداده ‌است.

مشروعیت داخلی

در دو سال حاکمیت طالبان، عملا تمام اقوام افغانستان از بدنه سیاسی نظام حذف شده‌اند. برخلاف آنچه گفته می‌شود، بخش کلان جامعه پشتون نیز از ساختار قدرت حذف شده‌است. افراد تحصیل یافته و با تجربه به طور کامل از سطوح بالایی و میانی نظام کنار گذاشته شده‌اند. ساختار دولت در انحصار یک قوم نه، بلکه در انحصار مطلق یک گروه سیاسی و نظامی قرار گرفته است.

انحصارطلبی در حدی است که حتا صدای چهره‌های سرشناس طالبان را نیز برانگیخته است. به تازگی سراج‌الدین حقانی، وزیر داخله طالبان گفت که نظام نباید در انحصار شاگردان یک مدرسه قرار گیرد. او در نشستی در ولایت خوست گفت که «انحصارگرایی» از حد تحمل بیرون شده است.

علاوه بر این، طالبان زنان را که گفته بود حقوقی چون کار و آموزش آنان را به رسمیت می‌شناسد، از حقوق ابتدایی شان محروم کرده است. این تبعیض و سرکوب در مورد اقلیت‌های مذهبی نیز اعمال شده است.

کشورهای غربی و منطقه بر کسب مشروعیت داخلی توسط طالبان تاکید دارند. چون تجربه نشان داده است که دولت‌های غیرمشروع برای حفظ ثبات به سرکوب و نقض حقوق بشر روی می‌آورند که در بلندمدت باعث جنگ داخلی و فروپاشی می‌شود.

لابی طالبان استدلال می‌‎کند که طالبان «واقعیت انکارناپذیر» است و بدیل ندارد. اما، واقعیت این است که دولت‌ها و مردم اجباری برای پذیرش رژیم‌های خودکامه و نامشروع ندارند. یک نمونه، دولت هسته‌ای و قدرتمند کوریای شمالی است که در چنددهه گذشته تحت تحریم‌های شدید بوده و در انزوا بسر می‌برد.

برخلاف تصور لابی طالبان، نیروهای سیاسی موجود در افغانستان بدیلی برای طالبان هستند و می‌توانند بخش‌های مختلف جامعه افغانستان را نمایندگی کنند.

در این میان، پس از سال ۱۳۸۱ نسل تازه‌ای در افغانستان شکل گرفته است. این نسل دستگاه دولت، جامعه مدنی، و بخش خصوصی را رهبری و مدیریت کرده‌است. ظهور این نسل- شامل مردان و زنان- در تاریخ معاصر افغانستان یک دستاورد بی‌پیشینه است.

این نسل به لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ظرفیت و توان تبدیل شدن به گزینه بدیل را دارد.

موارد فوق نشان می‌دهند که امتیازدادن به طالبان در گذشته، الزاماً تغییری در سیاست‌ها و دیدگاه‌های این گروه به وجود نیاورده است. حتا موضع‌گیری‌های عملگرایانه برخی از چهره‌های عمده آن چیزی از این واقعیت کم نمی‌کند که میان بیانات و رفتار عملی طالبان فاصله زیادی است.

وقتی طالبان با تحریم، فشار و انزوای بین‌المللی حاضر نیست به مطالبات مشروع داخلی و خواست‌های انسان‌دوستانه بین‌المللی تن دهد، چه دلیلی وجود دارد که با دست‌یابی به خواست‌ به رسمیت‌شناسی و عادی‌سازی روابط، به تعهدات خویش عمل کند؟

سپردن امتیازات یکجانبه به طالبان بدون درنظرداشت عملکرد دو ساله و نیت این گروه، اشتباهی جبران‌ناپذیر است.