عدالت برای الهه؛ روایت فاجعه، استمداد و فروپاشی اخلاقی
یکم - روایت فاجعه در وضعیت توتالیتر مشکل اصلی خود فاجعه نیست که راهرسیدن به فاجعه و درک آن است. سیاست اصلی گروههای تمامیتخواه این است که همه مسیرهای رسیدن به حقیقت را مسدود میکنند.
همه گمان میبرند که فاجعه یا جنایتی در جریان است اما هیچ کسی نمیداند که صورت و شکل آن چگونه است؛ جنایت در کجاها تحقق پیدا میکند و قربانیان آن چه چیزی را تجربه میکنند.
به گفته بختیارعلی، متفکر و نویسنده کرد، در دستگاه گروههای توتالیتر، شهادتدادن و روایت یا بکلی ناپدید میشود یا به ضد خود تبدیل میشود. آنچه باقی میماند «شهادت قربانی است علیه قربانی و نه شهادت قربانی علیه جلاد». در این وضعیت خبررسانی از فاجعه معکوس میشود. شاهدان و قربانیان فاجعه علیه خود یا قربانی دیگری شهادت میدهند تا ثابت کنند که چیزی در جریان نیست.
مانند همه گروههای تمامیتخواه، سیاست طالبان در برابر آنچه رخ میدهد واضح و روشن است: سرکوب تمامی واقعیت. از این رو، با آنکه طالبان در آغاز راه سرکوبگری اند، اما پس از به قدرترسیدن این گروه، آنچه از رخدادها و رویدادها به بیرون درز میکند به شدت ذرهوار، ناچیز و محدود است.
پس از به قدرترسیدن طالبان بارها و به کرات شاهد انتشار ویدیوی اعترافات بودهایم. اعتراف یعنی شهادتدادن علیه خود و شهادتدادن برای تبرئه دستگاه طالبان و اثبات جرم برای قربانی. آن که فاجعه را زیسته و لمس کرده است علیه خود شهادت ميدهد تا نشان دهد که فاجعهای در کار نیست. بدین گونه شهادت به ضد خود تبدیل میشود و به جای آن که حقیقت فاجعهبار را افشا کند آن را سرکوب میکند و زمینه را برای استمرار و دوام آن فراهم میکند.
به بیرون درزکردن ویدیوی الهه و روایت او از فاجعهای که در جریان است از این لحاظ اهمیت استثنایی دارد. الهه در چندویدویی کوتاه از حقایق تکاندهنده زیادی پرده بر میدارد. او در بطن خطر، با آگاهی کامل از عواقب آنچه که انجام میدهد برای افشای جنایت عظیم و هولناک خطر میکند. او از چیزی خبر رسانی میکند که طالبان با تمام قوا میخواهد بر آن سرپوش گذارد.
الهه در میان کسانی که میخواهند سر از حکومت طالبان در بیارند و بدانند که چه چیزی در زیر حاکمیت این گروه تجربه میشود بیش از همه به واقعیت نزدیک است. او زندگی تحت حاکمیت طالبان را زیسته و با پوست و گوشت و استخوان خود آن راتجربه کرده است. الهه واقعیت مجسم تحت حاکمیت طالبان است.
برای کسانی که در بیرون است و از مسافت دور نظارهگر است «خوارشدن»، «قربانی تجاوز بودن»، «روی پای متجاوز افتادن»، «زاری» و «تضرعکردن» یک مفهوم است یا گزارهای است که از جنایتی تلخ و دردناک خبر میدهد. الهه اما همه اینها را زیسته است. او روی پای سعید خوستی افتاده است؛ جانی سادیستی که به او تجاوز کرده و زخمهای ناشی از شکنجهاش بر بدن الهه هنوز زنده و خونچکان است.
الهه پس از تجربه چنین هولناک تصمیم گرفته فاجعهای را که زیسته و لمس کرده است برای دیگران نیز بازگو کند. او تنها از یک جنایت استخوانسوز سخن نمیگوید بلکه با امکانات محدودی که در اختیار دارد شواهدی انکارناپذیر ارائه میکند. او جراحتها و زخمهای خود را به نمایش میگذارد و آثار شکنجه و لت و کوب را نشان میدهد. او نشان میدهد که چگونه قاری سعید خوستی به خانهاش به زور وارد میشود.
الهه در شرایط حاضر راوی بیبدیل یک فاجعه دهشتناک است. او پلی میان واقعیت زندگی زنان زیر حاکمیت طالبان و جهان بیرون است. او ما را به حقیقت عریان و برهنهای متصل میکند که از دسترس دور است و با هزار ترفند ترور، خشونت و شریعت پوشیده مانده است.
استمداد
استمداد الهه در بخش پایانی ویدیو به شکل غمناکی نمادین است. در یکسو الهه نمادی از بینوایی و بیپناهی یک زن در بطن یک فاجعه تمامعیار انسانی است و در سوی دیگر چشماندازی برای رهایی از این وضعیت دیده نمیشود. الهه در شرایطی طلب کمک میکند که همه چیز در کنترل جنگجویان طالبان است و مشخص نیست چگونه میشود او را از این شرایط دشوار نجات داد.
با این وصف، این استمداد آخرین بارقه امید در جامعهای است که در گرداب جنایت و جرم در حال فرورفتن و غرقشدن است. او با طلب کمک، به درون روح و ضمیر ما چنگ میزند و میخواهد آنچه را که در همه ما مرده است بیدار و زنده کند. الهه هنوز به وجود وجدان روشن و آزاد امید دارد؛ به این که کس یا کسانی از میان ما یا همه ما در برابر این درندهخویی و سبعیت و این وضعیت فوقالعاده دهشتناک انسانی نظارهگر کرخ و بیروح نباشیم و دستکم کاری انجام دهیم.
الهه با استمداد ما را بر سر دوراهی اخلاقی قرار میدهد: بیتفاوتی و نظارت بر جنایت جانسوز در حال وقوع یا ایستادن در برابر آن و برای نجات قربانیان کاری انجام دادن.
گزینه اول گزینه آسان و عافیتطلبانه است اما پیامد ویرانگر و تباهیآور دارد. سکوت در برابر فاجعه و جنایت به بقا و استمرار آن کمک میکند و در نهایت افرادی همچون سعید خوستی را به انجام جنایتهای بیشتر وسوسه و ترغیب میکند. در چنین شرایطی هیچ اطمینانی نیست که ناظران بیطرف امروزی همیشه از شر آن در امان بماند.
گزینه دوم هرچند پرهزینه است اما مایه رستگاری و نجات است. سازشناپذیری با جنایت اگر مانع استمرار آن در شرایط حاضر نگردد دست کم از فروپاشی کامل اخلاقی جلوگیری میکند. در وضعیت کنونی خطر فروکشکردن حساسیتهای اخلاقی و در نهایت بیتفاوتشدن همگان در برابر جنایات انسانی همه ما را تهدید میکند.
استمداد الهه در کمال یأس و استیصال هشداری است از فروغلتیدن همه ما در کام این فرومایگی اخلاقی؛ هشدار از تباهی کامل شیرازههای اخلاق در جامعهای که به طرز وحشتناکی در معرض سقوط و زوال قرار گرفته است. اگر کاری برای رهایی از این وضعیت انجام ندهیم این گرداب تباهی و زوال روزی ما را نیز فروخواهد بلعید.