عدالت برای الهه؛ طلبکار بودن مجرم از قربانی جرم
در روزهای اخیر انتشار ویدیوی کوتاهی از الهه دلاورزی ابعاد دیگری از وضعیت فاجعهبار زنان پس از بهقدرترسیدن طالبان را آشکار کرد. درک این که بر سر الهه چه آمدهاست آسان نیست.
او در ویدیوی کوتاهی که بهدست رسانهها رسیده، چند مورد عمده را فهرست میکند:
- تجاوز جنسی
- شکنجه فیزیکی
- شکنجه روانی
- حبس
در این نوشتار سعی میشود برخی از این موارد به اختصار موشکافی و باز شود.
یکم - تجاوز جنسی
«تجاوز جنسی» که معادل انگلیسی «rape» است عنوان و واژه آشنا در محافل عمومی و حقوقبشری است. اما این مفهوم در سیاق تاریخی-فرهنگی افغانستان آنچنان زیر آواری از سنتها، قوانین و آموزههای مذهبی مدفون شده است که چندان چیزی از آن باقی نمانده است. در قوانین انگلستان «تجاوز جنسی» به هر عمل جنسی گفته میشود که ناخواسته و بالاجبار بر طرف دیگر تحمیل میشود. به لحاظ ماهوی انجام عمل جنسی بدون رضایت در هر شرایطی مصداق دارد و از جمله در روابط جنسی میان زن و شوهر.
نکته اولیه و اساسی در فهم «تجاوز جنسی» این است که هر انسانی حق سلطه و مالکیت کامل بر بدن و جسم خویش را دارد. تجاوز جنسی این حق را از قربانی میگیرد و از تن او به عنوان ابزاری برای لذتبردن و شهوترانی استفاده میکند. مشکل در افغانستان و نگاه سنتی-مذهبی حاکم بر آن این است که زنان از چنین حقی بر خوردار تلقی نمیشوند و بدن زن از همان آغاز در قلمرو تصرفات مردان قرار میگیرد.
«قرارگرفتن بدن زن در قلمرو تصرفات مردان» تبعاتی دارد که هر کدام منجر به خلق فجایع بیشمار انسانی میشود. از موضوعات دیگر اگر بگذریم این قاعده مسلط فرهنگی و مذهبی از «تجاوز جنسی» جرمزدایی میکند و چیزی را که ماهیت جرمی دارد به یک عمل مشروع، قانونمند و پذیرفتهشده بدل میکند. در فرهنگ افغانستان «تجاوز جنسی» در اصل پذیرفتهشده و مشروع است و آنچه که حساسیتهای اجتماعی را در پی دارد نه «تجاوز» که زیرپا گذاشتن قواعد عرفی و مذهبی برای برقراری روابط جنسی است.
الهه در ویدیویی که به رسانهها فرستاده است با ناله و فریاد میگوید که او قربانی تجاوز جنسی است، یعنی فرماندهان طالبان و در رأس آن قاری سعید خوستی، بی آنکه رضایتی درکار باشد، تن او را به میدان تاخت و تاز هوسرانیهای جنسی خود تبدیل کردهاند. سعید خوستی اما میگوید با الهه نکاح کردهاست. صرف نظر از این که نکاح در چه شرایطی صورت گرفته خوستی میخواهد بگوید تعرض جنسی او تجاوز نیست. چرا؟ چون در چارچوب شریعت و سنتهای مستقر اجتماعی انجام شده است. این سنتها و قوانین شرعی تن الهه را ملک طِلق او ساخته است و او اجازه دارد که با الهه چونان بردهای جنسی رفتار کند.
خوستی در یک کلام منکر تعرض نیست اما میخواهد بگوید تجاوز او «تجاوز مشروع» است.
تجاوز مشروع
«تجاوز مشروع» همان بنبستی است که تحول اجتماعی و فرهنگی ما در آن گیر کرده است. سنتهای اجتماعی و قوانین شرعی خشونتهای جنسی و غیرجنسی صورتگرفته از سوی مردان علیه زنان در چارچوب ازدواج و مناسبات خانواده را مشروعیت بخشیده است. در چنین سیاقی آنچه که ماهیتاً عمل جرمی است دیگر جرم نیست. مشروعیتبخشی خشونت و تجاوز بر پایه شرع و قوانین عرفی قربانی را در برابر ستم و تجاوزی که بر او صورت گرفته خلعسلاح میکند و این گونه برای قربانی در عمل ابزاری برای دادخواهی و تظلم باقی نمیماند.
ساختارهای فرهنگی و مذهبی حاکم در افغانستان اصولا چیزی به نام تجاوز جنسی را به رسمیت نمیشناسد و آنچه را که «تجاوز به عنف» تعریف میکند آن قدر دارای محدودیت و شرایط است و آن قدر تابع قواعد جامعه مردسالار هست که در عمل اثبات آن برای قربانی تجاوز ناممکن است.
الهه اکنون قربانی یک تجاوز دهشتناک است. او از یکسو، در مقام یک زن و در مقام دختر یک افسر امنیتی سابق قربانی هوسرانی و میل به انتقام نیروهایی است که به زنان همچون غنایم جنگی نگاه میکنند و سرخوردگی جنسی خود را با انگیزه انتقام و تعرض به زنان و دختران ارضا میکنند. سعید خوستی، با تجاوز به الهه به لذتی دست مییابد که از یک عمل ساده و متعارف جنسی به آن نمیرسد. برای او الهه همزمان سوژه انتقام و شهوترانی است.
اما جنایت صورت گرفته در حق الهه نمونه و مصداق کوچکی از یک فاجعه عام و به مراتب بزرگتر است. نه قربانیشدن الهه امری منحصر به فرد است و نه سعید خوستی تنها متجاوز جنسی است.
بنیادهای این وضعیت فاجعهبار در سنتها و ساختارهای اجتماعی قرار دارد که از عمل شنیع «تجاوز» به شیوهها و اشکال مختلف جرمزدایی میکند و آن را مشروع جلوه میدهد. سعید خوستی و سایر فرماندهان طالبان باتوجه به همین وضعیت و با درک از بیپناهی مطلق زنان در برابر سنتها و قوانین شرعی است که بیباکانه سراغ قربانیان خویش میروند. آنها میدانند که اثبات «تجاوز به عنف» برای دختری که در احاطه نیروهای سرمست از انتقام و هوسرانی قرار دارد امری ناممکن است.
وانگهی سعید خوستی قاری قرآن است و تمام امکانات مادی و معنوی آنچه را که «امارت اسلامی» مینامند در اختیار دارد. او برای آن که قربانی خود را به صورت کامل خلعسلاح کند مراسم «نکاح» برپا میکند. نکاح از دید او تجاوز ناشی از انتقام و هوسرانی را مشروع میکند. او مطمأن است که در میان مردم افغانستان خشونت و تعرض جنسی در قالب ازدواج امری مشروع و پذیرفتهشده است. برای همین او با اطمینان میگوید «خطایی نکرده است».
نکاح متجاوز با قربانی بیپناهی قربانیان را وارد مرحله دیگری میکند و لایه دیگری از وضع تراژیک زنان در چنین اوضاعی را آشکار میکند. با جاریشدن نکاح قوانین شرع، سنتهای حاکم و فرهنگ مسلط به جای حمایت از قربانی به نفع جانی و متجاوز به کار میافتد. در واقع، جای قربانی و مجرم به طور حیرتانگیزی عوض میشود. در این مرحله این سعید خوستی است که از الهه شکایت دارد و به جای متجاوز این بار قربانی است که باید حساب پس دهد.
تغییر معادله قربانی و مجرم و طلبکار بودن مجرم از قربانی همان وضعیت فاجعهباری است که زنان در افغانستان، با آن روبرواست. الهه اکنون با جسمی کبود و چشمان اشکبار و در احاطه نیروهای سرمست از جنون انتقام و شهوت وجدان فردی و جمعی ما را به تأمل در این وضعیت فراخوانده است. الهه عقدهای است که از درون وضعیتی فلاکتبار و غیرقابل تحمل سرباز کرده است. او نمادی از بیپناهی مطلق است، نمادی از قربانیانی که در چرخهای از انتقام دیوانهوار، هوسرانی لگامگسیخته و قوانین شرعی در یک جامعه زن ستیز گیرکردهاند و در زیر شکنجه جان میدهند.
الهه به ظاهر از ما مدد میخواهد اما در واقع سبعیت و درندگی نهفته در جامعه را برای ما بازگو میکند و از این که چه روزهای شومی در انتظار همه ماست خبر میرساند.