چندوچون جنگ بلخاب؛ طالبان چرا سخن نمیگویند؟
جنگ بلخاب ابعاد گوناگون نگاه طالبان به جنگ و قدرت را تا حدودی روشن کرد. طالبان در این جنگ با یک فرمانده ناراضی ردهمیانی خود به رویارویی پرداختهاند: مولوی مهدی مجاهد.
رویکرد جنگی و حکمرانی طالبان در سه موضوع مرتبط با این جنگ قابل بررسی است: روش جنگ، دلایل جنگ و شیوع اطلاعرسانی از جنگ.
اول. رویکرد جنگی
روش جنگ در بلخاب در دو بخش قابل ارزیابی است: استفاده از ابزارهای جنگی و جغرافیای جنگی. جنگ بلخاب، جنگی تمامعیار است. طالبان صدها به قولی، هزاران نفر را به میدان آوردهاند. آنها جنگافزارهای باقیمانده از ارتش دولت پیشین با روش مبارزاتی خود ترکیب کردند.
الف. روش جنگ
در پایان روز نخست جنگ، طالبان به دنبال سه حمله ناکام و مرگبار (۱۳ کشته و
۲۰ زخمی) در «قم کوتل»، یک خودرو زرهی امریکایی خود را رها کردند. وقتی نیروهای مهدی مجاهد پیروزمندانه دور آن جمع شدند، یک بمبگذار انتحاری در زیر شکم این نفربر کمربند انتحاری خود را منفجر کرد. ده نفر کشته و پنج نفر زخمی شدند.
این انفجار انتحاری نشان داد که طالبان در هر فرصتی و در هر جنگی از این تاکتیک استفاده میکنند. این گروه هنوز هم یک واحد انتحاری به نام «لشکر منصوری» دارد. در ماه جدی گذشته، نیروهای این واحد انتحاری در بدخشان در میان جمعیت بهتزده مردم رژه رفتند. طالبان از انسانها به عنوان بمبهای سیار استفاده میکنند.
در روز دوم جنگ (سوم سرطان)، طالبان چرخبالهای ارتش سابق را بر فراز قم کوتل به پرواز درآوردند. آنها مواضع نیروهای تحت امر مهدی مجاهد را گلولهباران کردند. این امر نشان داد که طالبان این جنگ را تا چه حدی جدی گرفتهاند. آنها حاضر شدند هزینه سنگین حملات هوایی را بپذیرند تا ناکامی عملیات زمینی را جبران کنند.
ب. جغرافیای جنگ
اراضی بلخاب و اطرافش کوهستانی و دشوارگذار است. عبور نیروهای نظامی از هر سه راه منتهی به بلخاب بهسادگی امکانپذیر نیست: قوم کوتل از سرپل، دره صوف از سمنگان و دره چاشت از بامیان. هر سه راه اگرچه در سالهای اخیر موتررو شده، ولی موضع گرفتن در آن نیاز به نیروی چندانی ندارد. دو راه نخست گذرگاه کوهی دارند و راه سومی از میان درهای تنگ و پر از سنگلاخ و رودخانه طغیانی میگذرد.
افزون بر وضعیت اراضی، جغرافیای انسانی بلخاب و اطراف آن هم اهمیت زیادی دارد. بلخاب بخشی از منطقه هزارهنشین مرکزی افغانستان است. جمعیت منطقه «آب کلان» در شمالغرب بلخاب ترکیبی از ازبیکها و پشتونها است. احتمالاً طالبان به همین دلیل، نخواستند از یکهاولنگ و درهصوف حمله کنند و راه سرپل را برگزیدند.
گفته شده که نیروهای اعزامی طالبان را بیشتر ازبیکها، تاجیکها و پشتونها تشکیل میدهند. فرماندهی آنها هم به دست یک تاجیک است: قاری فصیحالدین، رئیس ستاد ارتش طالبان. شماری از فرماندهان ازبیکتبار جوزجانی و فاریابی از رفتن به جنگ با او خوددداری کردند.
ادعای مولوی مهدی درباره تأمین حقوق هزارهها، تردید طالبان در استفاده از مناطق هزارهنشین برای عبور به بلخاب را بیشتر کرده است. مجاهد پیشتر گفته بود که حقوق سیاسی هزارهها در ساختار حکومت طالبان تأمین نشده است. اخیراً یکی از دستیاران او در همایشی گفت که هزارهها در هیچ جای افغانستان احساس امنیت نمیکنند.
دوم. دلایل جنگ
طرفداران مهدی مجاهد ادعای تأمین حقوق سیاسی هزارهها را گسترش میدهند. اخیراً گروهی از روحانیان در پای سندی امضا کردند که او را به عنوان «مسئول عمومی امور هزارهها و شیعهها» معرفی میکرد. این ادعا، یکی از موارد اصلی اختلاف میان طالبان و مولوی مهدی مجاهد است.
منابع نزدیک به مجاهد میگویند که حقوق هزارهها در گفتگوهای اخیر او و طالبان مطرح شد، ولی طالبان گفتند که اصلا بحث مشارکت را نمیپذیرند، بلکه مجاهد خود باید به عنوان یک مأمور اداره طالبان، مطابق نظر رهبران این گروه استخدام شود. ظاهرا پیشنهاد آنها معاونت وزارت شهرسازی برای مهدی مجاهد بود؛ چیزی که او آن را رد کرد.
طالبان پس از فروپاشی دولت غنی، این فرمانده ۳۴ ساله را به ریاست اداره امنیت ملی بامیان تعیین کردند. اواخر ماه جدی گذشته، در پی سفر نمایندگان کمیسیون «تصفیه» طالبان به بامیان، مهدی مجاهد به کابل فراخوانده شد. چندی بعد خبر برکناری او به رسانهها درز کرد. این امر اختلافات را جدیتر کرد.
دومین اختلاف آنها بر سر چگونگی آموزش دختران است. مجاهد بارها بر آموزش دختران تأکید کرده است. او ماه جدی گذشته به یک مکتب دخترانه رفت و گفت که هیچکسی نمیتواند جلو آموزش دختران را بگیرد. خودش به سرود دختران نوجوان گوش داد و به آنها قلم و کتابچه هدیه داد. طالبان هنوز به آموزش دختران بالاتر از صنف ششم اجازه نمیدهند.
افزون بر این موارد، فعالیتهای اجتماعی مهدی مجاهد هم مایۀ نگرانی طالبان بوده است. پایگاه اجتماعی او گسترش مییافت و قدرتش در بامیان و بلخاب بیشتر میشد. با این حال، اگرچه او از حمایت ملا عبدالغنی برادر، معاون نخستوزیر طالبان برخوردار بود، ولی مخالفت شاخۀ حقانی طالبان با پایگاه اجتماعیاش، جای پایش را در میان طالبان سست کرد.
اگرچه این اختلافها منجر به شکست گفتگوها شد، ولی مهدی مجاهد همچنان زیر پرچم طالبان فعالیت میکند. با این حال، از نظر رهبران این گروه او فردی متمرد شمرده میشود. به همین دلیل، علیه او نیروهای جنگی اعزام کردهاند. مجاهد در یک سخنرانی خود تأکید کرده که او «متمرد نیست.»
سوم. پوشش خبری جنگ
طالبان به شدت کوشیدهاند که از اطلاعرسانی درباره جنگ بلخاب جلوگیری کنند. این گروه، شمار زیادی از نیروها و سازوبرگ نظامی خود را در اطراف بلخاب مستقر کرده و فرماندهان ارشد نظامی، از جمله رئیس ستاد ارتش خود را به محل جنگ فرستاده، ولی هیچ خبری درباره آن منتشر نکردهاست.
اگرچه خبرگزاری باختر تحت کنترل طالبان خبر سفرهای قاری فصیحالدین به بامیان، بلخ و سرپل را پخش کرد، ولی هیچ اشارهای به هدف سفر او فرماندهی او در جنگ بلخاب و تنشها در این منطقه نکرد. تلویزیون ملی و دیگر رسانههای تحت کنترل طالبان جنگ بلخاب را پوشش خبری ندادند.
حتی رسانههای خصوصی و بهویژه رسانههای نزدیک به طالبان هم تحولات بلخاب را کاملا نادیده گرفتند. در دو روز اخیر هیچ خبری در وبسایتها و حسابهای کاربری آنها در شبکههای اجتماعی دربارۀ این پخش منتشر نشده است. به نظر میرسد که این رسانهها بدون اشاره طالبان، چنین سکوتی در پیش نگرفته باشند.
در نتیجه، با توجه به این سه مورد، طالبان در استفاده از نیروی نظامی برای حل اختلافات درونگروهی خود تردیدی نمیکنند. جنگ بلخاب نشان داد که در این زمینه از هلیکوپتر، تانک و بمبگذار انتحاری کار میگیرند. این جنگ همچنین آشکار کرد که ادعای مشارکت قومی را برنمیتابند. محدود کردن پوشش خبری این جنگ، بیانگر آن است که طالبان در کنترل اطلاعات هم انعطافناپذیر هستند.