دومین سالگرد توافق دوحه؛ آیا جهان به طالبان تسلیم شد؟
در دهم حوت ۱۳۹۸ پس از پس از ۱۸ ماه مذاکره با نمایندگان طالبان که بیشتر پشت درهای بسته انجام شد، زلمی خلیلزاد، نماینده پیشین امریکا، بدون هیچگونه مشوره و توافقی با حکومت و مردم افغانستان، توافق دوحه را با طالبان امضا کرد.
اکنون، دو سال بعد از امضای آن توافق، طالبان بر سراسر افغانستان سیطره دارد و در داخل در حال استحکام مواضع خود از طریق حذف مخالفان و جستجوی خانه به خانه مردم عادی برای یافتن سرنخهایی از مقاومت احتمالی، در کنار تلاش برای تحمیل روایت خشن خود از شریعت اسلامی بر مردم افغانستان است.
در عرصه خارجی هم، این گروه همزمان در حال تلاش و چانهزنی برای کسب مشروعیت بینالمللی و جذب کمکهای خارجی، از جمله از ایالات متحده امریکاست، کشوری که طالبان ادعا میکنند آن را شکست دادهاند.
در چنین شرایطی، ملا برادر، از چهرههای اصلی مذاکرات امریکا و طالبان در قطر و معاون رئیسالوزرای حکومت طالبان در دو سالگی امضای توافقنامه دوحه آن را سند تسلیمی جهان به طالبان میخواند.
مرور توافق دوحه البته شک چندانی باقی نمیگذارد که دولت امریکا به مشوره زلمی خلیلزاد نه فقط قدرت سیاسی، بلکه افغانستان و همه دستاوردهای مردم این کشور را به طالبان تسلیم کرد تا پای امریکا را از جنگی که در نتیجه سیاست حکومتهای حامد کرزی و اشرف غنی، ناتو و ایالات متحده در قبال طالبان به یک باتلاق تبدیل شده بود، بیرون کشد؛ حتی اگر شده به قیمت برباد رفتن کل سرمایهگذاری انسانی و مالی بیست سال گذشته جامعه جهانی در افغانستان.
در این سند بر سر خروج کامل نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا، آزادی پنج هزار زندانی طالبان و آغاز گفتگو میان این گروه و حکومت اشرف غنی توافق شد. این توافق به مسئله تحریمها و فهرست آنعده از چهرههای اصلی طالبان که امریکا برای دستگیری یا کشتنشان جایزه تعیین کرده بود نیز اشاره کرده و وعده حذف این تحریمها را داده است.
در مقابل تنها خواست امریکا در این توافق این است که طالبان و هیچ گروه دیگری مانند القاعده، از خاک افغانستان امنیت امریکا و متحدان آن را تهدید نکنند و همکاری طالبان با این گروهها قطع شود.
ولی آنچه باعث شکست ماموریت جهانی در افغانستان شد، نه قدرتمندی طالبان، که ضعف حکومت و شرکای بینالمللی آن بود؛ فساد گسترده، زد و بندهای قومی و سیاسی و جهل مدیریتی، دولت افغانستان را سالها قبل از فروپاشی فلج کرده بود. همین وضعیت امریکاییها و کشورهای عضو ناتو را به این نتیجه رساند که با سرمایهگذاری در افغانستان فقط به گسترش فساد کمک میکنند و به دنبال راهی برای خروج از افغانستان بودند.
از طرف دیگر، اشتباه غربیها در برنامهریزی ماموریتشان این بود که به نقش و تاثیر پیچیدگیهای جامعه افغانی و رقابتهای قومی توجه نکردند؛ پیچیدگیهایی که جنگهای داخلی سالهای ۱۹۹۰ نشان داد که میتواند هر گونه مداخله در افغانستان را با ناکامی مواجه کند.
در بیست سال گذشته نیز، تمامیتخواهی قومی نقشی برجسته در سقوط افغانستان داشت؛ به باور بسیاری از افغانها و ناظران بیرونی، اشرف غنی و حامد کرزی نیز، همانند طالبانِ امروز، به دنبال ایجاد یک حکومت امروزی همهشمول و نظامی کارآمد در افغانستان نبودند، بلکه هدفشان احیاء حاکمیت تکقومیای بود که معتقد بودند در طول تاریخ از دست رفته است. اشاره اشرف غنی به انجام رساندن «فصل ناتمام امانالله خان» به همین هدف معطوف بود.
اساساً رفتار و نگرش امروز طالبان که حاضر نیستند مشارکت غیرپشتونها را در حاکمیت خود بپذیرند، نسخهٔ بدوی و عریان همان بینش اشرف غنی و حامد کرزی است که تلاش میکردند آن را با لفاظیهای ملالآور بپوشاند.
هرچند فرار اشرف غنی و سرعت سقوط کابل با وجود حضور نیروهای بینالمللی و قوای مسلح افغان همه را حیرتزده کرد، اما بازگشت طالبان به قدرت پس از امضای «سند تسلیمی دوحه» قابل پیشبینی بود.
وحشتی که طالبان فقط شش ماه پس از تصرف افغانستان بر مردم این کشور مستولی کردهاند، نیز قابل پیشبینی بود. برخلاف ادعاهای برخی از مقامهای غربی و حکومتی افغانستان مبنی بر تغییر طالبان، کمتر کسی در میان از شهروندان عادی، به ویژه آنها که زندگی زیر شلاق طالبان را در دوران حاکمیتشان در سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ تجربه کرده بودند، باور داشت که طالبان تغییر کرده باشند. همه میدانستند که بازگشت طالبان به معنای نقض کرامت انسانی و محرومیت از ابتداییترین حقوق شهروندی است.
با اینوجود، رفتار اشرف غنی در ماهها و روزهای منتهی به فرارش از کابل بسیاری از شهروندان عادی و تحلیلگران را به این نتیجه رساند که او به جای انجام مسئولیتش به عنوان فرمانده اعلی قوای مسلح افغانستان، ترجیح میدهد افغانستان را به طالبان تسلیم کند، چرا که حاکمیت طالبان را هم مرحلهای دیگر از فرایند «تکمیل فصل ناتمام امانالله خان» میدید.
بازگشت طالبان به قدرت، بر امریکا و غرب نیز - علاوه بر شرمساری شکست در برابری یک گروه شورشی - هزینههایی جدی تحمیل خواهد کرد؛ دو سال پس از امضاء توافقنامه دوحه، و شش ماه پس از بهدست آوردن قدرت، طالبان نه تنها رابطه خود را با القاعده قطع نکردهاند، بلکه بیتوجهی آنها به قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی، از جمله کنوانسیون حقوق بشر، تفسیرهای به شدت تندروانه از آموزههای اسلامی در ترکیب با فرهنگ بدوی، بیسوادی و ناآگاهی از مناسبات حاکم بر جهان، افغانستان را مستعد شکلگیری و پرورش گروههای تروریستی متعدد با ایدیولوژی القاعده و با هدف برهم زدن نظم و امنیت اروپا و غرب کرده است.