مقاله مجله امریکایی نشنال اینترست: به طالبان بگویید افغانستان نیاز به ارتش ندارد
آروین رهی، مشاور پیشین والی پروان در مقالهای برای نشنال اینترست به پیشینه تشکیل ارتشهای افغانستان پرداخته و نوشته است که به طور سنتی، حاکمان افغان ارتش را نه برای دفاع از تمامیت ارضی افغانستان، بلکه به عنوان ابزاری برای تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان داخلیشان تشکیل میدهند.
آقای رهی با اشاره به اظهارات سخنگویان طالبان که گفتهاند کار روی تشکیل یک ارتش ۱۰۰ هزار نفری "نزدیک به پایان است" نوشته است در حالی که برخی در افغانستان ممکن است طالبان را به خاطر این دستاورد تحسین کنند، اما یک مشکل عمده در تشکیل یا سازماندهی مجدد جنگجویان طالبان در چوکات یک اردوی منظم وجود دارد: افغانستان به ارتش نیاز ندارد.
تاریخچه ارتشهای شکست خورده
مشاور پیشین والی پروان با اشاره به فراز و فرود ارتشهای افغانستان مینویسد از لحاظ تاریخی، افغانستان هرگز در ایجاد، حفظ و استفاده درست از ارتش خود، حتی در بهترین زمانها، خوش شانس نبوده است. از سال ۱۷۴۷، زمانی که احمدشاه درانی یک نظام پادشاهی را در قندهار تأسیس کرد که بعداً به افغانستان امروزی تبدیل شد، حاکمان افغان تلاشهای متعددی را برای تشکیل و حفظ ارتش انجام دادهاند.
با اینحال، هیچ ارتش افغانستان نیم قرن دوام نیاورده است.
آقای رهی به طور نمونه به ارتشی که احمدشاه درانی در اواخر دهه ۱۷۴۰ تشکیل داد اشاره میکند که در جنگ داخلی میان نواسههایش در دهه ۱۷۹۰ متلاشی شد.
او در ادامه به ارتش امیر عبدالرحمان خان اشاره میکند که در دهه ۱۸۸۰ با کمک بریتانیا ایجاد شد اما با فرار نواسهاش شاه امانالله خان در اواخر دهه ۱۹۲۰ ازهم پاشید.
همچنین، ارتشی که نادر شاه در اوایل دهه ۱۹۳۰ ایجاد کرد، در اثر کودتای کمونیستها علیه رییسجمهور وقت، محمد داوود خان در اواخر دهه ۱۹۷۰ متلاشی شد.
نویسنده مقاله نشنال اینترست میگوید سه ارتشی که در بالا ذکر شد ارتشهایی بودند که بیشترین دوام را داشتند. او مینویسد علاوه بر این سه، ارتشهای دیگری نیز وجود داشتند که عمرشان بسیار کوتاه بود.
هرچند نویسنده فقط به سقوط اردوی ملی اشاره میکند اما میتوان از ارتش متعلق به حکومتهای کمونیستی نام برد که توسط مجاهدین متلاشی شد؛ تشکیلات نظامی نسبتا ابتدایی مجاهدین که توسط طالبان از بین رفت و اردوی طالبان که در حمله ایتلاف بینالمللی متلاشی شد هم نام برد.
بیفایده بودن ارتش افغانستان
آروین رهی در مطلبی که برای نشنال اینترست نوشته به دلایل بیفایده بودن تشکیل ارتشهای پردخته و نوشته است: افغانستان یک کشور عمیقاً تقسیم شده بر اساس خطوط قومی، زبانی و قبیلهای است. هیچ قوم یا قبیلهای نمیخواهد که توسط یک قوم یا قبیله دیگر اداره شود.
او افزوده است که اکثر سربازانی که برای یک ارتش به اصطلاح ملی استخدام می شوند، بیشتر به گروهها و رهبران قومی و قبیلهای خود وفادار میمانند تا به فرماندهی ارتش. نتیجه فقدان انسجام در ارتش افغانستان و از هم پاشیدگی مکرر آنها میشود.
نویسنده در ادامه به ناتوانی حاکمان کابل در گسترش ساحه قدرت و نفوذشان فراتر از کابل، پایتخت اشاره میکند و مینویسد افغانها برای جبران بیکفایتی و بیتفاوتی حاکمانشان، همیشه به صاحبان قدرت در کابل و ارتشهایشان اهمیت چندانی نمیدادند. بنابراین، به باور نویسنده، همیشه میان حاکمان و مردم شکاف وجود داشته که در نهایت بر عملکرد ارتش افغانستان تأثیر گذاشته است.
آقای رهی مینویسد در طول دو قرن گذشته، هیچ ارتش افغانستان نتوانسته است جلوی تهاجم خارجی را بگیرد یا حتی با موفقیت در برابر آن مقاومت کند.
او افزوده هر زمان که تهاجمی رخ داده است، ارتش افغانستان یا از بین رفته است (مانند جنگ دوم افغان - انگلیس در ۱۸۷۹-۱۸۸۱)، یا در کنار مهاجم قرار گرفته است (نمونه آن در زمان تهاجم شوروی و اشغال افغانستان در دهه ۱۹۸۰ است). تمام قدرتهای که به افغانستان تجاوز کردهاند با مقاومت مردمی مجبور به ترک کشور شدند و ارتش افغانستان هیچ نقشی در آن نداشتهاند، به جز زمانی که سربازان واحدهای خود را ترک کرده و به مقاومت پیوستهاند.
آروین رهی نوشته است که ارتش افغانستان بار دوش مالیات دهندگان افغان یا حامیان خارجی آنها بوده است.
او به مثالی از کتاب تامس بارفیلد به نام افغانستان: تاریخ فرهنگی و سیاسی اشاره میکند که پیش از جنگ دوم افغان - انگلیس، امیر شیرعلی خان ۴۰ درصد از درآمد دولت را صرف ارتش میکرد. با این حال، در آغاز جنگ دوم، شیرعلی خان از کابل گریخت و ارتش متعاقباً متلاشی شد.
به همین ترتیب، در زمان حاضر، علیرغم سرمایهگذاری میلیاردها دالر توسط امریکا در اردوی ملی افغانستان، به محض اینکه حمایتهای خارجی برداشته شد، ارتش ملی افغانستان مانند خانهای کاغذی فرو ریخت.
این نویسنده افغان معتقد است که شاید دلیل دیگری پشت "بی فایده بودن تاریخی ارتش افغانستان" وجود داشته باشد. به طور سنتی، حاکمان افغان ارتش را نه برای دفاع از تمامیت ارضی افغانستان، بلکه به عنوان ابزاری برای تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان داخلیشان تشکیل میدهند.
در حدود یک قرن گذشته، بخش اعظم ارتش افغانستان در کابل و اطراف آن و دور از مرزهای افغانستان با کشورهای همسایه مستقر شده است. هدف دور نگه داشتن مخالفان از کابل و اطمینان از اینکه کابل برای نخبگان حاکم است امن بوده است.
شرایط فعلی
آقای رهی هدف اولیه طالبان از تشکیل ارتش گردآوری جنگجویان اش را تحت یک فرماندهی یکپارچه عنوان میکند تا به این ترتیب وحدت آنها را حفظ کند.
به باور نویسنده رهبری طالبان نمیتواند جنگجویان خود را خلع سلاح یا آنها را به حال خودشان رها کند.
به گفته نویسنده مقاله نشنال اینترست، قرار دادن جنگجویان تحت فرماندهی ارتش یکپارچه اول تلاشی برای مراقبت از جنگجویان آنها و جلوگیری از مشکلات درون طالبان است. دوم، طالبان میخواهند مخالفان خود را در سراسر افغانستان با استفاده از ارتش خود و مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات نظامی به جا مانده از امریکا خاموش و سرکوب کنند.
این نویسنده افغان در ادامه مطلب خود برای نشنال اینترست مینویسد که چند نکته را باید در نظر داشت:
اول: به عنوان یک جریان شورشی، برای رهبری طالبان اداره این گرو که به نام دین با دشمن خارجی می جنگیدند، آسانتر بود. او میافزاید که هنوز زود است که بگوییم آیا ارتش طالبان در غیاب دشمن خارجی قادر به حفظ انسجام خود خواهد بود یا خیر.
آقای رهی میگوید تجارب قبلی افغانستان در این مورد، دلسرد کننده است.
بحث دیگر اینکه طالبان احتمالاً کمکها و پول نقد را که باید به جمعیت غیرنظامی گرسنه بدهد، برای اداره ارتش خود صرف خواهد کرد.
به باور نویسنده تأمین مالی یک گروه چریکی یک چیز است و تأمین مالی یک ارتش متعارف موضوعی دیگری است.
او مینویسد که افغانستان نمی تواند منابع کمیاب خود را به سمت حفظ یک ارتش بزرگ و متوسط سوق دهد.
دوم: به باور آقای رهی، در آیندهای قابل پیشبینی هیچ کشوری جرات حمله به افغانستان را نخواهد داشت. با این حال، او مینویسد اگر یک قدرت بزرگ تصمیم به حمله به افغانستان بگیرد، هیچ ارتش افغانستان قادر به بازدارندگی یا توقف آن نخواهد بود.
بنابراین، تشکیل و حفظ ارتش از منظر پاسداری از تمامیت ارضی و استقلال افغانستان در آغاز بیفایده به نظر میرسد.
علاوه بر این به باور نویسنده اقوام مختلف افغانستان بیشتر به انتقال قدرت از کابل به ولایات و داشتن سهم بیشتری در امور منطقهای خود علاقه مند هستند تا تشکیل ارتشی که مأموریت، اهداف و آینده آن نامشخص است.
مشاور پشین والی پروان در پایان مقاله توصیه میکند به جای ارتش متعارف، افغانستان برای تضمین صلح پایدار به موارد زیر نیاز دارد:
اول: تمرکززدایی و واگذاری قدرت از کابل به ولایات، یا گروههایی از ولایات به زونها معروف است.
دوم: ایجاد تشکیلات پولیس در سطوح ولایاتی (یا منطقهای) برای حفظ نظم و قانون.
سوم: تشکیل نیروی پولیس مرزی ملی چند قومیتی مبتنی بر شایستگی.
چهارم: ایجاد اداره اطلاعات ملی چند قومیتی مبتنی بر شایستگی.
پنجم: ایجاد یک قول اردوی چند قومیتی از نیروهای ویژه مبتنی بر شایستگی.
و ششم: تشکیل نیروی هوایی کوچک مبتنی بر شایستگی، چند قومیتی.