روایت یک فروپاشی؛ چرا اشرف غنی به دنبال مقصر خارجی می‌گردد؟

خالد خسرو
خالد خسرو

روزنامه‌نگار

با سقوط دولت پیشین افغانستان، نبرد روایت‌ها برای توضیح عوامل فروپاشی آغاز شده است؛ روایت‌هایی که فعلا تا حد زیادی در خدمت کتمان واقعیت‌اند.

وضعیت فلاکت‌بار اقتصادی و اجتماعی مردم، به خصوص زنان، در حاکمیت طالبان، اشرف غنی و حلقه نزدیک او را با خشم و نفرت زایدالوصف عمومی رو به رو کرده است.

غنی و حلقه وفادارش تلاش دارند با انداختن تقصیر فروپاشی به گردن عوامل خارجی، مقداری از بار ملامت و خشم عمومی نسبت به خود بکاهند.

رییس‌جمهور فراری افغانستان در مصاحبه اخیرش با بی بی سی، در توضیح دلایل سقوط حکومت خود عمدتاً روی عوامل خارجی انگشت گذاشت و هیچ اشاره‌ای به نقش سیاست‌ها و شیوه رهبری و اداره کشور در ۸ سال زمامداری خود نکرد.

او در این مصاحبه نقش توافق امریکا و طالبان در دوحه را پررنگ کرد تا کاهش مشروعیت و تضعیف حکومت را نتیجه این روند بداند. او اعتراف کرد که حکومتش در روند صلح و توافق با طالبان هیچ نقشی نداشت.

آقای غنی در این مصاحبه اذعان کرد که نیروهای امنیتی افغانستان از لحاظ فنی و لجستیکی به نیروهای نظامی و قراردادی امریکا وابسته بودند و این موضوع را عامل فروپاشی حکومت خود دانست.

این در حالی است که او پیش از این به کشورهای غربی و مردم اطمینان داده بود که نیروهای امنیتی افغان توانایی تامین مستقل امنیت و مبارزه با طالبان را دارند.

در میانه عقرب ۱۳۹۵، اشرف غنی در کنفرانس مشترک با ینس سولتنبرگ، سرمنشی سازمان ناتو کابل گفته بود که نیروهای امنیتی افغان خلا بیش از صد هزار نیروی بین‌المللی در افغانستان را پُر کرده‌اند.

او چند ماه پیش از این، در دیدار با منسوبین نیروهای نظامی گفته بود که تمرکز حکومت روی اصلاح نهادهای نظامی افغانستان است. او به این منظور حتا پستی به نام «وزارت دولت در امور اصلاح بخش امنیتی» را نیز ایجاد کرد و امرالله صالح را در راس آن گماشت.

قطار اصلاحات نهادهای امنیتی افغانستان، آن‌طور که اشرف غنی وعده داده بود، مسیر درستی را نپیمود. نه تنها اردوی افغانستان به طور کامل از نیروهای خارجی مستقل نشد، بلکه به شهادت آخرین وزیر دفاع این حکومت، انحصار صلاحیت‌ها و امور نظامی و برخوردهای سلیقه‌ای عامل تضعیف ارتش افغانستان شد. او اعتراف کرد که در نبرد با طالبان، «روحیه و انگیزه‌ای برای اردو نمانده بود.»

فروپاشی ارتش افغانستان اندکی پس از خروج نیروهای امریکایی از کشور نشان داد که اشرف غنی و تیمش هیچ ارزیابی دقیق و واقعبینانه از ضعف های ارتش نداشتند یا هم توان و درایت لازم را برای حل مشکلات بنیادین آن در خود نمی‌دیدند. شاید آسان‌ترین راه‌حل برای ارگ، تکیه بر ارتش امریکا بود تا اجرای اصلاحات بنیادین در نهادهای امنیتی.

اشرف غنی در مصاحبه‌اش گفت که اشتباه اصلی او اعتماد به امریکا بود. این اعتماد را می شود در تحلیل اشتباه او از برنامه ایالات متحده برای خروج از افغانستان دید.

حمدالله محب، همه‌کاره حکومت غنی، در مصاحبه با تلویزیون سی‌بی‌اس امریکا اعتراف کرد که آنان باور نمی‌کردند ایالات متحده نهایتا از افغانستان بیرون خواهد شد.

شاید آنها تصور می‌کردند که دموکرات‌ها با آمدن به کاخ سفید، برنامه خروج نیروهای امریکا را به تاخیر خواهند انداخت.

غنی و تیمش بیش از هر زمانی به تغییر در تصمیم واشنگتن محتاج بودند، چون در عمل بدون کمک فرماندهان امریکایی قادر به رهبری ارتش افغانستان در برابر چالش سنگین طالبان نبودند.

در اینجا، وابستگی اردوی افغانستان به نیروهای امریکایی را نمی‌توان عامل اصلی سقوط اردو به حساب آورد، بلکه عامل اصلی غفلت و ناتوانی حکومت غنی در قطع وابستگی ارتش افغانستان به نیروهای نظامی و قراردادی امریکایی و حل دیگر مشکلات بنیادین آن بود.

این تصور وجود دارد که حکومت، و در کل طبقه سیاسی افغانستان، برای پوشاندن ناتوانی سیاسی و مدیریتی خود ترجیح می‌دادند که نیروهای امریکایی برای چند دهه دیگر در افغانستان بمانند.

رهبران سیاسی افغان عمدتاً مایلند که بحران افغانستان را بیشتر محصول بازی‌های بزرگ استخباراتی و جیوپولتیکی، فریب و توطئه عوامل خارجی وانمود کنند. این ذهنیت در میان مردم عادی نیز جا افتاده است.

اما در عمل وضعیت افغانستان محصول بی‌کفایتی طبقه سیاسی این کشور است. اشرف غنی که به‌رغم حمایت سیاسی و مالی بین‌المللی، نتوانست نهادهای اصلی دولت مانند ارتش را بسازد، اکنون بار شکست را به گردن نیروهای دیگر می‌اندازد.

اشرف غنی در این مصاحبه رقبای سیاسی غیرپشتو خود را از عوامل دیگر شکست "برنامه‌های اصلاحی" خود می داند.

به اعتراف دیپلومات‌های ارشد امریکایی مانند زلمی خلیلزاد، به‌رغم تقلب گسترده تیم اشرف غنی در دو انتخابات ریاست‌جمهوری، عبدالله عبدالله تن به حکومت ایتلافی با اشرف غنی داد. این حرکت او جلو تنش و آشوب را گرفت.

اما اشرف غنی و حلقه وفادار او فکر می‌کنند که اصلاحات مورد نظرشان در افغانستان زمانی موفق می‌شد که قدرت اجرایی و تقنینی را به طور کامل در اختیار داشته و تمام نیروهای سیاسی از آنان تابعیت می‌کردند.

چنین تصوری از سیاست، نه تنها با واقعیت‌های افغانستان،‌ بلکه با هیچ کشور دیگری سازگار نیست.

در دولت‌های دموکراتیک، نیروهای سیاسی نماینده منافع و اقشار مختلف‌اند و یک‌دیگر را به چالش می‌کشند.

اگر به تجربه شکست نهادسازی در هشت سال حکومتداری اشرف غنی توجه کنیم، مشکل اصلی نه صلاحیت ناکافی بلکه ناتوانی او از تحلیل درست اوضاع، طرح درست سیاست‌ها و برنامه و اجرای درست شان به کمک مدیران شایسته بود.

بسم الله محمدی، آخرین وزیر دفاع حکومت اشرف غنی، اعتراف می‌کند که مشاور شورای امنیت ملی به واسطه پشتیبانی رییس‌جمهور، صلاحیت‌های وزارت دفاع را کاملا کاهش داده بود.

این نشان می‌دهد که اشرف غنی در هشت سال حکومتداری به افراد مورد اعتماد خود بیشتر از نهادها تکیه می‌کرد.

غنی به‌خاطر نهادهای ضعیف و ناتوانی در اجرای اصلاحات، نتوانست جلو فروپاشی حکومت خود را بگیرد. او باید پیش از هر چیزی و هر کسی خود و حلقه نزدیکش را مقصر این وضعیت بداند.

آیا یک رهبر تکرو و انحصارگری می‌تواند در پایان هشت سال حاکمیت، دیگران را مقصر اشتباه‌ها و فروپاشی خود به حساب آورد؟