طنز سیاسی؛ نامه دوم به خدا صاحب
.
طنزی از موسی ظفر
خدا جان سلام!
امیدوارم خوب باشید. منتظر پاسخ شما بودم اما انگار مثل گذشته ترجیح دادهاید با ما داد و گرفت نداشته باشید.
شاید هم پاسخ فرستادهاید اما فرشتهها نتوانستهاند کابل را پیدا کنند. بهشان بگویید که آدرس ما همان قبلی است اما به خاطر دود زغال و پلاستیک که روی شهر را پوشانده کابل از بالا به سختی دیده میشود.
راستی هوا خیلی سرد شده. کودکانی که لباس مناسب ندارند میلرزند. خانوادههایی که نانی برای خوردن ندارند مواد سوختی هم ندارند. میدانم شما فقط وعده رزق را دادهاید، نه سوخت زمستان. فقط دیدم سیاهی زیاد است و کاغذ سفید، همین یک شکایت اضافی را هم نوشتم. نگران نباشید. شکایتهای ما گاهی از روی شوق است. بیکار که بنشینیم از این و آن شکایت میکنیم.
راستی بیکار گفتم بیکاری یادم آمد. مردم در افغانستان خیلی زیاد بیکار شدهاند. طالبان گفته بودند که "به توکل خدا" شغل زیادی ایجاد میکنند. فکر کنم توکلشان عیب داشته که تا حال برعکس عمل کردهاند. شما کدام کار سراغ ندارید؟ مردم افغانستان زحمتکشاند، هر کار میکنند. کارخانه چرس هم باشد صحیح است.
خدا صاحب!
ملا حسن در سخنرانی صوتی خود گفت که برای گشایش کارها نزد شما "بغاری" بزنیم. فکر کنم منظورش همان غریو است. گفتم از خود شما بپرسم که گریه کنیم یا نه؟ نمیشود هر لطفی که میکنید بدون تقاضای گریه بکنید؟ ما به حد کافی گریستهایم. اشک ما خشک شده.
دیروز آهنگ "سرزمین من" از داوود سرخوش را گوش میکردم گریهام گرفت. هر کار کردم صحیح گریه نشد. فقط هی هی میشد، اشک نداشت. اشک نمانده است. تف دور چشم خود بمالیم قبول است؟
راستی یک گپ دیگر. طالبان از ما امتحان نماز میگیرد. میدانم نماز خوب است و هر کس بخواند از منکرات و فحشا دور میماند، اما همین مسئله امتحان یک کمی خستهکن شده. ما از روزی که پیدا شدهایم امتحان میدهیم. معلم امتحان میگیرد، کارفرما امتحان میگیرد، ترافیک امتحان میگیرد، زندگی و روزگار امتحان میگیرد. پس از مرگ هم که خود شما در چند مرحله امتحان میگیرید. اینها کم بود که حالا باید به طالب هم امتحان بدهیم؟
خدا جان!
به اینهایی که حالا میآیند زیر نامه من مهر کفری میزنند یک مقدار انصاف بده. آدم را نمیگذارند با خدای خود درد دل کند. دلیلش را میدانی چیست؟ چون این نامه به فارسی نوشته شده.
همین آدمها وقتی دستور نگهداری نوشابه کوکاکولا را به عربی میبینند ماچش میکنند و روی طاقچه میگذارند که به مقدسات توهین نشوند. عیب نمیگذارم ولی خواهشاً وقتی اینطور آدمها را خلق میکنی برایشان از همان مواد نرم و سفید که داخل کاسه سر میگذاری هم بده. این بیچارهها از نداشتن آن ماده خیلی رنج میبرند.
فعلاً گفتنی دیگری ندارم. شما را به خداوند کریم که خودتان هستید میسپارم.
اگر جواب بدهید خوش میشویم. ندهید هم کاری از دست ما نمیآید.
بااحترام
یک شهروند افغانستان که تازه امتحان نماز داده